English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (9 milliseconds)
English Persian
crash شکستگی خرابی
crashed شکستگی خرابی
crashes شکستگی خرابی
crashing شکستگی خرابی
crashingly شکستگی خرابی
Other Matches
posted بررسی برنامه کامپیوتری یا قطعه سخت افزاری پس از خرابی برای یافتن علت خرابی
post- بررسی برنامه کامپیوتری یا قطعه سخت افزاری پس از خرابی برای یافتن علت خرابی
posts بررسی برنامه کامپیوتری یا قطعه سخت افزاری پس از خرابی برای یافتن علت خرابی
post بررسی برنامه کامپیوتری یا قطعه سخت افزاری پس از خرابی برای یافتن علت خرابی
heartbreak دل شکستگی
vulnerability شکستگی
fracture شکستگی
rupture شکستگی
distortions شکستگی
distortion شکستگی
nicks شکستگی
nicking شکستگی
ruptures شکستگی
rupturing شکستگی
fractions شکستگی
breakages شکستگی
breakage شکستگی
fraction شکستگی
nicked شکستگی
break شکستگی
breaks شکستگی
fractures شکستگی
fractured شکستگی
fracturing شکستگی
break down شکستگی
decrepitude شکستگی
breaking شکستگی
jaggies شکستگی
crack شکستگی
cracks شکستگی
head crash شکستگی هد
infirmness شکستگی
sawtooth distortion شکستگی
labefaction شکستگی
brokenness شکستگی
nick شکستگی
aliasing شکستگی
refraction شکستگی
consenescence شکستگی
disconsolation دل شکستگی
disconsolateness دل شکستگی
decropitude شکستگی
oblique joint شکستگی کج
fracture گسیختن شکستگی
compound fractures شکستگی باز
compound fracture شکستگی باز
wrech کشتی شکستگی
sound distortion شکستگی صدا
fracture شکستگی استخوان
strike joint شکستگی طولی
fracturing گسیختن شکستگی
fractures شکستگی استخوان
fractured شکستگی استخوان
knack صدای شکستگی
fractured گسیختن شکستگی
fractures گسیختن شکستگی
fracturing شکستگی استخوان
black short شکستگی سیاه
wreck کشتی شکستگی
wrecking کشتی شکستگی
wrecks کشتی شکستگی
blue brittle شکستگی ابی
d. age شکستگی فرتوتی
cold brittleness شکستگی سرد
black brittleness شکستگی سیاه
shipwrecks کشتی شکستگی
shipwrecked کشتی شکستگی
red brittleness شکستگی سرخ
hot brittle شکستگی گرم
wrack کشتی شکستگی
crack up درهم شکستگی
crack-up درهم شکستگی
image distortion شکستگی تصویر
shipwreck کشتی شکستگی
image cintraction شکستگی تصویر
heartbreaking مایه دل شکستگی
hydrogen embrittleness شکستگی هیدروژنی
compound f. شکستگی استخوان بازخم
to allow for breakage شکستگی راحساب کردن
fractural مربوط به شکستگی استخوان
hardening distortion شکستگی سخت گردانی
resistance to cracking مقاوم در برابر شکستگی
fracture proof مقاوم در برابر شکستگی نشکن
godsend خرابی
desolation خرابی
ruins خرابی
ruining خرابی
fault خرابی
ruin خرابی
faulted خرابی
faults خرابی
rottenness خرابی
demolition خرابی
demolitions خرابی
smash خرابی
smashes خرابی
disrepair خرابی
breakdowns خرابی
breakdown خرابی
wreck خرابی
wrecking خرابی
wrecks خرابی
failure خرابی
failures خرابی
malfunction خرابی
malfunctioned خرابی
dilapidation خرابی
malfunctions خرابی
destruction خرابی
eversion خرابی
devastation خرابی
wreckage خرابی
ruination خرابی
havoc خرابی
fail softly با خرابی تدریجی
fail soft با خرابی ملایم
fail soft با خرابی تدریجی
fail softly با خرابی ملایم
insulation fault خرابی نارسانا
car breakdown خرابی اتومبیل
equipment failure خرابی تجهیزاتی
disk crash خرابی دیسک
catastrophic failure خرابی فجیع
failure rate میزان خرابی
failure rate نرخ خرابی
failure free بدون خرابی
collapse mechanism مکانیزم خرابی
wrack خرابی بدبختی
the mischief of it is that' خرابی ان اینست که
to do execution خرابی وارداوردن
transient failure خرابی گذرا
page fault خرابی صفحه
error description توضیح خرابی
fail-safe با خرابی امن
fault description توضیح خرابی
defect description توضیح خرابی
power failure خرابی برق
power failures خرابی برق
decaying خرابی تنزل
decayed خرابی تنزل
decays خرابی تنزل
description of error توضیح خرابی
decay خرابی تنزل
fail safe با خرابی امن
ravaged خرابی وارد اوردن
non destructive test ازمایش بدون خرابی
ravages خرابی وارد اوردن
ravaging خرابی وارد اوردن
ravage خرابی وارد اوردن
failure safety ایمنی در برابر خرابی
failure prediction پیش بینی خرابی
failure logcing ثبت وقوع خرابی
drinking was his ruin باعث خرابی اوشد
reliability ایمنی در برابر خرابی
terminals خرابی که قابل تعمیر نیست
terminal خرابی که قابل تعمیر نیست
mean time between failures زمان میانگین بین دو خرابی
cleans بدون کثیفی یا خرابی یا برنامه
cleaned بدون کثیفی یا خرابی یا برنامه
machines خطای ناشی از خرابی قطعه
machine خطای ناشی از خرابی قطعه
cleanest بدون کثیفی یا خرابی یا برنامه
clean بدون کثیفی یا خرابی یا برنامه
machined خطای ناشی از خرابی قطعه
wrackful خراب کننده مسبب خرابی
auto تا از خرابی در صورت قط ع برق جلوگیری شود
machines خطای ناشی خرابی سخت افزار
bombed out خرابی غیر عادی کامپیوتر crash
cable ابزار بررسی قط عی یا خرابی در سیم کشی
bent اسم رمز برای خرابی وسایل
autos تا از خرابی در صورت قط ع برق جلوگیری شود
detritus چیزی که در نتیجه خرابی بدست اید
machined خطای ناشی خرابی سخت افزار
bombs خرابی غیر عادی کامپیوتر crash
failures خرابی وسیله ناشی از اثرات جانبی
it spells ruin to the workmen متضمن خانه خرابی کارگران است
standby که در صورت خرابی آماده استفاده است
failure خرابی وسیله ناشی از اثرات جانبی
bombed خرابی غیر عادی کامپیوتر crash
on line fault tolerant system سیستم تحمل خرابی درون خطی
machine خطای ناشی خرابی سخت افزار
destruct خرابی عمدی موشک قبل ازپرتاب ان
degradation کمبود توانایی پردازش به علت خرابی
standbys که در صورت خرابی آماده استفاده است
bomb خرابی غیر عادی کامپیوتر crash
cabled ابزار بررسی قط عی یا خرابی در سیم کشی
maintainability ویژگی مربوط به جداسازی وتعمیر یک خرابی
corrective maintenance جداسازی وتصحیح خرابی ها پس ازوقوع انها
structural damage خسارت ناشی از خرابی یاترک خوردگی ساختمان
mtbf زمان میانگین بین دو خرابی Failures Between eanTime
fails سیستمی که پس از خرابی بخشی از آن هنوز کار میکند
fail سیستمی که پس از خرابی بخشی از آن هنوز کار میکند
cacogenics رشتهای از علم درباره فسادو خرابی نژاد
failed سیستمی که پس از خرابی بخشی از آن هنوز کار میکند
standby قطعه پشتبان که در صورت خرابی سیستم فعال میشود
glitches خرابی تصادفی یا موقتی در سخت افزار گیر در برنامه
glitch خرابی تصادفی یا موقتی در سخت افزار گیر در برنامه
it tends to ruin him وسائل خانه خرابی یاهلاکت اورافراهم میکند منجرمیشودبهلاکت او
shut off mechanism وسیلهای که در صورت بروز خرابی فرایند را متوقف میکند
redundancy تامین قط عات اضافی در سیستم در صورت بروز خرابی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com