Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
to pull
[British E]
/ make
[American E]
a face
شکلک در آوردن
[به خاطر قهر بودن]
[اصطلاح روزمره]
Other Matches
grimace
شکلک
grimaces
شکلک
grimacing
شکلک
grimaced
شکلک
mimicry
شکلک سازی
a small grimace
شکلک
[به خاطر قهر بودن]
moue
شکلک
[به خاطر قهر بودن]
gob
[British E]
شکلک
[به خاطر قهر بودن]
trap
شکلک
[به خاطر قهر بودن]
pout
شکلک
[به خاطر قهر بودن]
snoot
شکلک دراوردن قیافه گرفتن
Yo be down one ones luck. to have a run of bad luck
بد آوردن
to bring something
آوردن چیزی
to get
[hold of]
something
آوردن چیزی
fall on feet
<idiom>
شانس آوردن
it never rains but it pours
<idiom>
چپ و راست بد آوردن
put ineffect
به اجرا در آوردن
implement
به اجرا در آوردن
carry out
به اجرا در آوردن
carry ineffect
به اجرا در آوردن
actualize
به اجرا در آوردن
actualise
[British]
به اجرا در آوردن
put inpractice
به اجرا در آوردن
put into effect
به اجرا در آوردن
to bring the water to the boil
آب را به جوش آوردن
to bring to the
[a]
boil
به جوش آوردن
make something happen
به اجرا در آوردن
carry into effect
به اجرا در آوردن
find
به دست آوردن
conciliate
به دست آوردن
compass
به دست آوردن
achieve
به دست آوردن
vasbyt
تاب آوردن
gain
به دست آوردن
get
به دست آوردن
wring
به دست آوردن
woo
به دست آوردن
win
به دست آوردن
take
به دست آوردن
step
به دست آوردن
receive
به دست آوردن
realize
به دست آوردن
procure
به دست آوردن
obtain
به دست آوردن
holdout
دوام آوردن
gains
بدست آوردن
gain
بدست آوردن
play-acting
ادا در آوردن
To phrase.
به عبارت در آوردن
attenuation
بدست آوردن
play-acts
ادا در آوردن
tough break
<idiom>
بدبیاری آوردن
abrade
سر غیرت آوردن
acquire
بدست آوردن
come by
<idiom>
بدست آوردن
play-act
ادا در آوردن
To take into account (consideration).
بحساب آوردن
acquire
به دست آوردن
song and dance
<idiom>
دلیل آوردن
To cite an example .
مثال آوردن
To bring into existence .
بوجود آوردن
gained
بدست آوردن
To show a deficit . To run short .
کسر آوردن
holdouts
دوام آوردن
To cry out .
فریاد بر آوردن
play-acted
ادا در آوردن
eke out
<idiom>
به سختی بدست آوردن
retaking
دوباره به دست آوردن
gun for something
<idiom>
بازحمت بدست آوردن
to obtain something
بدست آوردن چیزی
play up to someone
<idiom>
با چاپلوسی سودبدست آوردن
To produce a witness.
دردادگاه شاهد آوردن
put one's finger on something
<idiom>
کاملابه خاطر آوردن
drive someone round the bend
<idiom>
جان کسی را به لب آوردن
luck out
<idiom>
خوش شانسی آوردن
take back
<idiom>
ناگهانی بدست آوردن
To play the drunk . To start a drunken row.
مست بازی در آوردن
to bring something
گیر آوردن چیزی
to get
[hold of]
something
گیر آوردن چیزی
to bring something
بدست آوردن چیزی
to get
[hold of]
something
بدست آوردن چیزی
push someone's buttons
<idiom>
کفر کسی را در آوردن
To go too far . To exceed the limit . To overexend oneself .
از حد گذراندن ( شورش را در آوردن )
retake
دوباره به دست آوردن
To put someone on his mettle . To rouse someone .
کسی را سر غیرت آوردن
retaken
دوباره به دست آوردن
retakes
دوباره به دست آوردن
To mimic someone.
ادای کسی را در آوردن
To score points.
امتیاز آوردن ( ورزش )
To seek refuge ( shelter).
پناه آوردن ( بردن )
To process and treat something .
چیزی راعمل آوردن
to live through something
تاب چیزی را آوردن
To stir the nation to action.
ملت را بحرکت در آوردن
to disgrace oneself
خفت آوردن بر خود
write up
<idiom>
مقامی را به حساب آوردن
to bring back memories
خاطره ها را به یاد آوردن
to bring to the same plane
[height]
به یک صفحه
[بلندی]
آوردن
nose down
<idiom>
پایین آوردن دماغه
to run into debt
قرض بالا آوردن
in for
<idiom>
مطمئن بدست آوردن
in luck
<idiom>
خوش شانسی آوردن
to serve something
غذا
[چیزی]
آوردن
metaphraze
به عبارت دیگر در آوردن
to set the clock forward
ساعت را جلو آوردن
to give somebody an appetite
کسی را به اشتها آوردن
turn (someone) on
<idiom>
به هیجان آوردن شخصی
to take something into account
چیزی را در حساب آوردن
To bring someone to his senses
کسی راسر عیل آوردن
in order to
<idiom>
اعتماد شخص را بدست آوردن
to overexert
زیاد به خود فشار آوردن
To draw someone out. To pump someone.
از کسی حرف در آوردن ( کشیدن )
He felt sick,. he fell I'll.
حال کسی را جا آوردن ( با کتک )
To hold an official inquiry.
تحقیق رسمی بعمل آوردن
to get something to somebody
برای کسی چیزی را آوردن
To turn (apple)to someone.
به کسی رو آوردن ( متوسل شدن )
play down
<idiom>
ارزش چیزی را پایین آوردن
to bring somebody before the judge
کسی را در حضور قاضی آوردن
To deliver (strike) a blow
ضربه زدن ( وارد آوردن )
to bring the matter before a court
[the judge]
دعوایی را در حضور قاضی آوردن
To know someone blind spots.
رگ خواب کسی را بدست آوردن
To hit a wining streak.
شانس آوردن ( درقمار وغیره )
stick it out
<idiom>
طاقت آوردن ،ادامه دادن
capturing
عمل بدست آوردن داده
collect
بدست آوردن یا دریافت داده
sound an alarm
زنگ خطر را به صدا در آوردن
collecting
بدست آوردن یا دریافت داده
collects
بدست آوردن یا دریافت داده
rack one's brains
<idiom>
به مغز خود فشار آوردن
gain the ear
<idiom>
رگ خواب کسی را به دست آوردن
give someone a good run for her money
<idiom>
رقابت شدید به وجود آوردن
ring a bell
<idiom>
یک مرتبه موضوعی را به خاطر آوردن
round up
<idiom>
گرد هم آوردن ،جمع آوری
to count for lost
از دست رفته بحساب آوردن
parenting
پس انداختن و بار آوردن فرزند
captures
عمل بدست آوردن داده
To obtain the desired result .
نتیجه مطلوب را بدست آوردن
to buoy something
[up]
چیزی را بالا روی آب آوردن
to buoy something
[up]
چیزی را به میزان بالا آوردن
capture
عمل بدست آوردن داده
To make ( find , get ) an opportunity .
فرصت ( فرصتی ) بدست آوردن
analysis
بدست آوردن اطلاعات و نتایج از داده
brains
مغز کسی را در آوردن بقتل رساندن
to dig up
با به هم زدن
[جستجو کردن]
از خاک در آوردن
To cut down expenses .
خرج را کم کردن ( مخارج راپایین آوردن )
make good
<idiom>
بوجود آوردن چیزی درست دربیاد
keep the wolf from the door
<idiom>
نان بخور و نمیری گیر آوردن
take something into account
<idiom>
بخاطر آوردن وتصمیم گیری کردن
to get somebody on the phone
<idiom>
کسی را پشت تلفن گیر آوردن
To put it in black and white . To commit some thing to paper .
روی کاغذ آوردن ( کتبی و رسمی )
to launch a product with much fanfare
کالایی را با هیاهو به صحنه نمایش آوردن
To maki faces.
دهن کجی کردن ( ادا در آوردن )
to have breakfast brought to your room
ناشتا را به اتاقتان
[در هتل]
آوردن
[بیاورند]
to stand the test
برای مدت زیاد دوام آوردن
to stand the test of time
برای مدت زیاد دوام آوردن
lose out
<idiom>
بد شانسی آوردن ،مقام نیاوردن ،باختن
To take something to pieces.
دل وروده چیزی را در آوردن ( اوراق کردن )
to get a good return on an investment
بازده سودمندی در سرمایه گذاریی بدست آوردن
bring up
<idiom>
معرفی چیزی برای بحث (مذاکره)آوردن
learning curve
نمایش گرافیکی بدست آوردن دانش در زمان
To crane ones neck .
گردن کشیدن (دراز کردن بیرون آوردن )
to go away
ترک کردن برای رفتن و آوردن چیزی
to go to
ترک کردن برای رفتن و آوردن چیزی
rack one's brains
<idiom>
سخت فکر کردن یاچیزی را بخاطر آوردن
to make somebody's blood boil
<idiom>
خون کسی را به جوش آوردن
[اصطلاح مجازی]
To drive someone up the wall.
کسی رابتنگ آوردن (تحت فشار مالی )
to push for an answer
[in reference to something]
برای پاسخ فشار آوردن
[در رابطه با چیزی]
gets
دستور بدست آوردن رکورد از فایل یا پایگاه داده
get
دستور بدست آوردن رکورد از فایل یا پایگاه داده
make a living
<idiom>
پول کافی برای گذراندن زندگی بدست آوردن
getting
دستور بدست آوردن رکورد از فایل یا پایگاه داده
to push your luck
[British English]
to press your luck
[American English]
زیاده روی کردن
[شورکاری را در آوردن]
[اصطلاح مجازی]
to tax someone
[something]
بیش از اندازه بارکردن
[فشار آوردن بر]
کسی
[چیزی]
go-getter
<idiom>
شخصی کار میکند برایبدست آوردن موقعیتی بهتر
to handle something
چیزی را تحت کنترل آوردن
[وضعیتی یا گروهی از مردم]
copper mordant
دندانه سولفات مس جهت بوجود آوردن رنگ سبز
adjustable split die
وسیله ای برای در آوردن دنده یا روزه در سطح خارجی اجسام
To move heaven and earth.
زمین وزمان را بحرکت در آوردن ( بهر اقدامی دست زدن )
scanned
بررسی تصویر یا شی یا لیستی از موضوعات برای بدست آوردن داده مشروح آن
scans
بررسی تصویر یا شی یا لیستی از موضوعات برای بدست آوردن داده مشروح آن
scan
بررسی تصویر یا شی یا لیستی از موضوعات برای بدست آوردن داده مشروح آن
distribute
عمل بدست آوردن اطلاع از داده هایی که در محلهای مختلف قرار دارند
distributes
عمل بدست آوردن اطلاع از داده هایی که در محلهای مختلف قرار دارند
distributing
عمل بدست آوردن اطلاع از داده هایی که در محلهای مختلف قرار دارند
MIP mapping
روش محاسبه پیکس ها در یک تصور برای بدست آوردن فاصله شی از دید بیننده
images
سیستم الکترونیکی یا کامپیوتری پردازش تصویر و بدست آوردن اطلاعات تصویر
image
[سیستم الکترونیکی یا کامپیوتری پردازش تصویر و بدست آوردن اطلاعات تصویر]
It is formed by alternatively lifting and lowering one warp thread across one weft thread
این است که توسط روش دیگر بلند کردن و پایین آوردن موضوع یکی پیچ و تاب در سراسر یک موضوع پود تشکیل
DEFRAG
در DOS-MS ابزار از حالت پراکندگی در آوردن در DOS-MS
to regard somebody
[something]
as something
کسی
[چیزی]
را بعنوان چیزی بحساب آوردن
sample size
بیتی استفاده میشود. بدست آوردن اندازهای از سیگنال که برای تامین اطلاعات درباره سیگنال به کار می رود
procedural
زبان برنامه نویسی سطح بالا که برنامه نویس عملیات لازم را برای بدست آوردن نتیحه وارد میکند
importing
1-آوردن چیزی از خارج سیستم . 2-تبدیل فایل ذخیره شده در یک قالب به قالب پیش فرض که توسط برنامه استفاده میشود
imported
1-آوردن چیزی از خارج سیستم . 2-تبدیل فایل ذخیره شده در یک قالب به قالب پیش فرض که توسط برنامه استفاده میشود
import
1-آوردن چیزی از خارج سیستم . 2-تبدیل فایل ذخیره شده در یک قالب به قالب پیش فرض که توسط برنامه استفاده میشود
constant
ROM-DC که با سرعت مشخصی می چرخد اندازه هر یک از فریمهای داده روی دیسک برای بدست آوردن یک داده با قاعده برای خارج شدن یک فریم در ثانیه تغییر میکند
constants
ROM-DC که با سرعت مشخصی می چرخد اندازه هر یک از فریمهای داده روی دیسک برای بدست آوردن یک داده با قاعده برای خارج شدن یک فریم در ثانیه تغییر میکند
symmetrical compression
سیستم فشرده سازی که همان توان پردازش و زمان را برای فشرده سازی و از حالت فشرده در آوردن تصویر نیاز دارد
document
نرم افزاری که به کاربر امکان بدست آوردن و ذخیره متن چاپ شده به صورت دیجیتالی میدهد و معمولاگ همراه با اسکنر و رسانه با فرفیت ذخیره سازی بالا مثل ROM-CD قابل ضبط می آید
documented
نرم افزاری که به کاربر امکان بدست آوردن و ذخیره متن چاپ شده به صورت دیجیتالی میدهد و معمولاگ همراه با اسکنر و رسانه با فرفیت ذخیره سازی بالا مثل ROM-CD قابل ضبط می آید
documenting
نرم افزاری که به کاربر امکان بدست آوردن و ذخیره متن چاپ شده به صورت دیجیتالی میدهد و معمولاگ همراه با اسکنر و رسانه با فرفیت ذخیره سازی بالا مثل ROM-CD قابل ضبط می آید
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com