English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
parish council شورای محلی
Other Matches
blit در گرافیک کامپیوتری جابجا کردن یک بلاک از بیتها از یک محلی در حافظه به محلی دیگر
bitblt در گرافیک کامپیوتری جابجا کردن یک بلاک از بیتها از یک محلی در حافظه به محلی دیگر
localism ایین محلی علاقه محلی
local procurement تدارک محلی فراورده محلی
local posts پستهای استراق سمع محلی پستهای دیده ور محلی
security council شورای امنیت
board of governors شورای مدیران
pontifex شورای مذهبی
teachers' institute شورای اموزگاران
guardian council شورای نگهبان
nordic council شورای شمالی
council of ministers شورای وزیران
council ofwar شورای نظامی
council of physicians شورای پزشکان
council ofwar شورای جنگ
court martiall شورای نظامی
economic council شورای اقتصادی
councils of war شورای نظامی
councils of war شورای جنگ
synod شورای کلیسایی
synods شورای کلیسایی
council of war شورای نظامی
council of physicians شورای پزشکی
council of war شورای جنگ
college entrance examinations board شورای امتحانات ورودی
column research council شورای تحقیق بر ستونها
national consulative assembly مجلس شورای ملی
the national consultative assembly مجلس شورای ملی
executive [of a political party] شورای مجریه [سیاست]
council of economic advisers شورای مشاوران اقتصادی
executive council [of a political party] شورای مجریه [سیاست]
council of entent شورای حسن تفاهم
legislative assembly مجلس شورای ملی
the king in council شورای دولتی باحضوراعلیحضرت
synodical مربوط به شورای کلیسایی
synodic مربوط به شورای کلیسایی
ceeb (college entrance examination board شورای امتحانات ورودی
security council شورای حفافتی یکان
duma مجلس شورای منتخب شهر
deputy of the parliament وکیل مجلس شورای ملی
pontifex عضو شورای کشیشان کاتولیک
town meeting انجمن بلدی شورای شهری
international council شورای بین المللی کامپیوتر در اموزش
security council شورای امنیت سازمان ملل متحد
nordic council شورای اسکاندیناوی مجمع متشکل ازنمایندگان دانمارک
duma انجمن شهر مجلس شورای روسیه تزاری
farmer general مستاجرمالیات بخش درفرانسه از7961 تاتشکیل شورای ملی
witan اعیان و اسقفان و پیرانی که در شورای سلطنتی شرکت میکردند
trust territory ناحیه تحت قیمومت شورای امنیت سازمان ملل متحد
The City Council has decreed that all dogs must be kept on a leash there. شورای شهر مقرر کرده است که تمام سگ ها باید با افسار بسته شوند .
Economic expert [A person who is a member of the Advisory Council on the Assessment of Overall Economic Development in Germany] حکیم اقتصادی [ کسی که عضو شورای کارشناسان برای سنجش توسعه کلی اقتصادی در آلمان است]
topical محلی
autochthonous محلی
natives محلی
native محلی
autochthon محلی
regional محلی
domestic محلی
parochial محلی
locals محلی
local محلی
local line خط محلی
occupation crossing پل محلی
regionally محلی
vernacular محلی
vernaculars محلی
local <adj.> محلی
regional <adj.> محلی
sympatry هم محلی
residential محلی
sepoy پاسبان محلی
brogues لهجه محلی
civil time ساعت محلی
regional purchase خرید محلی
provincial road جاده محلی
localism اصطلاح محلی
local vertical قائم محلی
territorial محلی منطقهای
local time زمان محلی
local time وقت محلی
costume لباس محلی
costumes لباس محلی
provincial ولایتی محلی
localized محلی - محصوربهیکمحل
local variable متغیر محلی
local government حاکم محلی
local terminal ترمینال محلی
local government حکومت محلی
homebred بازیگر محلی
homebrew بازیگر محلی
indigenous industries صنایع محلی
local file فایل محلی
kangoroo court دادگاه محلی
local enquiry بازجویی محلی
legman خبرنگار محلی
local area network شبکه محلی
local authority انجمن محلی
local center مرکز محلی
local circuit مدار محلی
local currency پول محلی
local group گروه محلی
local intelligence هوش محلی
local terminal پایانه محلی
local store ذخیره محلی
local storage انباره محلی
local security تامین محلی
local road راه محلی
local purchase خرید محلی
local procurement خرید محلی
local paper روزنامه محلی
local norm هنجار محلی
local network شبکه محلی
brogue لهجه محلی
local national سکنه محلی
local mode باب محلی
local loop حلقه محلی
local investigation تحقیق محلی
domestic economy اقتصاد محلی
local echo پژواک محلی
dialects زبان محلی
off از محلی بخارج
placing در محلی گذاردن
places در محلی گذاردن
place در محلی گذاردن
patter لهجه محلی
pattered لهجه محلی
pattering لهجه محلی
patters لهجه محلی
ordinance مقررات محلی
ordinances مقررات محلی
dialect زبان محلی
provincialism محلی اندیشی
references دستیابی به محلی در حافظه
decentralised حکومت محلی دادن
local warning اعلام خطر محلی
autonomy استقلال محلی محدود
decentralises حکومت محلی دادن
local hour angle زاویه ساعتی محلی
local group of galaxies کهکشانهای گروه محلی
locals داخلی اخبار محلی
local exchange ردوبدل کننده محلی
emplace در محلی قرار دادن
district call box جعبه خبر محلی
provincialism عقایدوافکار محدود محلی
provincialism گویش یا لهجه محلی
recorder رئیس دادگاه محلی
recorders رئیس دادگاه محلی
local area network شبکه ناحیه محلی
grass roots اجتماع محلی منشاء
local authority مرجع صلاحیتدار محلی
local traffic رفت و امد محلی
local داخلی اخبار محلی
reference دستیابی به محلی در حافظه
lock up در محلی محصور کردن
decentralising حکومت محلی دادن
decentralizing حکومت محلی دادن
square dance رقص محلی امریکا
step out از محلی خارج شدن
to go on the parish اعانه محلی گرفتن
traject از محلی عبور کردن
vernacularism استعمال زبان محلی
To keep away from a place. از محلی دور شدن
getup <idiom> لباس محلی پوشیدن
take it out on <idiom> بی محلی به خاطر عصبانیت
overruns سرتاسر محلی رافراگرفتن
overrunning سرتاسر محلی رافراگرفتن
somewhere یک جایی دریک محلی
somewheres یک جایی دریک محلی
decentralizes حکومت محلی دادن
decentralize حکومت محلی دادن
locked up در محلی محصور کردن
overrun سرتاسر محلی رافراگرفتن
overwrite بالای محلی نوشتن
overwrite نوشته داده در محلی
rural district council انجمن محلی زراعی
local subscriber مشترک تلفنی محلی
maps در ریزکامپیوتر به جای محلی از حافظه
folkish شبیه افسانه هاوعادات محلی
folklike شبیه افسانه ها وعادات محلی
distant آنچه در محلی قرار دارد
independency اصول استقلال کلیساهای محلی
map در ریزکامپیوتر به جای محلی از حافظه
local warning سیستم اعلام خطر محلی
mains electricity منبع الکتریسیته محلی مشتریان
sited محلی که پایه چیزی باشد
patavinity لهجه ولایتی اصطلاحات محلی
site محلی که پایه چیزی باشد
zero slot lan شبکه محلی بدون شکاف
sites محلی که پایه چیزی باشد
costumiers خیاط لباسهای محلی وویژه
costumer خیاط لباسهای محلی وویژه
bear garden محلی که درانجاخرسها رابجنگ می اندازند
localizing محلی کردن موضعی ساختن
localises محلی کردن موضعی ساختن
costumier خیاط لباسهای محلی وویژه
localizes محلی کردن موضعی ساختن
localize محلی کردن موضعی ساختن
localising محلی کردن موضعی ساختن
stacked محلی که نشانه گر شبکه به آن اشاره میکند
out fall محلی که اب ازیک مجرابه مجرای بزرگترمیریزد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com