Dictiornary-Farsi | شکست الکتریکی | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
electric break down	شکست الکتریکی


Other Matches

electrostatic	ذخیره سازی داده به صورت ناحیههای بار الکتریکی کوچک روی وسیله الکتریکی
parallax	پارالاکس ضریب شکست نور جابجایی تصویر در اثر شکست نور
PSU	مدار الکتریکی که حاوی ولتاژ مستقیم است و نیز سطح دلتادی از منبع جریان به سایر مدارهای الکتریکی
atmospheric refraction	شکست نور دراثر برخورد به طبقات جوی شکست جوی نور
electrical and otherwise	الکتریکی و غیر الکتریکی
anti-	ماده کائوچویی خاص برای عبور بار الکتریکی ایستا به یک زمین الکتریکی . یک اپراتور ماده را پیش از کنترل اعضای الکترونیکی حساس که ممکن است در اثر الکتریسیته ساکن آسیب ببیند کنترل میکند
gas electric generating set	مولد برق بنزینی- الکتریکی مولد برق گاز الکتریکی
miscarriages	شکست
miscarriage	شکست
fall	شکست
flunks	شکست
refraction	شکست
plumper	شکست
gap	شکست
gaps	شکست
breakage	شکست
unsuccessful	شکست
breakages	شکست
unsuccessfully	شکست
flopper	شکست
defeasance	شکست
defeature	شکست
flunking	شکست
flunked	شکست
flunk	شکست
defeating	شکست
defeated	شکست
defeat	شکست
breaks	شکست
defeats	شکست
failures	شکست
failure	شکست
break	شکست
deflection	شکست
set back	شکست
three successive defeats	سه شکست پی در پی
deflections	شکست
loss	شکست
prosternation	شکست
unsuccess	شکست
blow one's own horn <idiom>	شکست درچیزی
wash out	شکست مردود
cry uncle <idiom>	پذیرش شکست
yield point	نقطه شکست
zener breakdown	شکست زنری
failures	شکست خورده
come a cropper <idiom>	شکست خوردن
failures	شکست ورشکستگی
vincible	شکست خوردنی
skunk	شکست دادن
skunks	شکست دادن
underdogs	سگ شکست خورده
underdog	سگ شکست خورده
checkmate	شکست دادن
upsetting	شکست غیرمنتظره
upsets	شکست غیرمنتظره
upset	شکست غیرمنتظره
slip-up	شکست خوردن
trouncing	شکست دادن
trounces	شکست دادن
trounced	شکست دادن
trounce	شکست دادن
losing	شکست خوردن
slip-ups	شکست خوردن
slip up	شکست خوردن
failure	شکست خورده
fall flat <idiom>	شکست خوردن
failure	شکست ورشکستگی
fractures	شکست ترک
fractured	شکست ترک
fracture	شکست ترک
bombs	شکست فاحش
bombed out	شکست فاحش
bombed	شکست فاحش
bomb	شکست فاحش
fracturing	شکست ترک
defeat	شکست دادن
get the better of (someone) <idiom>	شکست دادن
fall through <idiom>	شکست خوردن
defeats	شکست دادن
defeating	شکست دادن
failure of negotiations	شکست مذاکرات
sure-fire	شکست ناپذیر
defeated	شکست دادن
reflection	شکست نور
point of fracture	نقطه شکست
refractive power	قدرت شکست
refractometer	شکست سنج
double refraction	شکست دوبل
double refraction	شکست مضاعف
dielectric strength	استحکام شکست
set down	شکست دادن
business failure	شکست تجاری
breaking down roll	نورد شکست
breaking down pass	کالیبر شکست
breaking capacity	فرفیت شکست
break proof	ازمایش شکست
break down voltage	ولتاژ شکست
refractive index	ضریب شکست
fracturable	قابل شکست
outgeneral	شکست دادن
lose out	شکست خوردن
line breake relay	رله شکست خط
knock out	شکست دادن
invincibility	شکست ناپذیری
insuperability	شکست ناپذیری
inexpugnable	شکست نا پذیر
index of refraction	ضریب شکست
incomplete breakdown	شکست جزئی
incomplete breakdown	شکست ناقص
impluse breakdown	شکست ضربهای
he received a broken hand	دستش شکست
he broke his neck necessity	گردنش شکست
refraction of light	شکست نور
birefringence	شکست مضاعف
breaking point	نقطهی شکست
atmospheric refraction	شکست جوی
to suffer a reverse	شکست خوردن
loses	شکست خوردن
lose	شکست خوردن
to sustain a defeat	شکست خوردن
smiting	شکست دادن
smites	شکست دادن
smite	شکست دادن
flunks	شکست خوردن
to lay prostrate	شکست دادن
failure by rupture	شکست برشی
unstart	شکست ناپایدار
flunking	شکست خوردن
flunked	شکست خوردن
vanquishable	شکست پذیر
to have the worse	شکست خوردن
to put to the worse	شکست دادن
stickit	شکست خورده
angle of refraction	زاویه شکست
defeatism	شکست گرایی
defeatism	اعتراف به شکست
terrestrial refraction	شکست زمینی
the ship was wrecked	کشتی شکست
faults	شکست زمین
faulted	شکست زمین
fault	شکست زمین
invincible	شکست ناپذیر
to be defected	شکست خوردن
turkeys	شکست خورده
turkey	شکست خورده
to f.down	شکست دادن
flunk	شکست خوردن
fiascos	شکست مفتضحانه
letdown	نومیدی شکست
failed	شکست خوردن
concede	قبول شکست
flops	شکست خوردن
fails	شکست خوردن
flop	شکست خوردن
conceded	قبول شکست
concedes	قبول شکست
conceding	قبول شکست
fail	شکست خوردن
fiasco	شکست مفتضحانه
flopping	شکست خوردن
letdowns	نومیدی شکست
craven	شکست خورده
flopped	شکست خوردن
invulnerably	بطور شکست ناپذیر
lurched	امادگی شکست فاحش
lurch	امادگی شکست فاحش
lurches	امادگی شکست فاحش
vote down <idiom>	شکست در رای گیری
cold shortness	قابلیت شکست سرد
shut down	شکست دادن حریف
zener breakdown voltage	ولتاژ شکست زنری
snow under	شکست فاحش خوردن
outclassing	شکست فاحش حریف
reverses	شکست وارونه کردن
reversed	شکست وارونه کردن
insulation breakdown test	ازمایش شکست عایق
lost	شکست خورده گمراه
reverse	شکست وارونه کردن
defeat by knock out	شکست با ناک اوت
insuperably	بطور شکست ناپذیر
invincibly	بطور شکست ناپذیر
invulnerable	شکست ناپذیر رویین تن
fizzle	کوشش مذبوحانه شکست
outclassed	شکست فاحش حریف
outclass	شکست فاحش حریف
outclasses	شکست فاحش حریف
reversing	شکست وارونه کردن
crushes	شکست دادن پیروزشدن بر
intermediate frequency breakdown	شکست فرکانس میانی
parallax	زاویه شکست نور
punctures	سوراخ کردن شکست
punctured	سوراخ کردن شکست
rout	کاملا شکست دادن
absolute refractive index	ضریب شکست مطلق
impluse breakdown voltage	فشار شکست ضربهای
he broke his rib or something	دنده منده اش شکست
refractive index	ضریب شکست نور
absolute index of refraction	ضریب مطلق شکست
refractional	وابسته به شکست نور