English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
jacquerie شورش و قیام روستاییان طبقه روستایی
Other Matches
insurgence قیام شورش
insurgency قیام شورش
sabot کفش چوبی روستاییان اروپا
insurrectional شورش شورش کننده
entresol طبقه میان طبقه اول عمارت وطبقهای که باکف زمین برابراست
rises قیام
resurrection قیام
rise قیام
insurrection قیام
rising قیام
revolt قیام
revolts قیام
insurrections قیام
arise قیام کردن
counterrevolution قیام بر ضد انقلاب
arises قیام کردن
uprisings قیام برخاست
uprising قیام برخاست
arising قیام کردن
lower class طبقه پست وپایین اجتماع طبقه سوم
intermediate آنچه در یک طبقه بین دو طبقه دیگر است
lower classes طبقه پست وپایین اجتماع طبقه سوم
arisen قیام کردن طلوع
whomp up قیام کردن برانگیختن
upsurge قیام فوری وناگهانی
resurrection قیام عیسی ازمردگان
He rose against the regime. بر ضد دولت قیام کرد
dowry rug قالیچه جهیزیه [این نوع قالیچه بصورت سنت، توسط عروس جهت خانه جدید خود بافته می شود و بیشتر بین عشایر و روستاییان مرسوم است.]
defense classification طبقه بندی اطلاعات مربوط به پدافند سیستم طبقه بندی مدارک وزارت دفاع
downgraded کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
downgrades کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
downgrade کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
downgrading کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
Our building (high-rise) is a 20-storey ,but my apartment is on the third floor. ساختمان ما 20 طبقه است ولی آپارتمان در طبقه سوم است
muzhik or moujik روستایی
Ferme ornee [روستایی]
tao روستایی
boors روستایی
ruralist روستایی
agrestic روستایی
peasants روستایی
peasant روستایی
russeting روستایی
yokel روستایی
cottagers روستایی
cottager روستایی
clodhopper روستایی
rustic روستایی
rural روستایی
russetting روستایی
bucolic روستایی
boor روستایی
churl روستایی
villager روستایی
villagers روستایی
loblolly روستایی
yokels روستایی
hawbuck روستایی کم رو
clodhoppers روستایی
puli سگ روستایی مجارستانی
swain جوان روستایی
predial or prae کشتی روستایی
plough boy جوانک روستایی
rurality زندگی روستایی
diamond-faced روستایی سازی
hobnail دهاتی روستایی
isolated electric plant نیروگاه روستایی
hoyden روستایی بی تربیت
cottage خانه روستایی
cottages خانه روستایی
russet روستایی ضخیم
cottage industry صنعت روستایی
musette یکجوررقص روستایی
ruralize روستایی شدن
municipal road راه روستایی
villatic روستایی دهاتی
gammer پیر زن روستایی
cottage industries صنعت روستایی
puritans فرقهای از پروتستانهای انگلستان که زمان الیزابت علیه سنن مذهبی قیام نمودندوطرفدار سادگی در نیایش بودند
puritan فرقهای از پروتستانهای انگلستان که زمان الیزابت علیه سنن مذهبی قیام نمودندوطرفدار سادگی در نیایش بودند
security classification طبقه بندی منطقه تامینی طبقه بندی حفافتی
declassification از طبقه بندی خارج کردن حذف طبقه بندی
black designation علامت مخصوص برای ارتباط طبقه بندی شده حامل پیام طبقه بندی شده
gaffers پیر مرد روستایی
gaffer پیر مرد روستایی
georgic وابسته به کشاورزی روستایی
peasntry حالت یا خوی روستایی
hawbuck روستایی بیدست وپا
snowshed پناهگاه روستایی در برابربرف
pastoralism سبک شعر روستایی
vertical loom دار روستایی [قالی]
country seat خانهی بزرگ روستایی
rustic manners اطوار روستایی یا ناهنجار
ruralization ایجاد زندگی روستایی
countryfied روستایی روستا صفت
cot کلبه روستایی [حقیر]
country seats خانهی بزرگ روستایی
countrified روستایی روستا صفت
bumpkins روستایی نادان یا کودن
bumpkin روستایی نادان یا کودن
a rural backwater محل روستایی عقب افتاده
idyl چکامه درباره زندگی روستایی
idyll چکامه درباره زندگی روستایی
idylls شرح منظرهای اززندگانی روستایی
idylls چکامه درباره زندگی روستایی
idyl شرح منظرهای اززندگانی روستایی
grange خانه ییلاقی یا ساختمانهای روستایی
granges خانه ییلاقی یا ساختمانهای روستایی
idyll شرح منظرهای اززندگانی روستایی
pastoralist سازنده شعرهای روستایی چوپان
pastorale شعرویاموسیقی روستایی داستان شبانی
stratify طبقه طبقه کردن
cottar روستایی اسکاتلندی که کلبه رعیتی دارد
cotter روستایی اسکاتلندی که کلبه رعیتی دارد
kern پیاده سبک اسحله ایرلندی روستایی
vestal روستایی وابسته به الهه کانون خانواده
revolution شورش
revolt شورش
revolutions شورش
revolts شورش
counter insurgency ضد شورش
insurgency شورش
mutiny شورش
uprising شورش
uprisings شورش
insurrection شورش
insurrections شورش
rage شورش
raged شورش
mutinies شورش
muting شورش
rebels شورش
rebelling شورش
rebel شورش
uproar شورش
rebelled شورش
muitiny شورش
rages شورش
mutations شورش
riot شورش
riots شورش
rebellion شورش
rebellions شورش
mutation شورش
turbalence شورش
rioted شورش
rioting شورش
cottier روستایی ایرلندی که کلبهای اجاره کرده است
insurrectional مربوط به شورش
rebelion شورش مسلحانه
revolts طغیان شورش
revolt شورش کردن
armed rebellion شورش مسلحانه
revolutions دوران شورش
insurgents متمرد شورش گر
insurgent متمرد شورش گر
revolts شورش کردن
riot شورش کردن
revolutionist شورش طلب
revolution دوران شورش
revolter شورش کننده
ragingly شورش کنان
revolt طغیان شورش
rebellion شورش تمرد
riots شورش کردن
rioting شورش کردن
malcontents اماده شورش
malcontent اماده شورش
insurrections شورش فتنه
rioted شورش کردن
rebellions شورش تمرد
sedition شورش اغتشاش
revolutionary شورش طلب
revolutionaries شورش طلب
insurrection شورش فتنه
plague on it مرده شورش ببرد
revolts شورش کردن طغیان
revolt شورش کردن طغیان
to rise up against someone [something] شورش کردن بر خلاف
to brew rebellion توط ئه شورش کردن
mutiny یاغیگری شورش کردن
to incite somebody to rebellion کسی را به شورش برانگیختن
insurgency شورش یاغی گری
mutinies یاغیگری شورش کردن
blast it مرده شورش را ببرد
insurrectionist شورش ویاغی گری
To go too far . To exceed the limit . To overexend oneself . از حد گذراندن ( شورش را در آوردن )
muting شورش در روی ناو
revolutionizing در کشور ایجاد شورش کردن
revolutionized در کشور ایجاد شورش کردن
revolutionizes در کشور ایجاد شورش کردن
revolutionising در کشور ایجاد شورش کردن
revolutionises در کشور ایجاد شورش کردن
revolutionised در کشور ایجاد شورش کردن
revolutionize در کشور ایجاد شورش کردن
He was exciting a riot. مردم را به شورش تحریک می کرد
riot control کنترل شورش عملیات ضد اغتشاش
titanism عظیم الجثگی شورش گرایی
mutiny شورش کردن یاغی شدن
mutinies شورش کردن یاغی شدن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com