Dictiornary-Farsi | شکایت متقابل | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (9 milliseconds)

English	Persian
cross bill	شکایت متقابل


Other Matches

counteroffensive	تعرض وحمله متقابل حمله تعرضی متقابل
recriminate	اتهام متقابل وارد کردن دعوای متقابل طرح کردن دوباره متهم ساختن
counter memorial	یادداشت متقابل اخطار متقابل
mutual inductance	اندوکتیویته متقابل اندوکتانس متقابل
warsaw treaty	پیمانی که عنوان اصلی ان "پیمان کمک متقابل اروپای شرقی " است و به سال 5591 در ورشوپایتخت لهستان منعقد شد وهدف ان کمک متقابل کشورهای اروپای شرقی به یکدیگر است و بیشتر جنبه نظامی دارد
protesting	شکایت
i heard him	شکایت
plaints	شکایت
groaned	شکایت
gripe	شکایت
groaning	شکایت
groan	شکایت
moans	شکایت
moaning	شکایت
moaned	شکایت
moan	شکایت
groans	شکایت
protest	شکایت
protested	شکایت
protests	شکایت
plaint	شکایت
complaint	شکایت
grievance	شکایت
sued	شکایت کردن
complains	شکایت کردن
sues	شکایت کردن
to lodge a complaint	شکایت کردن
lodge an a appeal	شکایت کردن
lodge a complaint	شکایت کردن
bitch	شکایت کردن
bitching	شکایت کردن
gravamen	اصل شکایت
grievance	موضوع شکایت
complaining against injustice	شکایت کردن
grumblingly	شکایت کنان
sue	شکایت کردن
bitches	شکایت کردن
suing	شکایت کردن
complain	شکایت کردن
bitched	شکایت کردن
murmur	شکایت شایعات
murmured	شکایت شایعات
murmuring	شکایت شایعات
murmurs	شکایت شایعات
denunciations	اتهام شکایت
denunciation	اتهام شکایت
complained	شکایت کردن
discontent	گله شکایت
complaining	شکایت کردن
suing	به دادگاه شکایت کردن
sued	به دادگاه شکایت کردن
sue	به دادگاه شکایت کردن
Stop complaining.	[اینقدر] شکایت نکن.
sues	به دادگاه شکایت کردن
To lodge a complaint .	درمقام شکایت بر آمدن
he complained with reason	بیخود شکایت نمیکرد
i hear him complain	میشنوم که شکایت می کنند
repine	شکایت کردن شکوه
there is no ground for his complaint	شکایت او بیمورد است
squawk about <idiom>	شکایت درموردچیزی داشتن
petitions	شکایت کردن دادخواست
grounded (his complaint was not grounded	شکایت او بی اساس بود
petitioning	شکایت کردن دادخواست
petitioned	شکایت کردن دادخواست
petition	شکایت کردن دادخواست
gravamen	شکایت رسمی شکوائیه
take one's own medicine <idiom>	پذیرش محاکمه بدون شکایت
rumbles	چیز پرسر و صدا شکایت
inform against someone	از دست کسی شکایت کردن
look a gift horse in the mouth <idiom>	شکایت از هدیهای که کامل نیست
rumbled	چیز پرسر و صدا شکایت
rumble	چیز پرسر و صدا شکایت
griper	کسیکه مرتب شکایت میکند
to inform against someone	شکایت پیش کسی بردن
fin de non recevoir	رد کردن شکایت یا اعتراض طرف مقابل
have a bone to pick	بهانه برای دعوا یا شکایت پیداکردن
to rumble on [British E]	ادامه دادن به شکایت پر سرو صدا
to redress any one's grievance	شکایت ونگرانی کسی رارفع کردن
cry over spilt milk <idiom>	شکایت وناله از چیزی که بتازگی اتفاق افتاده
to sue somebody for libel [slander]	از کسی برای افترا [تهمت] شکایت کردن [حقوق]
countering	متقابل
countered	متقابل
correspounding	متقابل
interactional	متقابل
reciprocative	متقابل
counter	متقابل
interactive	متقابل
opposed	متقابل
mutual	متقابل
opposing	متقابل
polar	متقابل
reciprocal	متقابل
to report somebody [to the police] for breach of the peace	از کسی به خاطر مزاحمت راه انداختن [به پلیس] شکایت کردن
intercorrelation	همبستگی متقابل
transfer characteristic	مشخصه متقابل
cross-checks	بررسی متقابل
interdependency	اتکاء متقابل
interrelation	رابطه متقابل
interaction curve	خم کنش متقابل
m	القاگری متقابل
intervisibility	دید متقابل
mutual characteristic	مشخصه متقابل
mutual assistance	کمک متقابل
iteraction	عمل متقابل
cross-checking	بررسی متقابل
cross-checked	بررسی متقابل
cross-check	بررسی متقابل
inter play	اثر متقابل
interdependence	اتکاء متقابل
interdependence	وابستگی متقابل
cross action	دعوی متقابل
cross feed	خورد متقابل
cross index	شاخص متقابل
cross purpose	قصد متقابل
crossecheck	بررسی متقابل
crosstalk	مکالمه متقابل
eclipsed form	شکل متقابل
mutual conductance	رسانایی متقابل
transconductance	رسانایی متقابل
grid anode transconductance	رسانایی متقابل
reciprocity	عمل متقابل
retaliation	عمل متقابل
harmonic mean	اعداد متقابل
counterwork	عمل متقابل
mutual consistency	سازگاری متقابل
mutual energy	انرژی متقابل
cross reference	ارجاع متقابل
cross reference	مراجعه متقابل
mutual	متقابل یا متقابله
logrolling	همکاری متقابل
interaction	عمل متقابل
interaction	کنش متقابل
interaction	اثر متقابل
interplay	اثر متقابل
recriminations	تهمت متقابل
recriminations	اتهام متقابل
recrimination	تهمت متقابل
recrimination	اتهام متقابل
reciprocal	متقابل معکوس
counter offer	عرضه متقابل
cross-reference	مراجعه متقابل
counter-measures	اقدام متقابل
mutual inductance	القاگری متقابل
cross check	بررسی متقابل
mutual induction	القای متقابل
mutual relationship	رابطه متقابل
mutual terms	شرایط متقابل
opposite phase	فاز متقابل
reciprocal trading	مبادله متقابل
reciprocation	عمل متقابل
interrelationships	رابطه متقابل
interrelationship	رابطه متقابل
set off	دعوی متقابل
cross-references	مراجعه متقابل
cross-reference	ارجاع متقابل
transinformation	اگاهی متقابل
counter-measure	اقدام متقابل
reciprocal	عمل متقابل
counter fire	اتش متقابل
counterbid	پیشنهاد متقابل
cross-references	ارجاع متقابل
counterclaim	دعوای متقابل
counterclaim	ادعای متقابل
back pressure	فشار متقابل
counterclaim	دعوی متقابل
antitype	نوع متقابل
countermeasure	اقدام متقابل
countermeasures	اقدامات متقابل
counterattack	حمله متقابل
counteraction	اقدام متقابل
counter gambit	گامبی متقابل
counter credit	اعتبار متقابل
counter claim	دعوی متقابل
counter offensive	پدافند متقابل
counter offensive	حمله متقابل
counter offer	پیشنهاد متقابل
counter purchase	خرید متقابل
counter attraction	کشش متقابل
counter propaganda	تبلیغ متقابل
counter current	جریان متقابل
counter transference	انتقال متقابل
counter trade	تجارت متقابل
countered	ضربت متقابل
counterpoise	سیم متقابل
counterpawn	پیاده متقابل
counterpoise	وزنه متقابل
proportional	متقابل یا هماهنگ
counterrevolution	انقلاب متقابل
countering	ضربت متقابل
countermine	توط ئه متقابل
countervailing credit	اعتبار متقابل
counter	ضربت متقابل
scandinavian defence	دفاع متقابل مرکزی
repost	ضربه متقابل زدن
retort	جواب متقابل دادن
ripostes	ضربه متقابل زدن
counteracting	عمل متقابل کردن
riposting	ضربه متقابل زدن
counteracts	عمل متقابل کردن
rebuttals	عمل متقابل پس زنی