Dictiornary-Farsi | شکست برشی | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
failure by rupture	شکست برشی


Other Matches

shear box test	ازمون برشی با جعبه ازمون برشی جعبهای
parallax	پارالاکس ضریب شکست نور جابجایی تصویر در اثر شکست نور
cut off attack	تک برشی
sectional view	نمای برشی
sectional drawing	رسم برشی
truncation error	خطای برشی
shear strength	مقاومت برشی
shear strength	استقامت برشی
shear wall	دیوار برشی
shear connections	اتصالات برشی
shear stress	تنش برشی
shear test	ازمایش برشی
shear viscosity	گرانروی برشی
shearing force	تلاش برشی
shear displacements	جابجایی برشی
shear wave	موج برشی
shear resistance	مقاومت برشی
shear modulus	مدول برشی
failure by rupture	گسیختگی برشی
shearing test	ازمون برشی
shear load	نیروی برشی
shearing stress	تنش برشی
shearing force	نیروی برشی
shearing strain	پیچیدگی برشی
shearing deformation	تغییر شکل برشی
shear modulus of elasticity	ضریب ارتجاعی برشی
general shear failure	گسیختگی برشی عمومی
double shear	تنش برشی دوتایی
shear span	دهانه نیروی برشی
shear strain	تغییر شکل برشی
shear flow	جریان نیروی برشی
longitudinal shearing stress	تنش برشی طولی
round off	گرد کردن برشی
modulus of elasticity in shear	ضریب ارتجاعی برشی
wedge shot	ضربه برشی در گلفV
shear and moment diagram	دیاگرام نیروی برشی و لنگرخمشی
wedging	چوب اهنی ویژه ضربه برشی
wedges	چوب اهنی ویژه ضربه برشی
wedge	چوب اهنی ویژه ضربه برشی
wedged	چوب اهنی ویژه ضربه برشی
relations between load, shear and moment	رابط بین بار و نیروی برشی و لنگر خمشی
reynolds stress	تنش برشی در لایه مرزی خطی در سیال نارون
atmospheric refraction	شکست نور دراثر برخورد به طبقات جوی شکست جوی نور
gap	شکست
gaps	شکست
defeature	شکست
failure	شکست
miscarriages	شکست
miscarriage	شکست
fall	شکست
three successive defeats	سه شکست پی در پی
flunks	شکست
unsuccessfully	شکست
unsuccessful	شکست
breakages	شکست
unsuccess	شکست
breakage	شکست
flunk	شکست
breaks	شکست
flunked	شکست
flunking	شکست
failures	شکست
defeasance	شکست
set back	شکست
break	شکست
refraction	شکست
loss	شکست
plumper	شکست
deflections	شکست
deflection	شکست
defeating	شکست
defeat	شکست
defeats	شکست
defeated	شکست
flopper	شکست
prosternation	شکست
insuperability	شکست ناپذیری
invincibility	شکست ناپذیری
refractive index	ضریب شکست
the ship was wrecked	کشتی شکست
turkeys	شکست خورده
turkey	شکست خورده
loses	شکست خوردن
outgeneral	شکست دادن
stickit	شکست خورده
refractive power	قدرت شکست
lose out	شکست خوردن
line breake relay	رله شکست خط
refractometer	شکست سنج
point of fracture	نقطه شکست
refraction of light	شکست نور
knock out	شکست دادن
invincible	شکست ناپذیر
fault	شکست زمین
break proof	ازمایش شکست
breaking capacity	فرفیت شکست
breaking down roll	نورد شکست
business failure	شکست تجاری
birefringence	شکست مضاعف
he broke his neck necessity	گردنش شکست
he received a broken hand	دستش شکست
fracturable	قابل شکست
electric break down	شکست الکتریکی
dielectric strength	استحکام شکست
double refraction	شکست مضاعف
break down voltage	ولتاژ شکست
impluse breakdown	شکست ضربهای
faulted	شکست زمین
faults	شکست زمین
defeatism	اعتراف به شکست
defeatism	شکست گرایی
inexpugnable	شکست نا پذیر
index of refraction	ضریب شکست
incomplete breakdown	شکست جزئی
angle of refraction	زاویه شکست
incomplete breakdown	شکست ناقص
set down	شکست دادن
atmospheric refraction	شکست جوی
double refraction	شکست دوبل
lose	شکست خوردن
failures	شکست خورده
fracturing	شکست ترک
fractures	شکست ترک
fractured	شکست ترک
fracture	شکست ترک
failure of negotiations	شکست مذاکرات
reflection	شکست نور
bombs	شکست فاحش
bombed out	شکست فاحش
defeat	شکست دادن
letdown	نومیدی شکست
failures	شکست ورشکستگی
failure	شکست خورده
failure	شکست ورشکستگی
defeats	شکست دادن
defeating	شکست دادن
defeated	شکست دادن
bombed	شکست فاحش
bomb	شکست فاحش
fail	شکست خوردن
flops	شکست خوردن
flopping	شکست خوردن
flopped	شکست خوردن
flop	شکست خوردن
fiascos	شکست مفتضحانه
fiasco	شکست مفتضحانه
failed	شکست خوردن
craven	شکست خورده
letdowns	نومیدی شکست
conceding	قبول شکست
concedes	قبول شکست
conceded	قبول شکست
concede	قبول شکست
fails	شکست خوردن
terrestrial refraction	شکست زمینی
to be defected	شکست خوردن
flunked	شکست خوردن
flunk	شکست خوردن
underdogs	سگ شکست خورده
underdog	سگ شکست خورده
unstart	شکست ناپایدار
vanquishable	شکست پذیر
checkmate	شکست دادن
vincible	شکست خوردنی
wash out	شکست مردود
upsetting	شکست غیرمنتظره
to lay prostrate	شکست دادن
flunking	شکست خوردن
breaking down pass	کالیبر شکست
to f.down	شکست دادن
smiting	شکست دادن
smites	شکست دادن
smite	شکست دادن
to put to the worse	شکست دادن
to have the worse	شکست خوردن
to suffer a reverse	شکست خوردن
flunks	شکست خوردن
to sustain a defeat	شکست خوردن
upsets	شکست غیرمنتظره
upset	شکست غیرمنتظره
trouncing	شکست دادن
slip up	شکست خوردن
sure-fire	شکست ناپذیر
skunks	شکست دادن
skunk	شکست دادن
blow one's own horn <idiom>	شکست درچیزی
come a cropper <idiom>	شکست خوردن
cry uncle <idiom>	پذیرش شکست
fall flat <idiom>	شکست خوردن
fall through <idiom>	شکست خوردن
slip-up	شکست خوردن
slip-ups	شکست خوردن
losing	شکست خوردن
trounces	شکست دادن
trounced	شکست دادن
trounce	شکست دادن
get the better of (someone) <idiom>	شکست دادن
yield point	نقطه شکست
zener breakdown	شکست زنری
breaking point	نقطهی شکست