English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English Persian
wrech شکسته یا خراب شدن کشتی
Other Matches
wrecked کشتی شکسته
wrech کشتی شکسته
castway کشتی شکسته
shipwrecks کشتی شکسته شدن
shipwreck کشتی شکسته شدن
shipwrecked کشتی شکسته شدن
cast away کشتی شکسته مطرود
wreck کالای بازیافتی از کشتی یاماشین شکسته یا خانه ویران
wrecking کالای بازیافتی از کشتی یاماشین شکسته یا خانه ویران
wrecks کالای بازیافتی از کشتی یاماشین شکسته یا خانه ویران
wrecks لاشه کشتی و هواپیما و غیره خراب کردن
wrecking لاشه کشتی و هواپیما و غیره خراب کردن
wreck لاشه کشتی و هواپیما و غیره خراب کردن
langridge اهن پارهای که برای خراب کردن بادبان و اسباب کشتی بکار میرود
langrage اهن پارهای که برای خراب کردن بادبان و اسباب کشتی بکار میرود
langrel اهن پارهای که برای خراب کردن بادبان و اسباب کشتی بکار میرود
telescopic دستگاه شکسته بندی تلسکوپیک چوبهای شکسته بندی مربوط به دوربین تلسکوپی یادستگاه نشانه روی
faults تابعی که بخشی از برنامه است که علت داده خراب یا قطعه خراب را بیان میکند
fault تابعی که بخشی از برنامه است که علت داده خراب یا قطعه خراب را بیان میکند
faulted تابعی که بخشی از برنامه است که علت داده خراب یا قطعه خراب را بیان میکند
dud ترقه خراب هرچیز خراب
topgallant سکوب بالای دکل کشتی بالاترین شکوب دکل کشتی وسایل بی مصرف کشتی
scuppers سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
scuppering سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
scuppered سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
scupper سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
respondentia وامی که به صاحب کشتی داده و کشتی او به رهن گرفته میشود
ship's manifest صورت محمولههای کشتی فهرست کالاهای در حال حمل در کشتی
load line خطی در اطراف کشتی که نمودار حداکثر فرفیت کشتی میباشد
hawse سوراخهای دماغه کشتی که مخصوص عبورطناب است طنابهای نگاه دارنده کشتی درحوضچه
carry ship کشتی حامل زندانیان جنگی کشتی غیر مسلحی که تضمین عبور داشته باشد
keel حمال کشتی صفحات اهن ته کشتی وارونه کردن
dan runner کشتی رهاکننده علایم شناور در اب کشتی تعیین مسیر
waterline خط بار گیری کشتی خط میزان و تراز کشتی باسطح اب
lazar housek عمارت یا کشتی برای قرنطینه 8 انبار عقب کشتی
gunroom مخزن مهمات کشتی سفره خانه افسران کشتی
keels حمال کشتی صفحات اهن ته کشتی وارونه کردن
embarkation بارگیری کشتی یا خودرو سوار شدن در کشتی یاخودرو
supercargo نماینده مالک محمولات کشتی که با کشتی به سفر می رود
bill of health گواهی نامهای که هنگام حرکت کشتی پس ازمعاینه کشتی از لحاظ بیماریهای مسری به ناخداداده میشود
usura maritima دادن وام با بهره سنگین به مالک کشتی که در صورت سالم برگشتن کشتی قابل وصول است
the vessel was put a bout جهت کشتی را تغییر دادند کشتی را برگردانند
windjammer یکی از کارکنان کشتی کشتی بادبانی
heartbroken دل شکسته
heartsick دل شکسته
heart broken دل شکسته
shaky شکسته
shakier شکسته
downhearted دل شکسته
disrupted شکسته
wrecked شکسته
shakiest شکسته
fragmentary شکسته
running hand خط شکسته
zigzagging شکسته
zigzags شکسته
cursive خط شکسته
fracted شکسته
zigzagged شکسته
broken شکسته
broken-hearted <adj.> دل شکسته
zigzag شکسته
in pieces شکسته
fragmental شکسته
quarterdecks عرشه کوچک عقب کشتی قسمتی از عرشه کشتی جنگی مخصوص انجام تشریفات نظامی و غیره
quarterdeck عرشه کوچک عقب کشتی قسمتی از عرشه کشتی جنگی مخصوص انجام تشریفات نظامی و غیره
yaw انحراف کشتی از مسیر خود خط انحراف کشتی چرخش افقی هواپیما دور محور قائم ان
yawed انحراف کشتی از مسیر خود خط انحراف کشتی چرخش افقی هواپیما دور محور قائم ان
sailboat کشتی بادبانی کشتی بادی
sailboats کشتی بادبانی کشتی بادی
overboard از کشتی بدریا روی کشتی
giant circle افتاب شکسته
shatter قطعات شکسته
german giant swing افتاب شکسته
shatters قطعات شکسته
sherd کوزه شکسته
fyloft صلیب شکسته
framentary شکسته ناقص
flinders قطعات شکسته
taxis شکسته بندی
bone setting شکسته بندی
bonesetter شکسته بند
broken stone سنگ شکسته
bone setter شکسته بند
shards کوزه شکسته
to run upon the rocks شکسته شدن
modesty شکسته نفسی
distort شکسته شدن
osteopathist شکسته بند
split screen صفحه شکسته
hot short شکسته گرم
a broken arm بازوی شکسته
broken شکسته شده
crushed stone سنگ شکسته
ballast مصالح شکسته
doddered شکسته سست
cold short شکسته سرد
angle bracket پرانتز شکسته
pointed bracket پرانتز شکسته
chevron پرانتز شکسته
distorts شکسته شدن
split-screen صفحه شکسته
raddled شکسته شده
broken <adj.> شکسته [دستگاهی]
orthopedics شکسته بندی
punctures شکسته شدن
deject دل شکسته کردن
punctured شکسته شدن
cauliflower ear گوش شکسته
haken kreuz صلیب شکسته
shard کوزه شکسته
puncturing شکسته شدن
fracture سطح شکسته
red short شکسته سرخ
puncture شکسته شدن
orthopaedics شکسته بندی
fracturing سطح شکسته
fractures سطح شکسته
fractured سطح شکسته
piracy هرعملی که کارگران یا سرنشینان کشتی علیه کشتی خود انجام دهند استفاده غیر قانونی از تالیف دیگری برای تالیف کتاب یارساله و غیره
chippings سنگ شکسته ریز
humble شکسته نفسی کردن
to humble oneself شکسته نفسی کردن
ballast شن ریزی مصالح شکسته
brick ballast مصالح شکسته اجری
potsherd تکه سفال شکسته
refracted شکسته شدن نور
refract شکسته شدن نور
pulled شکسته شده افتاده
refracting شکسته شدن نور
refracts شکسته شدن نور
fragmentarily بطور شکسته یا ناقص
broken hardening سخت گردانی شکسته
humblest شکسته نفسی کردن
broken english انگلیسی دست و پا شکسته
bowed down by grief شکسته شده ازغم
jargon سخن دست و پا شکسته
zircon سخن دست و پا شکسته
brokenly بطور شکسته یا بریده
stone ballast مصالح شکسته سنگی
splint وسایل شکسته بندی
splint چوب شکسته بندی
infirmly بطور علیل یا شکسته
agmatology علم شکسته بندی
cartel ship کشتی مخصوص مبادله اسیران جنگی کشتی محل مذاکرات جنگی
to feel humbled احساس شکسته نفسی کردن
to be humbled احساس شکسته نفسی کردن
swastika صلیب شکسته المان نازی
whitewater قسمت اشفته موج شکسته
The socket is broken. پریز برق شکسته است.
In my broken English . با انگلیسی دست وپا شکسته ام
wrecked باقی مانده ازکشتی شکسته
free on boand تحویل روی کشتی قیمت کالای تحویلی روی کشتی
To speake broken French. فرانسه دست وپ؟ شکسته صحبت کردن
plaster of Paris گچ ویژه شکسته بندی و قالب گیری
plaster cast گچ گیری اطراف عضو شکسته گچ گرفتن
A creaking gate hang long. <proverb> یک دروازه شکسته مدتها سرپا می ایستد.
plaster casts گچ گیری اطراف عضو شکسته گچ گرفتن
Three things to avoid:a crumbling wall, a biting . <proverb> از دیوار شکسته و سگ درنده و زن سلیطه یذر کنید .
to weigh down سنگینی کردن بر پایین اوردن شکسته شدن
soups موج شکسته کف دار که بسرعت به ساحل می رسد
soup موج شکسته کف دار که بسرعت به ساحل می رسد
slides سواری کردن مقابل موج بازاویه شکسته
ten yard خط شکسته در طرفین خط نیمه به فاصله 01 یارد ازان
slide سواری کردن مقابل موج بازاویه شکسته
pidgin انگلیسی دست وپا شکسته ومخلوط با اصطلاحات چینی
pidgins انگلیسی دست وپا شکسته ومخلوط با اصطلاحات چینی
orthodromics کشتی رانی در دایره بزرگ درست کشتی رانی
orthodromy کشتی رانی در دایره بزرگ درست کشتی رانی
semi naufragium نیمه غرق شده گی کشتی نیمه کشتی شکستگی
One must avoid three things: crumbling walls, vicious dogs, and harlots از سه چیز باید حذر کرد، دیوار شکسته، سگ درنده، زن سلیطه
Why don't you work? Did you break your fingers? چرا کار نمی کنی؟ مگر دستت شکسته است؟
prow کشتی عرشه کشتی
prows کشتی عرشه کشتی
streamliner قطار یا هواپیمایی که مقاومت هوا را درهم شکسته وانرا تعدیل کند
non breaking space حرف فاصله که باعث میشود و کلمه توسط خط شکسته جدا نشوند
pidgin english انگلیسی دست وپا شکسته وامیختهای که چینی هابدان سخن می گویند
splint نوار یا تراشه ایکه برای بستن استخوان شکسته بکار میرود
pectinated line [خط شکسته، دندانه ای و یا کنگره ای که در طرح های هندسی و ایلیاتی بکار می رود.]
bolster کیسه یا توری حاوی سنگ شکسته که برای کنترل فرسایش بکار میرود
bolstered کیسه یا توری حاوی سنگ شکسته که برای کنترل فرسایش بکار میرود
puff ball یکجورسماروغ که چون تخم دان گوی مانندان شکسته شودتخم ان پراکنده میشود
bolsters کیسه یا توری حاوی سنگ شکسته که برای کنترل فرسایش بکار میرود
haywire خراب
undone خراب
broken <adj.> خراب
out of condition خراب
ruinous خراب
out of action خراب
off the rails خراب
ill conditioned خراب
out of gear خراب
wastery خراب
out of repair خراب
in disrepair خراب
in bad repair خراب
in a bad order خراب
rotten خراب
stickit خراب
wastry خراب
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com