Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (6 milliseconds)
English
Persian
To lick ones lips .
شکم خود را برای چیزی صابون زدن
Other Matches
Please allow for at least two weeks' notice
[to do something]
[for something]
[prior to something]
.
درخواست می شود که لطفا دو هفته برای پیشگیری
[کار]
اعطاء کنید
[تا ما ]
[برای چیزی]
[قبل از چیزی]
.
to scramble for something
هجوم کردن با عجله برای چیزی
[با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
to appreciate something
قدر چیزی را دانستن
[سپاسگذار بودن]
[قدردانی کردن برای چیزی]
via
حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
feedback
اطلاعاتی از یک منبع که برای تغییر دادن چیزی یا تامین پیشنهادی برای آن میباشد
extensions
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extension
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
to grieve over anything
برای چیزی
look to
<idiom>
آمادگی برای چیزی
requested
تقاضا برای چیزی
requesting
تقاضا برای چیزی
requests
تقاضا برای چیزی
inclinable to something
مساعد برای چیزی
to grumble at any thing
برای چیزی غرغرکردن
request
تقاضا برای چیزی
lather
کف صابون
soapless
بی صابون
soap solution
اب صابون
soap suds
کف صابون
soap boiler
صابون پز
Soap lather .
کف صابون
suds
کف صابون
soapsuds
کف صابون
soap
صابون
soap maker
صابون پز
soaped
صابون
soaps
صابون
soaping
صابون
suds
اب صابون
to make amends for something
کفاره دادن برای چیزی
take for
<idiom>
اشتباه شخصی برای چیزی
I'd like something to drink.
چیزی برای نوشیدن میخواهم.
to give reasons for a thing
دلیل برای چیزی اوردن
steeper
فرف برای خیساندن چیزی
demand
تقاضا برای انجام چیزی
to atone for something
کفاره دادن برای چیزی
application
[for something]
درخواست نامه
[برای چیزی]
demands
تقاضا برای انجام چیزی
I'd like something to eat.
چیزی برای خوردن میخواهم.
demanded
تقاضا برای انجام چیزی
catch at
برای گرفتن چیزی کوشیدن
asks
برای چیزی بی تاب شدن
to get something to somebody
برای کسی چیزی را آوردن
asking
برای چیزی بی تاب شدن
in defence of somebody
[something]
برای دفاع از کسی
[چیزی]
approval
توافق برای استفاده از چیزی
asked
برای چیزی بی تاب شدن
ask
برای چیزی بی تاب شدن
to look at the black side
[about something]
بدبین بودن
[برای چیزی]
to try something on
چیزی را برای امتحان پوشیدن
security blanket
<idiom>
استفاده از چیزی برای راحتی
opodeldoc
صابون کافوری
some soap
چند تا صابون
water soak
در اب صابون زدن
washing powders
صابون رختشویی
soaps
صابون زدن
soapy
صابون دار
washing powder
صابون رختشویی
soapboxes
جعبه صابون
washing powder
گرد صابون
soapbox
جعبه صابون
wash ball
صابون دستشویی
saponated
صابون دار
soap solution
محلول صابون
abrasive soap
صابون سایا
saponaceous
صابون دار
saponification
صابون سازی
saponification
با صابون شستن
soap bubble
حباب کف صابون
metallic soap
صابون فلزی
soapmaking
صابون سازی
scour
صابون زدن
scoured
صابون زدن
soapbark
درخت صابون
A bar of soap. A cake of soap.
یک قالب صابون
liquid soap
صابون مایع
soap
صابون زدن
lathery
مثل کف صابون
washing powders
گرد صابون
scours
صابون زدن
animal soap
صابون حیوانی
soaped
صابون زدن
soaping
صابون زدن
to store up something
انباشتن چیزی برای استفاده در آینده
to set measures to anything
برای چیزی اندازه یا حد معین کردن
lanyard
طناب کوتاه برای کشیدن چیزی
lanyards
طناب کوتاه برای کشیدن چیزی
within reach of gunshot
کوشش کردن برای رسیدن به چیزی
sexualize
جنس برای چیزی تعیین کردن
to call somebody to
[for]
something
از کسی برای چیزی درخواست کردن
consigns
یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
to make a study of something
برای بدست اوردن چیزی کوشیدن
nothing remains to be told
چیزی برای گفتن باقی نمیماند
to make a r for something
برای رسیدن به چیزی نقاش کردن
to refuse somebody admittance to something
پذیرش کسی را برای چیزی رد کردن
cellarage
حق انبارداری برای نگاه داشتن چیزی
I have nothing to declare.
چیزی برای گمرک دادن ندارم.
spoon-feed
<idiom>
ساده کردن چیزی برای کسی
To set a limit to everything.
برای هر چیزی حدی قائل شدن
to negotiate for something
گفتگو و معامله کردن برای چیزی
to save up for something
برای چیزی صرفه جویی کردن
consigning
یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
make room for someone or something
<idiom>
برای چیزی اوضاع را مرتب کردن
anthropomorphism
تصور شخصیت انسانی برای چیزی
to save for something
پس انداز کردن
[اندوختن ]
برای چیزی
consigned
یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
demands
تقاضا برای چیزی و توقع دریافت آن
impetrate
برای چیزی لابه واستغاثه کردن
stepper
چیزی که برای پله بکار می رود
demanded
تقاضا برای چیزی و توقع دریافت آن
to atone for something
جلب رضایت کردن برای چیزی
to make amends for something
جلب رضایت کردن برای چیزی
demand
تقاضا برای چیزی و توقع دریافت آن
to graps at anything
برای گرفتن چیزی کوشش نمودن
consign
یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
detergents
گرد صابون قوی
barilla
قلیای صابون پزی
detergent
گرد صابون قوی
represent
عمل کردن مانند نشانه برای چیزی
to commandeer something
چیزی را
[بدون اجازه]
برای خود برداشتن
pay through the nose
<idiom>
برای چیزی پول زیادی خرج کردن
to seek a remedy for something
چاره یا درمان برای چیزی جستجو کردن
measure
عملیات برای اطمینان یافتن از صحت چیزی
to e. with person on a thing
کسی را دوستانه برای چیزی سرزنش کردن
represented
عمل کردن مانند نشانه برای چیزی
represents
عمل کردن مانند نشانه برای چیزی
to push for an answer
[in reference to something]
برای پاسخ فشار آوردن
[در رابطه با چیزی]
put up to
<idiom>
وسوسه کردن کسی برای انجام چیزی
to go to
ترک کردن برای رفتن و آوردن چیزی
Do you have nothing to declare?
آیا چیزی برای اعلام به گمرک دارید؟
to be the obvious thing
[for somebody or something]
آشکار
[بدیهی]
بودن
[برای کسی یا چیزی]
make something out
<idiom>
ازپیش بردن برای دیدن یا خواندن چیزی
applies
تقاضا برای چیزی معمولا به صورت نوشته
apply
تقاضا برای چیزی معمولا به صورت نوشته
applying
تقاضا برای چیزی معمولا به صورت نوشته
bring up
<idiom>
معرفی چیزی برای بحث (مذاکره)آوردن
cash on the barrelhead
<idiom>
پولی که برای خرید چیزی پرداخت می شود
to go away
ترک کردن برای رفتن و آوردن چیزی
wringer
ماشینی که برای چلاندن چیزی بکارمی رود
to open something to
[the]
traffic
چیزی را برای
[دسترسی به]
ترافیک باز کردن
lather
کف یا عرق اسب صابون زدن
throw one's weight around
<idiom>
ازنفوذ کسی برای رسیدن به چیزی استفاده کردن
Would you like something to drink?
<idiom>
آیا چیزی برای نوشیدن می خواهید؟
[غذا و آشپزخانه]
amulet
دوا یا چیزی که برای شکستن جادو و طلسم بکارمیرود
amulets
دوا یا چیزی که برای شکستن جادو و طلسم بکارمیرود
to not give a shit about something
برای چیزی اصلا مهم نباشد.
[اصطلاح رکیک]
permutation
تعداد روشهای مختلف برای مرتب کردن چیزی
to always find something to gripe about
همیشه چیزی برای گله زدن پیدا کردن
not to have a prayer of achieving something
کمترین شانس هم برای بانجام رسانیدن چیزی رانداشتن
to make a long arm
[برای برداشتن یا گرفتن چیزی دست دراز کردن]
permutations
تعداد روشهای مختلف برای مرتب کردن چیزی
to not give a smeg about something
[British E]
برای چیزی اصلا مهم نباشد.
[اصطلاح رکیک]
lye
قلیاب صابون پزی قلیا زدن
He latherd his chin before shaving.
قبل از اصلاح صورتش را کف صابون مالید
Soap doest lather in salty water .
صابون رآب شور کف نمی کند
saponated
صابون زده دارای محلول صابونی
(in) care of someone
<idiom>
فرستادن چیزی برای کسی ازروی آدرس شخص دیگری
wetting
مایعی که برای تر ساختن یاخمیر کردن چیزی بکار رود
balance
برنامه ریزی برای چیزی با اینکه دو بخش معادل باشند
laniard
طناب کوتاهی که برای نگاه داشتن چیزی بکار میرود
to recount something to someone
[formal]
برای کسی چیزی را تعریف کردن
[یکایک گفتن]
[بازگفتن]
to trap something
[e.g. carbon dioxide]
چیزی را گرفتن
[جمع کردن]
[برای مثال دی اکسید کربن ]
to not give a damn about something
[somebody]
برای چیزی
[کسی]
اصلا مهم نباشد.
[اصطلاح روزمره]
balances
برنامه ریزی برای چیزی با اینکه دو بخش معادل باشند
rain check
<idiom>
بلیط مجانی برای چیزی که به علت باران کنسل شده
On the recent developments he had nothing to say.
در باره تحولات اخیر او هیچ چیزی برای گفتن نداشت.
moulage
انگشت نگاری یا نگارش اثر چیزی برای کشف جرم
to offshore something
چیزی را
[برای سود بیشتر]
به خارج
[از کشور]
بردن
[اقتصاد]
green soap
صابون ملایمی که ازروغنهای گیاهی تهیه میشود
May I have some soap?
ممکن است چند تا صابون برایم بیاورید؟
to suggest it is appropriate to do so
[matter]
پیشنهاد می کند که برای انجام این کار مناسب باشد
[چیزی ]
get a word in
<idiom>
یافتن فرصتی برای گفتن چیزی بقیه دارند صحبت میکنند
planch
صفحهای از گل نسوزکه برای نگاه داشتن چیزی که دراتش گذاشته اندبکارمیرود
peg
میله چوبی با نوک تیز
[برای محکم بستن چیزی به آنها]
dipsticks
میله یا چوبی که برای اندازه گیری عمق چیزی بکار می رود
dipstick
میله یا چوبی که برای اندازه گیری عمق چیزی بکار می رود
tailor's chalk
گچ یا صابون خیاطی مخصوص علامت گذاری روی پارچه
restrict
محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
labelled
قطعهای کاغذ یا کارت متصل به چیزی برای نمایش دستورات استفاده یا یک آدرس
label
قطعهای کاغذ یا کارت متصل به چیزی برای نمایش دستورات استفاده یا یک آدرس
labeling
قطعهای کاغذ یا کارت متصل به چیزی برای نمایش دستورات استفاده یا یک آدرس
labels
قطعهای کاغذ یا کارت متصل به چیزی برای نمایش دستورات استفاده یا یک آدرس
cut corners
<idiom>
[زمانی که چیزی برای صرفه جویی در هزینه به طور بد انجام شده است]
restricts
محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
restricting
محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
litotes
کوچک قلم دادن چیزی برای افزایش اهمیت ان ویااجتناب ازانتقاد شکسته نفسی
pipelines
زمان بندی ورودیهای ریزپردازنده وقتی چیزی رخ نداده است برای افزایش سرعت
pipeline
زمان بندی ورودیهای ریزپردازنده وقتی چیزی رخ نداده است برای افزایش سرعت
how about
<idiom>
برای ارائه پشنهاد یا جویا شدن نظر دیگران در مورد چیزی یا کاری استفاده می شود
texture mapping
1-جلوههای ویژه گرافیک کامپیوتری با استفاده از الگوریتم هایی برای تولید تصویری که مانند سطح چیزی به نظر می آید.
flavouring
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavoring
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavorings
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavourings
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
clip-on
<adj.>
گیره دار
[چیزی با گیره برای بستن]
to have something made
[by somebody]
بدهند
[به کسی]
چیزی را برای کسی بسازند
to concern something
مربوط بودن
[شدن]
به چیزی
[ربط داشتن به چیزی]
[بابت چیزی بودن]
kiosk
فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
kiosks
فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
to watch something
مراقب
[چیزی]
بودن
[توجه کردن به چیزی]
[چیزی را ملاحظه کردن]
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com