Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 201 (37 milliseconds)
English	Persian
stave	شکستن ریزش کردن
Other Matches
fallout prediction	محاسبه میزان ریزش اتمی پیش بینی ریزش
force	درهم شکستن قفل یا چفت را شکستن
forcing	درهم شکستن قفل یا چفت را شکستن
forces	درهم شکستن قفل یا چفت را شکستن
fail out	ریزش کردن
breakaway	شکستن خط محاصره شکستن بند زندان فرار از زندان
violates	شکستن نقض کردن
violate	شکستن نقض کردن
violated	شکستن نقض کردن
smash	خرد کردن شکستن
smiting	خرد کردن شکستن
shatters	داغان کردن شکستن
smite	خرد کردن شکستن
smites	خرد کردن شکستن
smashes	خرد کردن شکستن
shatter	داغان کردن شکستن
pipped	شکستن شکستن وبازشدن
pip	شکستن شکستن وبازشدن
pips	شکستن شکستن وبازشدن
pipping	شکستن شکستن وبازشدن
multilation	شکستن یا فلج کردن اعضا بدن
squish	صدای شکستن یا پرتاب چیزی له کردن
To set the Thames on fire . to do a herculeam task .	کمر غول راخم کردن ( شکستن )
crackle	صدای انفجار وشکستگی تولید کردن شکستن
snap	شکستن صدای شلاق با سرعت عمل کردن
snapping	شکستن صدای شلاق با سرعت عمل کردن
snapped	شکستن صدای شلاق با سرعت عمل کردن
crackled	صدای انفجار وشکستگی تولید کردن شکستن
crackles	صدای انفجار وشکستگی تولید کردن شکستن
snaps	شکستن صدای شلاق با سرعت عمل کردن
lay waste <idiom>	خراب کردن وویران نگه داشتن ،شکستن
cracking	وارد کردن گرما و معمولافشار برای شکستن هیدروکربنهای کمپلکس گاه درحضور کاتالیزور
to break apart	شکستن
deflects	شکستن
to break a	شکستن
to break rank	صف شکستن
pierce	شکستن
chop	شکستن
pierces	شکستن
split up	شکستن
deflect	شکستن
chopped	شکستن
to break open	شکستن
to break to pieces	شکستن
to fly asunder	شکستن
fracturing	شکستن
dishallow	شکستن
fractured	شکستن
deflected	شکستن
crushes	شکستن
fractures	شکستن
deflecting	شکستن
crushed	شکستن
disobey	شکستن
infract	شکستن
fly asunder	شکستن
disobeyed	شکستن
disobeying	شکستن
disruption	شکستن
disruptions	شکستن
nicks	شکستن
nicking	شکستن
nicked	شکستن
fraction	شکستن
to fall apart	در هم شکستن
nick	شکستن
fracture	شکستن
disobeys	شکستن
break	شکستن
fractions	شکستن
infraction	شکستن
crush	شکستن
cracking	شکستن
hewn	شکستن
To break ranks.	صف را شکستن
to hew asunder	شکستن
breaks	شکستن
disengorgement	ریزش
overflowed	ریزش
effusion	ریزش
rheumatism	ریزش
fox evil	ریزش مو
disembogue	ریزش
outflows	ریزش
outflow	ریزش
influx	ریزش
influxes	ریزش
log chute	ریزش
effusions	ریزش
sprinkled	ریزش نم نم
fallout	ریزش
overflow	ریزش
disemboguement	ریزش
sprinkle	ریزش نم نم
swoop [on]	ریزش [سر]
inpouring	ریزش
overflows	ریزش
sprinkles	ریزش نم نم
come down	ریزش
depilation	ریزش مو
chuct	ریزش
landslides	ریزش
overflown	ریزش
infusions	ریزش
gush	ریزش
sprays	ریزش
pours	ریزش
gushed	ریزش
gushes	ریزش
sprayed	ریزش
catarrh	ریزش
infusion	ریزش
affluxion	ریزش
affusion	ریزش
abscission	ریزش
pour	ریزش
drencher	اب ریزش
poured	ریزش
chutes	ریزش
pouring	ریزش
defluxion	ریزش
spraying	ریزش
on the fly	ریزش
affution	ریزش
afflux	ریزش
spilled	ریزش
diffusion	ریزش
inset	: ریزش
spilling	ریزش
spills	ریزش
psilosis	ریزش مو
insets	: ریزش
landslide	ریزش
calvities	ریزش مو
precipitation	ریزش
coryza	ریزش
spray	ریزش
spill	ریزش
flux	ریزش
perfusion	ریزش
chute	ریزش
beat a record	حد نصاب را شکستن
to break one's leg	شکستن ساق پا
refract	بر گرداندن شکستن
slashed	قیمت را شکستن
crashingly	درهم شکستن
slash	قیمت را شکستن
fracture	شکستن شکافتن
crash	درهم شکستن
to crack an egg	تخمی را شکستن
perjuring	عهد شکستن
fractures	شکستن شکافتن
cleaved	شکستن ورامدن
fracturing	شکستن شکافتن
crashing	درهم شکستن
cleaves	شکستن ورامدن
refracts	بر گرداندن شکستن
refracting	بر گرداندن شکستن
fractured	شکستن شکافتن
crush	باصدا شکستن
crashed	درهم شکستن
crushed	باصدا شکستن
crashes	درهم شکستن
crushes	باصدا شکستن
refracted	بر گرداندن شکستن
to bruise somebody	دل کسی را شکستن
cleave	شکستن ورامدن
break down	درهم شکستن
deblock	شکستن کنده
to break one's promise	شکستن عهدوقول
housebreak	حرز را شکستن
brittle fracture	شکستن از تردی
0To break thru a blockade ( siege ) .	محاصره را شکستن
unseal	مهرچیزی را شکستن
vanquishing	درهم شکستن
scrunched	درهم شکستن
perjure	عهد شکستن
break	شکستن موج
vanquishes	درهم شکستن
breaks	شکستن موج
overwhelmed	درهم شکستن
vanquish	درهم شکستن
scrunching	درهم شکستن
scrunches	درهم شکستن
overwhelm	درهم شکستن
perjures	عهد شکستن
abjuring	سوگند شکستن
abjures	سوگند شکستن
slashes	قیمت را شکستن
scrunch	درهم شکستن
overwhelms	درهم شکستن
abjured	سوگند شکستن
vanquished	درهم شکستن
abjure	سوگند شکستن
fall of rock	ریزش سنگ
slumps	افت ریزش
slumping	افت ریزش
lachrymation	ریزش اشک
slides	سراشیبی ریزش
downfall	انحطاط ریزش

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com