Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (17 milliseconds)
English
Persian
extrusion
شکل دادن گرم یا سرد فلزات
Search result with all words
cold work
عملیات شکل دادن و چکش کاری فلزات در حالت سرد ودر دماهای پایین
crocus cloth
پارچه زبری که اکسید فریک قرمزرنگ فریف و ریزسایندهای روی سطح ان قرارگرفته و برای جلا دادن فلزات بکارمیرود
hand forming
شکل دادن فلزات تورق پذیر باابزارهای دستی و بلوکهای دقیق
Other Matches
metallography
شرح فلزات بررسی در ساختمان درونی فلزات
base metal
فلزات اصلی فلزات کم بها
base metals
فلزات اصلی فلزات کم بها
base metal
فلزات بنیانی
post transition metals
فلزات پس واسطه
abrasive grit
خرده فلزات
parting of metals
تجزیه فلزات
fineness
عیار فلزات
whitesmith
ابکار فلزات
base metals
فلزات بنیانی
scissel
دم قیچی فلزات
dioxide; metals
دیاکسید-فلزات
drillings
براده فلزات
cuttings
براده فلزات
noble metals
فلزات نجیب
metal physics
فیزیک فلزات
coinage metals
فلزات مسکوک
metallurgical engineering
علم ذوب فلزات
ferrous
فلزات اهن دار
metllurgist
متخصص ذوب فلزات
white bearing metals
فلزات سفید یاطاقان
metal foulings
خرده سوفاله فلزات
melting pots
دیگ ذوب فلزات
melting pot
دیگ ذوب فلزات
metal foundry
ریخته گری فلزات
burnisher
الت پرداخت فلزات
native metals
فلزات خالص طبیعی
narrow band filter
صافی فلزات باریک
metallize
روکش کردن با فلزات
smeltery
کارخانه ذوب فلزات
work hardening
سخت کاری فلزات
non ferrous metal industry
صنعت فلزات غیراهنی
docimasy
فن ازمایش فلزات ودواها
molten bath
حمام ذوب فلزات
metallurgy
استخراج و ذوب فلزات
carat
درجه خلوص فلزات پربها
carats
درجه خلوص فلزات پربها
mill
دستگاهی که فلزات را تراش میدهد
tumbling barrel
غلتک مخصوص صیقل فلزات
mills
دستگاهی که فلزات را تراش میدهد
electrometallurgy
ذوب فلزات بوسیله برق
joming test
ازمایش تعیین سختی فلزات
assay
عیارگیری فلزات گران قیمت
founding
علم ذوب وریختن فلزات
sullage
مواد اضافی فلزات مذاب
metallurgists
متخصص قال کردن فلزات
assays
عیارگیری فلزات گران قیمت
bullion
شمش فلزات با عیار معین
cupellation
گرفتن فلزات قیمتی از سرب
metallurgy
فن استخراج وذوب فلزات فلزگری
metallurgical
وابسته به فن استخراج وذوب فلزات
nonferrous
غیراهنی فلزات غیر اهنی
metalline
فلزی اغشته به نمک فلزات
pyrometallurgy
استخراج فلزات در اثر حرارت
electro plating
ابکاری فلزات به کمک برق
edging machine
دستگاه خم کننده لبه فلزات
metallurgist
متخصص قال کردن فلزات
neck
کم شدن ناگهانی مقاطع فلزات نرم
transmutation of metals
استحاله فلزات باعلم کیمیا کیمیاگری
hydrometallurgy
استخراج یاتهیه فلزات بوسیله اب یا مایعات
necks
کم شدن ناگهانی مقاطع فلزات نرم
vicker's diamond hardness tester
دستگاه ازمایش تعیین سختی فلزات
metallurgic
وابسته بفن استخراج و قال کردن فلزات
dross
کف روی سطح فلزات مذاب مواد خارجی
snips
قیچی دستی برای بریدن ورقات فلزات
electrometallurgy
صنعت ذوب فلزات با سیستمهای پیشرفته الکتریکی
die casting
ریختن فلزات تحت فشار ریخته گری حدیدهای
picking
پاک مردن سطح فلزات بوسیله محلولهای شیمیائی
flame cleaning
تمیزکردن سطح فلزات به کمک اشعه اکسی استیلن
finery
زر و زیور جامه پر زرق و برق کارخانه تصفیه فلزات
cold working property
قابلیت عملیات شکل دهی وچکش کاری فلزات
rivet test
ازمایش تعیین مقاومت فلزات جهت ساختن میخ پرچ
drier
ترکیباتی از فلزات که برای تسریع در خشک شدن رنگهابکار میرود
billon
الیاژی از طلا ونقره یامس یا قلع ویا سایر فلزات کم ارزش
dispersion hardening
سخت گردانی فلزات با پراکندن ذرات ریزی با فازهای مختلف داخل ان
compass compensation
تنظیم قطب نما از نظر اثر نیروی مغناطیسی فلزات مجاور
passivating
پوشاندن سطح فلزات با لایهای از مواد خنثی یا بی اثربرای جلوگیری از خوردگی الکتروشیمیائی
to anneal
سخت کردن
[روند گرمایش و سرمایش آهسته جهت سفت شدن و کاهش شکنندگی]
[فلزات]
[مهندسی]
azoth
جیوه که کیمیاگران قدیم انراماده اصلی فلزات میدانستند جیوه
reduce
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduces
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reducing
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
metallic thread
نخ زربفت
[اینگونه نخ ها که از تابیده شدن ورقه های نازک طلا، نقره و یا دیگر فلزات بدور نخ تهیه می شوند، جهت تزئین فرش بکار رفته.]
consented
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consenting
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consent
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consents
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
ferry
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferried
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferrying
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferries
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
example is better than precept
نمونه اخلاق از خود نشان دادن بهترازدستوراخلاقی دادن است
to put any one up to something
کسیرا از چیزی اگاهی دادن کسیرادر کاری دستور دادن
to sue for damages
عرضحال خسارت دادن دادخواست برای جبران زیان دادن
defines
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defined
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
define
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defining
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
expand
توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
expanding
توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
televises
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
formation
سازمان دادن نیرو تشکیل دادن صورت بندی
shifted
انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
conducts
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
televising
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
expands
توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
televised
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televise
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
shifts
انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
conducting
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducted
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
shift
انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
conduct
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
developments
گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
development
گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
shifting
حرکت دادن تغییر سمت دادن لوله
outdo
بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdoes
بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdoing
بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
to picture
شرح دادن
[نمایش دادن]
[وصف کردن]
adjudges
با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
adjudging
با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
adjudged
با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
allowances
جیره دادن فوق العاده دادن
allowance
جیره دادن فوق العاده دادن
square away
سروسامان دادن به دردسترس قرار دادن
advances
ترقی دادن ترفیع رتبه دادن
organizations
سازمان دادن ارایش دادن موضع
greaten
درشت نشان دادن اهمیت دادن
indemnify
غرامت دادن به تامین مالی دادن به
organisations
سازمان دادن ارایش دادن موضع
organization
سازمان دادن ارایش دادن موضع
promulge
انتشار دادن بعموم اگهی دادن
organization of the ground
سازمان دادن یا ارایش دادن زمین
drags
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
dragged
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
drag
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
dynamically
اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
mouse
وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
mouses
وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
dynamic
اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
triple option
بازی تهاجمی با3 اختیار دادن توپ به مدافع پرتاب بازیگرمیانی حفظ توپ و دویدن باان یا پاس دادن
to set forth
شرح دادن بیرون دادن
loan
قرض دادن عاریه دادن
purging
غرامت دادن جریمه دادن
incise
چاک دادن شکاف دادن
individualised
تمیز دادن تشخیص دادن
mitigate
تخفیف دادن تسکین دادن
mitigated
تخفیف دادن تسکین دادن
mitigates
تخفیف دادن تسکین دادن
individualize
تمیز دادن تشخیص دادن
individualising
تمیز دادن تشخیص دادن
individualises
تمیز دادن تشخیص دادن
develops
بسط دادن پرورش دادن
embellished
ارایش دادن زینت دادن
loaning
قرض دادن عاریه دادن
incised
چاک دادن شکاف دادن
loans
قرض دادن عاریه دادن
instruct
دستور دادن اموزش دادن
massages
ماساژ دادن تغییر دادن
massaging
ماساژ دادن تغییر دادن
expanding
توسعه دادن بسط دادن
illustrates
شرح دادن نشان دادن
pottion
بهره دادن از جهاز دادن به
illustrating
شرح دادن نشان دادن
lend
عاریه دادن اجاره دادن
expand
توسعه دادن بسط دادن
circulate
انتشار دادن رواج دادن
circulated
انتشار دادن رواج دادن
circulates
انتشار دادن رواج دادن
irritated
خراش دادن سوزش دادن
illustrate
شرح دادن نشان دادن
incises
چاک دادن شکاف دادن
massage
ماساژ دادن تغییر دادن
promotes
ترفیع دادن درجه دادن
promote
ترفیع دادن درجه دادن
informing
اطلاع دادن گزارش دادن
embellishing
ارایش دادن زینت دادن
embellishes
ارایش دادن زینت دادن
order
سفارش دادن دستور دادن
embellish
ارایش دادن زینت دادن
promote
ترفیع دادن ترویج دادن
cure
شفا دادن بهبودی دادن
promoted
ترفیع دادن ترویج دادن
promotes
ترفیع دادن ترویج دادن
promoted
ترفیع دادن درجه دادن
prefer
ترجیح دادن برتری دادن
promoting
ترفیع دادن درجه دادن
cures
شفا دادن بهبودی دادن
promoting
ترفیع دادن ترویج دادن
cured
شفا دادن بهبودی دادن
house
منزل دادن پناه دادن
irritates
خراش دادن سوزش دادن
judge
حکم دادن تشخیص دادن
judged
حکم دادن تشخیص دادن
decern
تشخیص دادن تمیز دادن
massaged
ماساژ دادن تغییر دادن
judges
حکم دادن تشخیص دادن
judging
حکم دادن تشخیص دادن
individualizing
تمیز دادن تشخیص دادن
Recent search history
✘ Close
Contact
 |
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com