English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 152 (8 milliseconds)
English Persian
alternate forms شکلهای جانشین
Other Matches
gottschaldt's figures شکلهای گوتشالت
piderit drawings شکلهای پیدریت
hidden figures test ازمون شکلهای نهفته
embedded figures test ازمون شکلهای نهفته
reversible figures شکلهای بازگشت پذیر
graphics که برای ایجاد شکلهای ندیگر به کار می رود
cyclopean [معماری ترکیب شده با شکلهای نامنظم در بلوک سیمانی]
heteromorphic جور بجور شونده دارای شکلهای گوناگون جانوران دگردیس
take over مسلط شدن غلبه کردن جانشین کردن جانشین شدن
hypercard نوعی محیط برنامه نویسی که تمام شکلهای گوناگون اطلاعات را به صورت پشته هایی از کارت شاخص دارسازمان میدهد هایپرکارت
characteristic diagram for the steel دیاگرام مشخصه فولاد دیاگرامی که تغییر شکلهای فولاد را برحسب مقادیرمشخصه تنشهای نظیر انهانشان میدهد
characteristic diagram for the concrete دیاگرام مشخصه بتن دیاگرامی که تغییر شکلهای بتن را بر حسب مقادیرمشخصه تنشهای نظیر انهانشان میدهد
locums جانشین
locum جانشین
replacements جانشین
replacement جانشین
locumtenens جانشین
substituting جانشین
vicar جانشین
absence indicator جانشین
heir جانشین
deputy جانشین
imam or imaum جانشین
deputies جانشین
vicars جانشین
successor جانشین
succedent جانشین
surrogates جانشین
superseder جانشین
surrogate جانشین
standbys جانشین
standby جانشین
succeeder جانشین
relief جانشین
succedaneum جانشین
subsitute جانشین
substituted جانشین
substitute جانشین
standby application کاربرد جانشین
repeater پرچم جانشین
backup جانشین بازیگر
succedaneous متعاقب جانشین
b. eliminator جانشین باتری ب
pinches اندک جانشین
pinch اندک جانشین
aliases نام جانشین
expromissor جانشین بدهکار
father surrogate جانشین پدر
substitute goods کالاهای جانشین
incomer جانشین مهاجر
vacant succession بدون جانشین
kludge جانشین کردن
substitute goals هدفهای جانشین
mother substitute جانشین مادر
to take over جانشین شدن
mother surrogate جانشین مادر
vicar of christ جانشین یا خلیفه
he succeeded his father جانشین پدرش شد
wlldcard علامت جانشین
fill in جانشین شونده
fill in جانشین کردن
alias نام جانشین
substituting جانشین کردن
substitute جانشین کردن
displacing جانشین شدن
displacing جابجاکردن جانشین
substituted جانشین کردن
displaces جانشین شدن
displaces جابجاکردن جانشین
displaced جانشین شدن
displaced جابجاکردن جانشین
displace جانشین شدن
displace جابجاکردن جانشین
replacement جانشین سازی
replacements جانشین سازی
displacement جانشین سازی
heir جانشین شدن
surreptitiously محرمانه جانشین
complete substitution جانشین کامل
swopping جانشین کردن
swops جانشین کردن
swapped جانشین کردن
swap جانشین کردن
swopped جانشین کردن
substitution جانشین سازی
surrogate جانشین شدن
surrogates جانشین شدن
swaps جانشین کردن
ingraft در ذهن جانشین کردن
locumtenens کفیل جانشین موقت
subrogation نیابت جانشین سازی
substituting تعویض جانشین کردن
stand in for someone <idiom> جانشین کسی بودن
vicegerent جانشین قائم مقام
vice chief of staff جانشین رئیس ستاد
to take the place of something جانشین چیزی شدن
substituted تعویض جانشین کردن
substitute تعویض جانشین کردن
substitution test ازمون جانشین سازی
deputies قائم مقام جانشین
alternate command authority افسر جانشین فرمانده
standard کالای جانشین رزمی
alternate command authority مقام جانشین فرماندهی
deputy قائم مقام جانشین
stand in جانشین هنرپیشه شدن
stand-in جانشین هنرپیشه شدن
stand-ins جانشین هنرپیشه شدن
standards کالای جانشین رزمی
symbol substitution test ازمون جانشین سازی نمادها
succee جانشین شدن میراث بردن
vicarious به نیابت قبول کردن جانشین
make do with something <idiom> جانشین چیزی به جای چیزدیگر
deputy chief of naval operation جانشین فرماندهی نیروی دریایی
succession of the presidency سیستم تعیین جانشین درریاست
acceptable product فراورده جانشین قابل قبول
expansion فرآیندی که در آن فراخوان ماکرو با دستورات درون آن جانشین میشود
standard اقلام مورد نیازی که جانشین کالای نظامی می شوند
standards اقلام مورد نیازی که جانشین کالای نظامی می شوند
fuzzy theory نوعی منط ق در برنامه نویسی کامپیوتری که روشهای نتیجه گیری در مغز بشر را جانشین میکند
fuzzy logic نوعی منط ق در برنامه نویسی کامپیوتری که روشهای نتیجه گیری در مغز بشر را جانشین میکند
potential substitution حالتی که یک کالا جانشین عینی نداردولی موادی وجود دارند که تحت شرایط خاص می توانندجانشین ان شوند
replace عوض کردن جانشین شدن یا کردن تعویض قطعات یا یکانها
subrogate بجای دیگری تعهداتی بعهده گرفتن جانشین دیگری کردن
replacing عوض کردن جانشین شدن یا کردن تعویض قطعات یا یکانها
replaces عوض کردن جانشین شدن یا کردن تعویض قطعات یا یکانها
replaced عوض کردن جانشین شدن یا کردن تعویض قطعات یا یکانها
Overdrive قطعه پردازنده که به عنوان جانشین قدرتمند برای پردازنده Intelاست
mode حالت کامپیوتر محاورهای که در آن متن جدید وارد شده جانشین متن قبلی میشود
modes حالت کامپیوتر محاورهای که در آن متن جدید وارد شده جانشین متن قبلی میشود
take over from کار را از کسی تحویل گرفتن جانشین کسی شدن
tokens کد داخلی که جانشین کلمه رزرو یا عبارت برنامه در یک زبان برنامه سازی سطح بالا میشود
token کد داخلی که جانشین کلمه رزرو یا عبارت برنامه در یک زبان برنامه سازی سطح بالا میشود
superseding جانشین شدن جایگزین چیز دیگری شدن
two way alternate operation عملکرد متناوب دو طرفه عملکرد جانشین دوگانه
supersede جانشین شدن جایگزین چیز دیگری شدن
supersedes جانشین شدن جایگزین چیز دیگری شدن
superseded جانشین شدن جایگزین چیز دیگری شدن
algebra استفاده از حروف در برخی عملیات محاسباتی مشخص برای جانشین کردن اعداد ناشناخته یا یک محدودهای از اعداد ممکن
united nations organization سازمان جهانی که در تاریخ 42 اکتبر5491 در واقع به عنوان نتیجه قهری جنگ وکنفرانسهای راجع به ان به وجود امده است و در حقیقت جانشین جامعه ملل میباشد
ended حرکت داده به چپ یا راست درکلمه بیتهایی که از مرز کلمه بیرون قرار بگیرند نادیده گرفته می شوند و با صفر جانشین می شوند
end حرکت داده به چپ یا راست درکلمه بیتهایی که از مرز کلمه بیرون قرار بگیرند نادیده گرفته می شوند و با صفر جانشین می شوند
ends حرکت داده به چپ یا راست درکلمه بیتهایی که از مرز کلمه بیرون قرار بگیرند نادیده گرفته می شوند و با صفر جانشین می شوند
modula یک زبان برنامه نویسی سطح بالا که توسط Wirth Niklasبه عنوان جانشین زبان پاسکال ساخته شده است مدولا- 2
Conservative Party یکی از دوحزب مهم سیاسی انگلستان که جانشین حزب " توری "است که حزب اخیر در قرن 81 و 91 در انگلستان فعالیت داشته
second in command معاون فرماندهی جانشین فرماندهی
inherits مالک شدن جانشین شدن
inherit مالک شدن جانشین شدن
inheriting مالک شدن جانشین شدن
modes حالت کامپیوتر محاورهای که در آن متن جدید وارد شده جانشین متن قبلی میشود و طوری تنظیم میشود که فضا داشته باشد
mode حالت کامپیوتر محاورهای که در آن متن جدید وارد شده جانشین متن قبلی میشود و طوری تنظیم میشود که فضا داشته باشد
rear commodore سرپرست کاروان دریایی جانشین فرمانده کاروان دریایی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com