Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 201 (10 milliseconds)
English	Persian
deblock	شکستن کنده
Other Matches
force	درهم شکستن قفل یا چفت را شکستن
forces	درهم شکستن قفل یا چفت را شکستن
forcing	درهم شکستن قفل یا چفت را شکستن
breakaway	شکستن خط محاصره شکستن بند زندان فرار از زندان
pipping	شکستن شکستن وبازشدن
pips	شکستن شکستن وبازشدن
pipped	شکستن شکستن وبازشدن
pip	شکستن شکستن وبازشدن
clog	: کنده
pulled	کنده
stubs	کنده
dugout dewelling	کنده
stock	کنده
clogs	: کنده
clogged	: کنده
graven	کنده
blocked	کنده
stocked	کنده
block aead	سر کنده
timber	کنده
bilboes	کنده
chump	کنده
chumps	کنده
blocs	کنده
blocks	کنده
stubbing	کنده
stubbed	کنده
stub	کنده
bloc	کنده
logs	کنده
knockstone	کنده
log	کنده
block	کنده
chunk	کنده
chunks	کنده
anvil stock	کنده
entry block	کنده مدخل
near leg pickup and turnover	نوعی کنده رو
hulled	پوست کنده
in plain english	پوست کنده
control block	کنده کنترل
in intaglio	بشکل کنده
olympic lift	کنده یک چاک
rear crotch and near arm	نوعی کنده رو
carver	کنده کار
husked	پوست کنده
blockette	کنده کوچک
block size	اندازه کنده
near leg and craddle	کنده گوسفندانداز
graving	کنده کاری
plummer block	کنده محور
logrolling	کنده غلتانی
log	کنده چوب
leg pickup	کنده کشی
leg lift and side roll	کنده سرانبون
plummer block	کنده شفت
logs	کنده چوب
deblocking	کنده شکنی
glyptics	کنده کاری
inside sarma	انواع کنده رو
ingraving	کنده کاری
block mark	نشان کنده
building block	کنده ساخت
wooden anvil stock	کنده چوب
unstuck	کنده شده
dugout	کنده شده
frankly	رک وپوست کنده
trunk	کنده درخت
trunks	کنده درخت
stumps	کنده درخت
stumping	کنده درخت
stumped	کنده درخت
stump	کنده درخت
stumpy	پر از کنده درخت
dugouts	کنده شده
building block	بنا کنده
peeled	پوست کنده
grits	جوپوست کنده
picked	پوست کنده
aboveboard	پوست کنده
block length	درازای کنده
engraver	کنده کار
engravers	کنده کار
building blocks	بنا کنده
building blocks	کنده ساخت
hewn	شکستن
disobeys	شکستن
deflect	شکستن
deflected	شکستن
dishallow	شکستن
crush	شکستن
cracking	شکستن
pierce	شکستن
crushed	شکستن
pierces	شکستن
deflects	شکستن
fly asunder	شکستن
deflecting	شکستن
crushes	شکستن
disobeying	شکستن
disobeyed	شکستن
to fall apart	در هم شکستن
to break rank	صف شکستن
to break open	شکستن
to break apart	شکستن
to break a	شکستن
split up	شکستن
chop	شکستن
nick	شکستن
nicked	شکستن
nicks	شکستن
to break to pieces	شکستن
fractions	شکستن
chopped	شکستن
To break ranks.	صف را شکستن
to hew asunder	شکستن
to fly asunder	شکستن
fraction	شکستن
break	شکستن
fractured	شکستن
fracturing	شکستن
infraction	شکستن
fractures	شکستن
fracture	شکستن
infract	شکستن
disruption	شکستن
disruptions	شکستن
disobey	شکستن
breaks	شکستن
nicking	شکستن
I had a very hard time ot it.	دراینکار پوستم کنده شد
talk turkey <idiom>	رک و پوست کنده گفتن
intagliated	کنده کاری شده
make no bones about something <idiom>	رک و پوست کنده گفتن
groats	گندم یاجوپوست کنده
record blocking	کنده یی کردن مدارک
Bluntly. Without mincing words.	صاف وپوست کنده
flump	تلوتلوخوردن کنده زدن
loggets	کنده کوچک دیرک
break ground	لنگر از زمین کنده شد
chalcographer	کنده کاری روی مس
rock hewn	از کوه کنده شده
chalcogrophy	کنده کاری روی مس
ptisan	گندم پوست کنده
loggats	کنده کوچک دیرک
olympic lift and cross face	کنده حصیر مال
shelled almond	بادام پوست کنده
quarried	ازکان کنده شده
logged	از کنده پاک شده
dug in	سنگر کنده شده
blocks	کنده مانع ورادع
cutting chisel	اسکنه کنده کاری
plainer	ساده پوست کنده
carvings	کنده کاری کردن
carves	کنده کاری کردن
stubby	پراز کنده درخت
plains	ساده پوست کنده
trunk	الوار کنده چوب
trunks	الوار کنده چوب
carve	کنده کاری کردن
carved	کنده کاری کردن
block	کنده مانع ورادع
blocked	کنده مانع ورادع
plain	ساده پوست کنده
plainest	ساده پوست کنده
unseal	مهرچیزی را شکستن
crushes	باصدا شکستن
scrunching	درهم شکستن
0To break thru a blockade ( siege ) .	محاصره را شکستن
scrunch	درهم شکستن
scrunched	درهم شکستن
fractured	شکستن شکافتن
brittle fracture	شکستن از تردی
scrunches	درهم شکستن
break down	درهم شکستن
to break one's promise	شکستن عهدوقول
refracted	بر گرداندن شکستن
vanquishes	درهم شکستن
vanquished	درهم شکستن
vanquish	درهم شکستن
fracture	شکستن شکافتن
fractures	شکستن شکافتن
crash	درهم شکستن
fracturing	شکستن شکافتن
cleave	شکستن ورامدن
vanquishing	درهم شکستن
breaks	شکستن موج
refracting	بر گرداندن شکستن
refracts	بر گرداندن شکستن
overwhelms	درهم شکستن
overwhelmed	درهم شکستن
refract	بر گرداندن شکستن
housebreak	حرز را شکستن
overwhelm	درهم شکستن
break	شکستن موج
cleaves	شکستن ورامدن
crashed	درهم شکستن
abjuring	سوگند شکستن
to crack an egg	تخمی را شکستن
abjures	سوگند شکستن

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com