Dictiornary-Farsi | شکست مضاعف | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (10 milliseconds)

English	Persian
birefringence	شکست مضاعف
double refraction	شکست مضاعف


Other Matches

parallax	پارالاکس ضریب شکست نور جابجایی تصویر در اثر شکست نور
atmospheric refraction	شکست نور دراثر برخورد به طبقات جوی شکست جوی نور
doubled up	مضاعف
double precision	مضاعف
multiple	مضاعف
double	مضاعف
double line	خط مضاعف
bilateral	مضاعف
doubled	مضاعف
duplex	مضاعف
duplexes	مضاعف
double	مضاعف نمودن
double refraction	انکسار مضاعف
double punch	منگنه مضاعف
double junction	اتصال مضاعف
two throw ladder	پلکان مضاعف
double precision	دقت مضاعف
double salt	نمک مضاعف
double salt	ملح مضاعف
fiddle blocks	قرقره مضاعف
duplexing	مضاعف کردن
duplexing	مضاعف سازی
duplex console	پیشانه مضاعف
duplex computer	کامپیوتر مضاعف
dual nationality	تابعیت مضاعف
dual density	تراکم مضاعف
doubly linked	با پیوند مضاعف
doubliy	بطور مضاعف
doubleword	کلمه مضاعف
doubled columns	ستونهای مضاعف
double word	کلمه مضاعف
double taxation	مالیات مضاعف
peak to peak voltage	ولتاژ مضاعف
bilateral observation	دیدبانی مضاعف
double bond	اتصال مضاعف
double diode	دیود مضاعف
double density	تراکم مضاعف
double density	چگالی مضاعف
double decomposition	تجزیه مضاعف
double counting	محاسبه مضاعف
double blowing	دمش مضاعف
binary	جفتی مضاعف
double beam	پرتو مضاعف
birefringence	انکسار مضاعف
double alternation	تناوب مضاعف
double dissociation	گسست مضاعف
double length	با طول مضاعف
double image	تصویر مضاعف
doubled up	مضاعف نمودن
doubled	مضاعف نمودن
double lead screw	حلزونی مضاعف
double length	طول مضاعف
double cropping	کشت مضاعف
double piston engine	موتور پیستون مضاعف
double beam	شعاع مضاعف نور
double contact lamp	لامپ با اتصال مضاعف
double limiter	محدود کننده مضاعف
electrical double layer	لایه مضاعف الکتریکی
oversrike	چاپ مضاعف دخشه
double blind method	روش بی نام مضاعف
double entry	دفتر داری مضاعف
double taxation	مالیات بندی مضاعف
double triode	لامپ تریود مضاعف
double density recording	ضبط تراکم مضاعف
double hardening	سخت گردانی مضاعف
doubled pawns	پیادهای مضاعف شطرنج
double linked list	لیست پیوندی مضاعف
double irradiation technique	روش تاباندن مضاعف
double tape	نوار مساحی مضاعف
addend	عدد مضاعف عددافزوده شده
double two high rolling mill	دستگاه نورد مضاعف دوبل
double filament lamp	لامپ رشتهای با فیلامان مضاعف
alum	سولفات مضاعف الومینیوم و پتاسیم
polyene	ترکیبی الی که دارای پیوستگی مضاعف است
iceland spar	کلسیت شفاف دارای خاصیت انکسار مضاعف
double buffering	روش انتقال اطلاعات میان کامپیوتر و دستگاه جانبی میانگیر مضاعف
multipe expansion of credit	استنباط مضاعف اعتبارات حقی که خزانه داری کل درقبول چک امانتی به مقداری بیش از ذخیره و اعتبار خوددارد
flunking	شکست
defeat	شکست
flunks	شکست
three successive defeats	سه شکست پی در پی
flunked	شکست
unsuccessfully	شکست
unsuccessful	شکست
defeated	شکست
flunk	شکست
loss	شکست
breakages	شکست
breakage	شکست
unsuccess	شکست
plumper	شکست
break	شکست
gaps	شکست
gap	شکست
miscarriages	شکست
miscarriage	شکست
breaks	شکست
fall	شکست
refraction	شکست
defeating	شکست
set back	شکست
deflections	شکست
deflection	شکست
failures	شکست
failure	شکست
prosternation	شکست
defeasance	شکست
defeats	شکست
flopper	شکست
defeature	شکست
bilateral spotting	دیدبانی مضاعف محل اصابت گلوله دیدبانی دو جانبه
fall flat <idiom>	شکست خوردن
blow one's own horn <idiom>	شکست درچیزی
come a cropper <idiom>	شکست خوردن
break proof	ازمایش شکست
cry uncle <idiom>	پذیرش شکست
get the better of (someone) <idiom>	شکست دادن
breaking capacity	فرفیت شکست
dielectric strength	استحکام شکست
failure of negotiations	شکست مذاکرات
fall through <idiom>	شکست خوردن
business failure	شکست تجاری
breaking down roll	نورد شکست
breaking down pass	کالیبر شکست
point of fracture	نقطه شکست
impluse breakdown	شکست ضربهای
he received a broken hand	دستش شکست
he broke his neck necessity	گردنش شکست
fracturable	قابل شکست
failure by rupture	شکست برشی
electric break down	شکست الکتریکی
refractive power	قدرت شکست
incomplete breakdown	شکست ناقص
incomplete breakdown	شکست جزئی
refractive index	ضریب شکست
refraction of light	شکست نور
outgeneral	شکست دادن
lose out	شکست خوردن
line breake relay	رله شکست خط
knock out	شکست دادن
invincibility	شکست ناپذیری
insuperability	شکست ناپذیری
inexpugnable	شکست نا پذیر
refractometer	شکست سنج
set down	شکست دادن
unstart	شکست ناپایدار
vanquishable	شکست پذیر
vincible	شکست خوردنی
terrestrial refraction	شکست زمینی
wash out	شکست مردود
yield point	نقطه شکست
zener breakdown	شکست زنری
breaking point	نقطهی شکست
to lay prostrate	شکست دادن
to sustain a defeat	شکست خوردن
to suffer a reverse	شکست خوردن
stickit	شکست خورده
index of refraction	ضریب شکست
the ship was wrecked	کشتی شکست
double refraction	شکست دوبل
to be defected	شکست خوردن
to f.down	شکست دادن
to put to the worse	شکست دادن
to have the worse	شکست خوردن
sure-fire	شکست ناپذیر
craven	شکست خورده
fractured	شکست ترک
flunk	شکست خوردن
fractures	شکست ترک
underdog	سگ شکست خورده
fracturing	شکست ترک
defeat	شکست دادن
defeated	شکست دادن
flunked	شکست خوردن
fracture	شکست ترک
flunking	شکست خوردن
smiting	شکست دادن
smites	شکست دادن
smite	شکست دادن
bomb	شکست فاحش
bombed	شکست فاحش
bombed out	شکست فاحش
flunks	شکست خوردن
bombs	شکست فاحش
defeating	شکست دادن
failure	شکست ورشکستگی
slip-ups	شکست خوردن
failure	شکست خورده
slip-up	شکست خوردن
failures	شکست ورشکستگی
slip up	شکست خوردن
failures	شکست خورده
skunks	شکست دادن
losing	شکست خوردن
trounce	شکست دادن
upsetting	شکست غیرمنتظره
upsets	شکست غیرمنتظره
upset	شکست غیرمنتظره
trouncing	شکست دادن
trounces	شکست دادن