English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (12 milliseconds)
English Persian
smash شکست دادن درهم شکستن
smashes شکست دادن درهم شکستن
Other Matches
forces درهم شکستن قفل یا چفت را شکستن
forcing درهم شکستن قفل یا چفت را شکستن
force درهم شکستن قفل یا چفت را شکستن
vanquish درهم شکستن
overwhelms درهم شکستن
crashed درهم شکستن
scrunched درهم شکستن
vanquished درهم شکستن
scrunches درهم شکستن
overwhelmed درهم شکستن
scrunch درهم شکستن
overwhelm درهم شکستن
vanquishing درهم شکستن
crash درهم شکستن
vanquishes درهم شکستن
crashing درهم شکستن
scrunching درهم شکستن
crashingly درهم شکستن
break down درهم شکستن
crashes درهم شکستن
to collapse درهم شکستن [مذاکره یا فرضیه]
creptation تخریب خلل و فرج بتن همراه با صدای درهم شکستن
outdoing بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdo بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdoes بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
to lay prostrate شکست دادن
defeats شکست دادن
to f.down شکست دادن
to put to the worse شکست دادن
smite شکست دادن
get the better of (someone) <idiom> شکست دادن
smites شکست دادن
smiting شکست دادن
skunks شکست دادن
skunk شکست دادن
trounce شکست دادن
set down شکست دادن
checkmate شکست دادن
knock out شکست دادن
outgeneral شکست دادن
trouncing شکست دادن
defeated شکست دادن
trounces شکست دادن
trounced شکست دادن
defeating شکست دادن
defeat شکست دادن
crushes شکست دادن پیروزشدن بر
crushed شکست دادن پیروزشدن بر
crush شکست دادن پیروزشدن بر
routs کاملا شکست دادن
routed کاملا شکست دادن
rout کاملا شکست دادن
outroll شکست دادن حریف
shut down شکست دادن حریف
vanquishes پیروز شدن بر شکست دادن
shellack شکست مفتضحانه خوردن یا دادن
worst شکست دادن وخیم شدن
tp put to rout شکست دادن وپراکنده ساختن
shellac شکست مفتضحانه خوردن یا دادن
floored بزمین زدن شکست دادن
vanquish پیروز شدن بر شکست دادن
vanquished پیروز شدن بر شکست دادن
to cause the downfall of somebody [something] کسی [چیزی] را شکست دادن
to bring down somebody [something] کسی [چیزی] را شکست دادن
to eat somebody alive کسی را کاملا شکست دادن
floor بزمین زدن شکست دادن
drub چوب زدن شکست دادن
floors بزمین زدن شکست دادن
vanquishing پیروز شدن بر شکست دادن
bite the dust <idiom> از پا درآوردن -کشتن ،شکست دادن
worst- شکست دادن وخیم شدن
whop بطور قاطع شکست دادن
hole shot شکست دادن حریف با شروع بهتر
to show somebody up [in a competition] کسی را شکست دادن [در مسابقه ورزشی]
hole job شکست دادن حریف با شروع بهتر
wipe out شکست دادن حریف با امتیاز زیاد
larrup کتک جانانه زدن شکست فاحش دادن
mashes خمیر نرم خوراک همه چیز درهم درهم وبرهمی
mash خمیر نرم خوراک همه چیز درهم درهم وبرهمی
mashing خمیر نرم خوراک همه چیز درهم درهم وبرهمی
mashed خمیر نرم خوراک همه چیز درهم درهم وبرهمی
intertwining درهم بافتن درهم بافته شدن
pleach درهم پیچیدن درهم گیر افتادن
intertwines درهم بافتن درهم بافته شدن
intertwined درهم بافتن درهم بافته شدن
intertwine درهم بافتن درهم بافته شدن
clutters درهم ریختگی درهم وبرهمی
cluttered درهم ریختگی درهم وبرهمی
clutter درهم ریختگی درهم وبرهمی
breakaway شکستن خط محاصره شکستن بند زندان فرار از زندان
pips شکستن شکستن وبازشدن
pipping شکستن شکستن وبازشدن
pipped شکستن شکستن وبازشدن
pip شکستن شکستن وبازشدن
parallax پارالاکس ضریب شکست نور جابجایی تصویر در اثر شکست نور
dump شکست دادن حریف درمسابقه موتورسیکلت رانی یااتومبیل رانی یا قایق قایقرانی سرعت
atmospheric refraction شکست نور دراثر برخورد به طبقات جوی شکست جوی نور
hole فاصله دو بازیگرفضای بین دو سوارکار که سوارکار سومی ازان بگذرد فاصله بین میله 1 بولینگ با2 یا 3 شکست دادن حریف باشروع بهتر
holed فاصله دو بازیگرفضای بین دو سوارکار که سوارکار سومی ازان بگذرد فاصله بین میله 1 بولینگ با2 یا 3 شکست دادن حریف باشروع بهتر
holes فاصله دو بازیگرفضای بین دو سوارکار که سوارکار سومی ازان بگذرد فاصله بین میله 1 بولینگ با2 یا 3 شکست دادن حریف باشروع بهتر
holing فاصله دو بازیگرفضای بین دو سوارکار که سوارکار سومی ازان بگذرد فاصله بین میله 1 بولینگ با2 یا 3 شکست دادن حریف باشروع بهتر
to break rank صف شکستن
disobeys شکستن
fractions شکستن
hewn شکستن
fractured شکستن
to break to pieces شکستن
cracking شکستن
fraction شکستن
break شکستن
fractures شکستن
fracture شکستن
infraction شکستن
infract شکستن
dishallow شکستن
breaks شکستن
fracturing شکستن
deflects شکستن
pierce شکستن
to fall apart در هم شکستن
crush شکستن
pierces شکستن
nicks شکستن
crushes شکستن
nick شکستن
disobey شکستن
disruptions شکستن
nicking شکستن
crushed شکستن
disruption شکستن
to break open شکستن
To break ranks. صف را شکستن
nicked شکستن
deflecting شکستن
chopped شکستن
split up شکستن
to hew asunder شکستن
disobeying شکستن
to break a شکستن
to break apart شکستن
disobeyed شکستن
fly asunder شکستن
deflected شکستن
to fly asunder شکستن
deflect شکستن
chop شکستن
deblock شکستن کنده
slash قیمت را شکستن
slashes قیمت را شکستن
fracture شکستن شکافتن
fractured شکستن شکافتن
fracturing شکستن شکافتن
cleaved شکستن ورامدن
cleaves شکستن ورامدن
cleave شکستن ورامدن
beat a record حد نصاب را شکستن
fractures شکستن شکافتن
brittle fracture شکستن از تردی
unseal مهرچیزی را شکستن
perjure عهد شکستن
slashed قیمت را شکستن
to break one's promise شکستن عهدوقول
crushes باصدا شکستن
to bruise somebody دل کسی را شکستن
refracting بر گرداندن شکستن
perjures عهد شکستن
perjuring عهد شکستن
abjuring سوگند شکستن
abjures سوگند شکستن
abjured سوگند شکستن
abjure سوگند شکستن
refracted بر گرداندن شکستن
refract بر گرداندن شکستن
refracts بر گرداندن شکستن
to crack an egg تخمی را شکستن
to break one's leg شکستن ساق پا
break شکستن موج
crushed باصدا شکستن
housebreak حرز را شکستن
crush باصدا شکستن
breaks شکستن موج
0To break thru a blockade ( siege ) . محاصره را شکستن
violates شکستن نقض کردن
smiting خرد کردن شکستن
violated شکستن نقض کردن
knap ضربه زدن شکستن
smites خرد کردن شکستن
fissionable قابل شکستن وتقسیم
smite خرد کردن شکستن
to break in شاخ شکستن سوغان
violate شکستن نقض کردن
fission شکستن هسته اتمی
elision باقوه مکانیکی شکستن
His failure was a bitter experience. شکستن تجربه تلخی شد
smash خرد کردن شکستن
to bruise somebody قلب کسی را شکستن
shatters داغان کردن شکستن
shatter داغان کردن شکستن
stave شکستن ریزش کردن
smashes خرد کردن شکستن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com