English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 178 (2 milliseconds)
English Persian
cleave شکستن ورامدن
cleaved شکستن ورامدن
cleaves شکستن ورامدن
Other Matches
forcing درهم شکستن قفل یا چفت را شکستن
forces درهم شکستن قفل یا چفت را شکستن
force درهم شکستن قفل یا چفت را شکستن
ferment ورامدن
to come away ورامدن
to come off ورامدن
ferments ورامدن
fermenting ورامدن
breakaway شکستن خط محاصره شکستن بند زندان فرار از زندان
pip شکستن شکستن وبازشدن
pipped شکستن شکستن وبازشدن
pips شکستن شکستن وبازشدن
pipping شکستن شکستن وبازشدن
to shell off ورقه ورقه شدن ورامدن
deflect شکستن
crushes شکستن
crushed شکستن
deflected شکستن
deflecting شکستن
disruption شکستن
disruptions شکستن
disobeyed شکستن
disobeying شکستن
disobeys شکستن
hewn شکستن
disobey شکستن
pierce شکستن
pierces شکستن
crush شکستن
deflects شکستن
cracking شکستن
dishallow شکستن
To break ranks. صف را شکستن
to hew asunder شکستن
to fly asunder شکستن
to break to pieces شکستن
to break rank صف شکستن
to break open شکستن
to break apart شکستن
to break a شکستن
split up شکستن
infraction شکستن
infract شکستن
fly asunder شکستن
to fall apart در هم شکستن
nick شکستن
break شکستن
chop شکستن
fractions شکستن
fraction شکستن
chopped شکستن
fractured شکستن
nicking شکستن
breaks شکستن
fracture شکستن
fractures شکستن
fracturing شکستن
nicked شکستن
nicks شکستن
to break one's leg شکستن ساق پا
crashing درهم شکستن
crashes درهم شکستن
slashes قیمت را شکستن
abjure سوگند شکستن
abjured سوگند شکستن
abjures سوگند شکستن
abjuring سوگند شکستن
to crack an egg تخمی را شکستن
crashingly درهم شکستن
0To break thru a blockade ( siege ) . محاصره را شکستن
deblock شکستن کنده
break شکستن موج
brittle fracture شکستن از تردی
break down درهم شکستن
beat a record حد نصاب را شکستن
refracts بر گرداندن شکستن
refracting بر گرداندن شکستن
refracted بر گرداندن شکستن
to break one's promise شکستن عهدوقول
breaks شکستن موج
unseal مهرچیزی را شکستن
housebreak حرز را شکستن
vanquished درهم شکستن
scrunch درهم شکستن
crashed درهم شکستن
fractures شکستن شکافتن
to bruise somebody دل کسی را شکستن
overwhelms درهم شکستن
overwhelmed درهم شکستن
overwhelm درهم شکستن
fracturing شکستن شکافتن
refract بر گرداندن شکستن
crash درهم شکستن
vanquish درهم شکستن
vanquishing درهم شکستن
vanquishes درهم شکستن
scrunched درهم شکستن
scrunches درهم شکستن
slashed قیمت را شکستن
crush باصدا شکستن
fractured شکستن شکافتن
crushed باصدا شکستن
crushes باصدا شکستن
fracture شکستن شکافتن
perjure عهد شکستن
perjures عهد شکستن
perjuring عهد شکستن
slash قیمت را شکستن
scrunching درهم شکستن
To feel on top of the world. با دم خود گردو شکستن
To break a promise. عهد وقولی را شکستن
to bruise somebody قلب کسی را شکستن
smiting خرد کردن شکستن
knap ضربه زدن شکستن
to break in شاخ شکستن سوغان
His failure was a bitter experience. شکستن تجربه تلخی شد
violate شکستن نقض کردن
smash خرد کردن شکستن
smashes خرد کردن شکستن
fission شکستن هسته اتمی
smite خرد کردن شکستن
smites خرد کردن شکستن
stave شکستن ریزش کردن
violates شکستن نقض کردن
violated شکستن نقض کردن
elision باقوه مکانیکی شکستن
shatter داغان کردن شکستن
fissionable قابل شکستن وتقسیم
edman degradation technique شکستن به روش ادمن
shatters داغان کردن شکستن
breach of promise شکستن پیمان ازدواج
To break down the enemys resistance. مقاومت دشمن رادرهم شکستن
smash شکست دادن درهم شکستن
fissional وابسته به شکستن هسته اتم
shiwari شکستن اجسام سخت درکاراته
smashes شکست دادن درهم شکستن
ages شکستن جسم با فشارهای مکرر
age شکستن جسم با فشارهای مکرر
shard شکستن وبصورت قطعات ریزدراوردن
shards شکستن وبصورت قطعات ریزدراوردن
section out شکستن موج بطور ناهموار
to collapse درهم شکستن [مذاکره یا فرضیه]
To bite the hand that feeds one . نمک راخوردن ونمکدان شکستن
throw the book at <idiom> شدیدا مواخذه کردنبخاطر شکستن قانون
break in حرز را شکستن وبزور داخل شدن
battering ram میله مخصوص شکستن دروازه ها و غیره
To set the Thames on fire . to do a herculeam task . کمر غول راخم کردن ( شکستن )
squish صدای شکستن یا پرتاب چیزی له کردن
battering rams میله مخصوص شکستن دروازه ها و غیره
break-ins حرز را شکستن وبزور داخل شدن
break-in حرز را شکستن وبزور داخل شدن
multilation شکستن یا فلج کردن اعضا بدن
snap شکستن صدای شلاق با سرعت عمل کردن
snapped شکستن صدای شلاق با سرعت عمل کردن
snapping شکستن صدای شلاق با سرعت عمل کردن
snaps شکستن صدای شلاق با سرعت عمل کردن
crackles صدای انفجار وشکستگی تولید کردن شکستن
crackled صدای انفجار وشکستگی تولید کردن شکستن
crackle صدای انفجار وشکستگی تولید کردن شکستن
lay waste <idiom> خراب کردن وویران نگه داشتن ،شکستن
amulets دوا یا چیزی که برای شکستن جادو و طلسم بکارمیرود
amulet دوا یا چیزی که برای شکستن جادو و طلسم بکارمیرود
parse شکستن کد زبان سطح بالا به بخشهایی در حین ترجمه به کد ماشین
creptation تخریب خلل و فرج بتن همراه با صدای درهم شکستن
untimate load بیشترین نیروئی که هر جزء سازهای بدون شکستن بایدتحمل کند
parsed شکستن کد زبان سطح بالا به بخشهایی در حین ترجمه به کد ماشین
pagination روند شکستن یک گزارش چاپ شده به واحدهایی متنافر باصفحات
parses شکستن کد زبان سطح بالا به بخشهایی در حین ترجمه به کد ماشین
linear روش شکستن ریاضی مشکل به طوری که دو قسمت باکامیوتر قابل حل باشد
cracking وارد کردن گرما و معمولافشار برای شکستن هیدروکربنهای کمپلکس گاه درحضور کاتالیزور
cracking شکستن هیدروکربورهای متشکله نفت خام و تبدیل ان به هیدروکربورهای سبکتر
get the axe ناپدید شدن موج سوار زیر اب با شکستن موج
sonic booms انفجار صوتی شکستن دیوار صوتی
sonic boom انفجار صوتی شکستن دیوار صوتی
irrefrangible غیر قابل شکستن غیر قابل غضب
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com