Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English
Persian
section out
شکستن موج بطور ناهموار
Other Matches
raggelly
بطور ناهموار
raggedly
بطور ناهموار
ruggedly
بطور ناهموار یا ملایم
force
درهم شکستن قفل یا چفت را شکستن
forces
درهم شکستن قفل یا چفت را شکستن
forcing
درهم شکستن قفل یا چفت را شکستن
breakaway
شکستن خط محاصره شکستن بند زندان فرار از زندان
pipped
شکستن شکستن وبازشدن
pip
شکستن شکستن وبازشدن
pips
شکستن شکستن وبازشدن
pipping
شکستن شکستن وبازشدن
rude
ناهموار
craggy
ناهموار
cragged
ناهموار
ragged left
چپ ناهموار
ruder
ناهموار
unfairly
ناهموار
hummocky
ناهموار
knolly
ناهموار
rudest
ناهموار
iron bound
ناهموار
uneven
ناهموار
scaly
ناهموار
jagged
ناهموار
bumpy
ناهموار
bumpiest
ناهموار
scabrous
ناهموار
bumpier
ناهموار
rugged
ناهموار
unfair
ناهموار
hackly
ناهموار
out of flat
ناهموار
roughest
زمخت ناهموار
rough
درشت ناهموار
ruffs
ناهموار کردن
ruff
ناهموار کردن
roughest
درشت ناهموار
ruffe
ناهموار کردن
broken ground
زمین ناهموار
rough country
سرزمین ناهموار
rough
زمخت ناهموار
uneven road
جاده ناهموار
ragged
ناهموار ژنده
ragged right
راست ناهموار
rougher
ناهموار کننده
drafts
کپی ناهموار یا رسم
drafted
کپی ناهموار یا رسم
ripple
دارای سطح ناهموار
ripples
دارای سطح ناهموار
rippling
دارای سطح ناهموار
rippled
دارای سطح ناهموار
draft
کپی ناهموار یا رسم
warting
ناهموار شدن سطح فلز
jag
چاک زدن ناهموار بریدن
off road racing
مسابقه مخصوص در مسیر وزمینهای ناهموار
cyclo cross
مسابقه دوچرخه درمسیرهای شیبدار و ناهموار
over rough and smooth
در زمین ناهموار وهموار در پستی وبلندی
drafts
کپی ناهموار از یک متن پیش از تصحیح خطا
draft
کپی ناهموار از یک متن پیش از تصحیح خطا
drafted
کپی ناهموار از یک متن پیش از تصحیح خطا
off roader
شرکت کننده در مسابقه مخصوص در مسیر طولانی در زمینهای ناهموار
irretrievably
بطور غیر قابل استرداد جنانکه نتوان برگردانید بطور جبران ناپذیر
inconsiderably
بطور غیر قابل ملاحظه بطور جزئی یا خرد
nauseously
بطور تهوع اور یا بد مزه بطور نفرت انگیز
fracto cumulus
ابرهای ناهموار کومولوس که در انها تکههای مختلف تغییرات پیوستهای را نشان میدهد
pedrail
اسباب خودکار برای اسان کردن حرکت ماشینهای سنگین در جادههای ناهموار
off roader
شرکت کننده درمسابقه موتورسیکلت رانی درزمینهای ناهموار برای چندصد مایل
indisputable
بطور غیر قابل بحث بطور مسلم
lusciously
بطور خوش مزه یا لذیذ بطور زننده
horridly
بطور سهمناک یا نفرت انگیز بطور زننده
grossly
بطور درشت یا برجسته بطور غیرخالص
immortally
بطور فنا ناپذیر بطور باقی
indeterminately
بطور نامعین یا غیرمحدود بطور غیرمقطوع
poorly
بطور ناچیز بطور غیر کافی
to break to pieces
شکستن
fly asunder
شکستن
nick
شکستن
fraction
شکستن
to fly asunder
شکستن
To break ranks.
صف را شکستن
break
شکستن
deflects
شکستن
deflecting
شکستن
deflected
شکستن
deflect
شکستن
fracturing
شکستن
to hew asunder
شکستن
nicked
شکستن
nicking
شکستن
fracture
شکستن
disruption
شکستن
breaks
شکستن
cracking
شکستن
split up
شکستن
fractures
شکستن
to break a
شکستن
nicks
شکستن
to break rank
صف شکستن
to break open
شکستن
to break apart
شکستن
fractions
شکستن
fractured
شکستن
crushes
شکستن
disobeys
شکستن
pierce
شکستن
chop
شکستن
disobeying
شکستن
to fall apart
در هم شکستن
disobeyed
شکستن
disruptions
شکستن
pierces
شکستن
chopped
شکستن
dishallow
شکستن
infraction
شکستن
crushed
شکستن
disobey
شکستن
infract
شکستن
hewn
شکستن
crush
شکستن
crushed
باصدا شکستن
crashes
درهم شکستن
to break one's leg
شکستن ساق پا
breaks
شکستن موج
break
شکستن موج
deblock
شکستن کنده
to crack an egg
تخمی را شکستن
scrunch
درهم شکستن
scrunched
درهم شکستن
housebreak
حرز را شکستن
scrunches
درهم شکستن
scrunching
درهم شکستن
crushes
باصدا شکستن
to break one's promise
شکستن عهدوقول
slash
قیمت را شکستن
slashed
قیمت را شکستن
slashes
قیمت را شکستن
abjure
سوگند شکستن
abjures
سوگند شکستن
abjuring
سوگند شکستن
brittle fracture
شکستن از تردی
break down
درهم شکستن
0To break thru a blockade ( siege ) .
محاصره را شکستن
unseal
مهرچیزی را شکستن
perjuring
عهد شکستن
perjures
عهد شکستن
crashingly
درهم شکستن
crashing
درهم شکستن
abjured
سوگند شکستن
refract
بر گرداندن شکستن
refracted
بر گرداندن شکستن
refracting
بر گرداندن شکستن
refracts
بر گرداندن شکستن
crashed
درهم شکستن
crash
درهم شکستن
perjure
عهد شکستن
beat a record
حد نصاب را شکستن
fractured
شکستن شکافتن
crush
باصدا شکستن
vanquish
درهم شکستن
vanquished
درهم شکستن
vanquishes
درهم شکستن
vanquishing
درهم شکستن
cleaves
شکستن ورامدن
cleaved
شکستن ورامدن
cleave
شکستن ورامدن
overwhelmed
درهم شکستن
fracturing
شکستن شکافتن
fractures
شکستن شکافتن
fracture
شکستن شکافتن
to bruise somebody
دل کسی را شکستن
overwhelms
درهم شکستن
overwhelm
درهم شکستن
latently
بطور ناپیدا بطور پوشیده
indecorously
بطور ناشایسته بطور نازیبا
martially
بطور جنگی بطور نظامی
improperly
بطور غلط بطور نامناسب
incisively
بطور نافذ بطور زننده
abusively
بطور ناصحیح بطور دشنام
genuinely
بطور اصل بطور بی ریا
knap
ضربه زدن شکستن
violates
شکستن نقض کردن
smite
خرد کردن شکستن
violate
شکستن نقض کردن
smites
خرد کردن شکستن
to bruise somebody
قلب کسی را شکستن
smiting
خرد کردن شکستن
breach of promise
شکستن پیمان ازدواج
To break a promise.
عهد وقولی را شکستن
To feel on top of the world.
با دم خود گردو شکستن
His failure was a bitter experience.
شکستن تجربه تلخی شد
violated
شکستن نقض کردن
fissionable
قابل شکستن وتقسیم
stave
شکستن ریزش کردن
elision
باقوه مکانیکی شکستن
shatter
داغان کردن شکستن
smash
خرد کردن شکستن
smashes
خرد کردن شکستن
shatters
داغان کردن شکستن
edman degradation technique
شکستن به روش ادمن
fission
شکستن هسته اتمی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com