Dictiornary-Farsi | شکست وارونه کردن | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 204 (34 milliseconds)

English	Persian
reverse	شکست وارونه کردن
reversed	شکست وارونه کردن
reverses	شکست وارونه کردن
reversing	شکست وارونه کردن


Other Matches

to turn upside down	وارونه کردن
cant	وارونه کردن
inverts	وارونه کردن
inverting	وارونه کردن
turns	وارونه کردن
turn out	وارونه کردن
turn	وارونه کردن
de-	وارونه کردن
invert	وارونه کردن
to keel over	وارونه کردن
converts	برگرداندن وارونه کردن
backward chaining	زنجیرهای کردن وارونه
converting	برگرداندن وارونه کردن
backward conditioning	شرطی کردن وارونه
to tutn end for end	وارونه کردن برگرداندن
converted	برگرداندن وارونه کردن
turn over	وارونه کردن برگرداندن
convert	برگرداندن وارونه کردن
to invert a tumbler	پیاله یا استکانی را وارونه کردن
keels	حمال کشتی وارونه شدن یا کردن خط کف ناو
keel	حمال کشتی وارونه شدن یا کردن خط کف ناو
reversion	برعکس کردن وارونه کردن
parallax	پارالاکس ضریب شکست نور جابجایی تصویر در اثر شکست نور
puncturing	سوراخ کردن شکست
punctured	سوراخ کردن شکست
punctures	سوراخ کردن شکست
puncture	سوراخ کردن شکست
keels	حمال کشتی صفحات اهن ته کشتی وارونه کردن
keel	حمال کشتی صفحات اهن ته کشتی وارونه کردن
illumination by reflection	روشن کردن منطقه از طریق انعکاس یا شکست نور
fails	عمل نکردن موفق نشدن شکست خوردن بد کار کردن
failed	عمل نکردن موفق نشدن شکست خوردن بد کار کردن
fail	عمل نکردن موفق نشدن شکست خوردن بد کار کردن
atmospheric refraction	شکست نور دراثر برخورد به طبقات جوی شکست جوی نور
head over heels	وارونه
heels over head	وارونه
inverted	وارونه
reverse	وارونه
reversed	وارونه
resupinate	وارونه
outside in	وارونه
right side up	وارونه
converse	وارونه
reverses	وارونه
conversed	وارونه
converses	وارونه
conversing	وارونه
reversing	وارونه
topsyturvy	وارونه
the wrong side outward	وارونه
upside down	وارونه
inverse	وارونه
turned inside out	وارونه
inversion	وارونه
inversions	وارونه
jackknife	وارونه
topsy turvy	وارونه
topsy-turvy	وارونه
backward	وارونه
invert arch	طاق وارونه
it is the other way round	وارونه است
invcersely	بطور وارونه
keel	وارونه شدن
inverted file	فایل وارونه
inverse segregation	تجزیه وارونه
inverted arch	طاق وارونه
inverted arch	قوس وارونه
keels	وارونه شدن
ironies	وارونه گویی
mirror writing	وارونه نویسی
palingraphia	وارونه نویسی
converses	واژگون وارونه
obcordate	بشکل دل وارونه
opposite meaning	معنی وارونه
conversing	واژگون وارونه
anastrophe	سخن وارونه
reaction formation	واکنش وارونه
converse	واژگون وارونه
irony	وارونه گویی
palinlexia	وارونه خوانی
backset	معکوس وارونه
opposite	وارونه از روبرو
opposites	وارونه از روبرو
backward association	تداعی وارونه
reverse dive	شیرجه وارونه
reverse image	تصویر وارونه
reversely	وارونه بعکس
backwards	ازپشت وارونه
turbinate	وارونه مخروط
mirror reading	وارونه خوانی
conversed	واژگون وارونه
back azimuth method	گرای وارونه
resupination	وارونه بودن
negatively	منفی وار وارونه
reciprocal wavelength	طول موج وارونه
walden inversion	وارونه سازی والدن
instead of the reverse	بجای وارونه این
backward notion	حرکت قهقرایی یا وارونه
full gainer	شیرجه وارونه با پشتک
uratzuk	ضربه مشت وارونه
inverted vault	طاق قوسی وارونه
inverted siphon	شتر گلوی وارونه
contrariwise	بطور وارونه ومعکوس
in cavetto	[نقش برجسته کاری وارونه]
double ressaunt	[ابزار بند با دو فیتیله وارونه]
obovate	بشکل تخم مرغ وارونه
obversely	بشکل تخم مرغ وارونه
inductive feedback	پیوست برگشت وارونه القائی
invertible	وارونه شدنی قابل قلب
turbinate	فرفرهای مانند مخروط وارونه مارپیچ
topsy-turvy world [upside-down world]	جهان سروته [درهم وبرهم ] [وارونه ]
to turn down	وارونه یاپشت رو گذاشتن تاه زدن برگرداندن
failure	شکست
unsuccess	شکست
failures	شکست
flunk	شکست
flunked	شکست
flunking	شکست
defeasance	شکست
breakages	شکست
breakage	شکست
flunks	شکست
defeature	شکست
unsuccessfully	شکست
unsuccessful	شکست
fall	شکست
defeats	شکست
defeated	شکست
gap	شکست
gaps	شکست
deflection	شکست
deflections	شکست
plumper	شکست
prosternation	شکست
defeating	شکست
defeat	شکست
miscarriage	شکست
three successive defeats	سه شکست پی در پی
break	شکست
breaks	شکست
loss	شکست
set back	شکست
miscarriages	شکست
flopper	شکست
refraction	شکست
flunking	شکست خوردن
letdown	نومیدی شکست
letdowns	نومیدی شکست
breaking down roll	نورد شکست
breaking down pass	کالیبر شکست
breaking capacity	فرفیت شکست
break proof	ازمایش شکست
angle of refraction	زاویه شکست
conceding	قبول شکست
business failure	شکست تجاری
atmospheric refraction	شکست جوی
vanquishable	شکست پذیر
concedes	قبول شکست
conceded	قبول شکست
concede	قبول شکست
flunks	شکست خوردن
birefringence	شکست مضاعف
break down voltage	ولتاژ شکست
vincible	شکست خوردنی
insuperability	شکست ناپذیری
refraction of light	شکست نور
refractive index	ضریب شکست
index of refraction	ضریب شکست
incomplete breakdown	شکست جزئی
incomplete breakdown	شکست ناقص
impluse breakdown	شکست ضربهای
refractive power	قدرت شکست
invincibility	شکست ناپذیری
lose out	شکست خوردن
line breake relay	رله شکست خط
outgeneral	شکست دادن
knock out	شکست دادن
losing	شکست خوردن
slip-ups	شکست خوردن
slip-up	شکست خوردن
slip up	شکست خوردن
craven	شکست خورده
point of fracture	نقطه شکست
checkmate	شکست دادن
refractometer	شکست سنج
double refraction	شکست مضاعف
skunks	شکست دادن
skunk	شکست دادن
to have the worse	شکست خوردن
to suffer a reverse	شکست خوردن
to sustain a defeat	شکست خوردن
dielectric strength	استحکام شکست
to lay prostrate	شکست دادن
underdog	سگ شکست خورده
underdogs	سگ شکست خورده
unstart	شکست ناپایدار
double refraction	شکست دوبل
to put to the worse	شکست دادن
he received a broken hand	دستش شکست
set down	شکست دادن