English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 71 (6 milliseconds)
English Persian
cold short شکنندگی در سرما
Other Matches
temper brittleness شکنندگی حالت سختی شکنندگی بازپخت
it is proof against cold سرما در ان کارگر نسیت دافع سرما است
crymotherapy درمان بوسیله سرما سرما درمانی
cryotherapy درمان بوسیله سرما سرما درمانی
fragility شکنندگی
hardness شکنندگی
ricketiness شکنندگی
brittleness شکنندگی
frangibility شکنندگی
friability شکنندگی
embrittlement by aging شکنندگی با کهنگی
brittleness تردی و شکنندگی
hot shortness شکنندگی حرارتی
precipitation brittleness شکنندگی رسوبی
cold brittleness شکنندگی سرد
brittle point نقطه شکنندگی
cold shortness سرد شکنندگی
brittleness temperature دمای شکنندگی
brittle temperature دمای شکنندگی
red shortness شکنندگی- سرخ
hot shorteness شکنندگی حاصل از گرما
hot brittleness قابلیت شکنندگی گرم
blue brittleness شکنندگی ابی رنگ
coldest سرما
colder سرما
colds سرما
cold سرما
psychrophilic سرما دوست
to freeze از سرما یخ زدن
refrigerating technique فن سرما سازی
to feel cold از سرما یخ زدن
catch a cold <idiom> سرما خوردن
we were perished with cold از سرما مردیم
cold frames سرما دورکن
cold frame سرما دورکن
catch cold سرما خوردن
chills سرما خنکی
chills سرما دادن
chill سرما دادن
coldigor سازش با سرما
chill سرما خنکی
i wonder he did not catch cold که سرما نخورد
exposure to cold درمعرض سرما بودن
I was frozen to death . از سرما سیاه شدم
I have a cold. من سرما خورده ام. [پزشکی]
To be freezing to death . از سرما خشک شدن
cold is merely privative سرما چیزی جز عدم
hoarfrost سرما ریزه پژه
to benvmb with cold از سرما بیحس کردن
he is recovered from his cold سرما خوردگی او برطرف شد
slight cold سرما خوردگی کم یا جزئی
rime سرما ریزه پله
I was shivering all over with cold . از سرما مثل بید می لرزیدم
I dont mind the cold . از سرما ناراحت نمی شوم
ferrous sulfate دندانه آهن [جهت تولید رنگ های تیره تر و کاهش تردی و شکنندگی الیاف پشم]
frostbite یخ زدگی بافت بدن در اثر سرما
to anneal سخت کردن [روند گرمایش و سرمایش آهسته جهت سفت شدن و کاهش شکنندگی] [فلزات] [مهندسی]
oxygen tent چادراکسیژن مخصوص معالجه سرما خوردگی وامثال ان
oxygen tents چادراکسیژن مخصوص معالجه سرما خوردگی وامثال ان
pea jacket or coat جامه کلفت پشمی که ملوانان در سرما می پوشند
nurse a cold سرما خوردگی را ماندن درخانه علاج کردن
chilled to the bones <idiom> نفوذ سوز سرما تا مغز استخوان [احساس یخ زدگی]
to tuck up a child [British E] پتوی روی بچه را درست کردن [که سرما نخورد]
to tuck in a child پتوی روی بچه را درست کردن [که سرما نخورد]
cold working شکل دادن به قطعات فلزی دردمای معمولی که باعث افزایش شکنندگی سختی واستحکام و کاهش خاصیت تورق پذیری یا مفتول پذیری ان میگردد
gooseflesh دانه دانه شدن یا ترکیدگی پوست در اثر سرما یا ترس
shivered لرزیدن از سرما لرزیدن
shivering لرزیدن از سرما لرزیدن
shiver لرزیدن از سرما لرزیدن
shaggy ugs فرش های با پرز بلند [این گونه فرش علاوه بر داشتن پرز بلند در سطح فرش، دارای مقداری پرز در پشت فرش نیز می باشد و در مناطق سردسیر بافته می شود تا گرم بوده و عایق سرما در کف اتاق باشد.]
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com