English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 167 (8 milliseconds)
English Persian
luxuriance شکوه وجلال فراوان
Other Matches
splendour شکوه وجلال زرق وبرق
splendours شکوه وجلال زرق وبرق
splendor شکوه وجلال زرق وبرق
splendors شکوه وجلال زرق وبرق
easy money پول فراوان ترکیب نرخ پایین بهره وموجودی فراوان اعتبار
purple جاه وجلال
splendiferous باشکوه وجلال
thirst for glory ارزوی جاه وجلال
querulous شکوه گر
refulgence شکوه
grandeur شکوه
gala با شکوه
imperial با شکوه
plaint شکوه
pomp شکوه
stateliness شکوه
pomposity شکوه
resplendency شکوه
plaints شکوه
galas با شکوه
magnitude شکوه
gorgeousness شکوه
magnificence شکوه
stateless بی شکوه
plainest شکوه
lustreer شکوه
plain شکوه
plainer شکوه
magneficence شکوه
plains شکوه
resplendence شکوه
princeliness شکوه
effulgence شکوه
glorious با شکوه
gloriousness شکوه
luxuriated شکوه یافتن
luxuriate شکوه یافتن
glory شکوه نور
glories شکوه نور
luxuriates شکوه یافتن
luxuriating شکوه یافتن
gallantly بطور با شکوه
gripe شکوه کردن
pageantry نمایش با شکوه
lushest پرپشت با شکوه
lushes پرپشت با شکوه
lusher پرپشت با شکوه
lush پرپشت با شکوه
princely با شکوه شاهانه
gloriously بطور با شکوه
plains شکوه کردن
plainest شکوه کردن
plainer شکوه کردن
plain شکوه کردن
parading نمایش با شکوه جلوه
parades نمایش با شکوه جلوه
paraded نمایش با شکوه جلوه
parade نمایش با شکوه جلوه
plaintive شکوه امیز سوزناک
creak شکوه وشکایت کردن
creaked شکوه وشکایت کردن
creaking شکوه وشکایت کردن
creaks شکوه وشکایت کردن
repine شکایت کردن شکوه
fulsome فراوان
superabundant فراوان
richly فراوان
galore فراوان
in abundance فراوان
redundantly فراوان
redun dantly فراوان
in galore فراوان
exuberant فراوان
foison فراوان
all out فراوان
feracious فراوان
an abundance of فراوان
oodlins فراوان
exuberantly فراوان
plentifully فراوان
affluent فراوان
unsparing فراوان
profuse فراوان
prolific فراوان
plentiful فراوان
plenty فراوان
oodles فراوان
abundant فراوان
excessive فراوان
copious فراوان
plenty of rain باران فراوان
post haste با شتاب فراوان
superrabundant زیاد فراوان
rampant vegetation گیاهان فراوان
luxuriant vegetation گیاهان فراوان
it smells of the lamp با زحمت فراوان
f. money پول فراوان
infested فراوان بودن در
abound with فراوان داشتن
abound in فراوان داشتن
abundantly بطور فراوان
ample فراوان مفصل
overflowing فراوان ریزش
rife فراوان عادی
very چندان فراوان
lots بسیار فراوان
infesting فراوان بودن در
infests فراوان بودن در
teems فراوان بودن
teem فراوان بودن
teeming فراوان بودن
teemed فراوان بودن
abundant element عنصر فراوان
bounteous باسخاوت فراوان
rampant فراوان حکمفرما
amply بطور فراوان
foison محصول فراوان
feisty فراوان چابک
abound فراوان بودن
exuberate فراوان بودن
abounded فراوان بودن
abounding فراوان بودن
cretaceous دارای گچ فراوان
abounds فراوان بودن
infest فراوان بودن در
a copious choice of food and drink غذا و نوشیدنی فراوان
pervading فراوان یا شایع بودن
pervades فراوان یا شایع بودن
in deepest sympathy با دلسوزی بسیار فراوان
pervaded فراوان یا شایع بودن
pervade فراوان یا شایع بودن
copiously فراوان زیاد مفصلا
knock oneself out <idiom> باعث تلاش فراوان
grow rife فراوان یا متداول شدن
post haste بسرعت شتاب فراوان
superabound زیاد فراوان بودن
to have plenty of time وقت فراوان داشتن
shock head دارای موی فراوان
here is bread in plenty نان فراوان داریم
he is f. of money پول فراوان دارد
slather مقدار فراوان بیش ازاندازه
overlabour با رنج فراوان انجام دادن
overrefinement تهذیب بسیار اراستگی فراوان
overabound بیش از اندازه فراوان بودن
luxuriating فراوان شدن وفور یافتن
luxuriates فراوان شدن وفور یافتن
luxuriated فراوان شدن وفور یافتن
luxuriate فراوان شدن وفور یافتن
with much pains با رنج فراوان با زحمات بسیار
labor rich country کشور با نیروی کار فراوان
it is a in terms پرازاصطلاحات است اصطلاعات فراوان دارد
Joyedevivre لذت فراوان زندگی [ریشه فرانسوی]
shock headed انبوه گیسو دارای موی فراوان
Ferdowsi is held in the greatest respect. فردوسی مورد احترام فراوان است
wisha برای بیان تعجب فراوان بکار میرود
it is of a wide distribution در خیلی جاها پیدا میشود بسیار فراوان است
Vistory was dearly bought . پیروزی بقیمت گرانی بدست آمد ( تلفات جانی فراوان )
Mahogany was once abundant [prolific] in the tropical forests. یک موقعی چوب ماهون در جنگل های استوایی فراوان بود.
jam session اجرای اهنگهای طرب انگیز بوسیله ارکسترهای بزرگ و نوازندگان فراوان
Perspex خانوادهای از پلاستیکها که بعنوان شیشه یا پلاستیکهای شفاف و نوگذران در هواپیماکاربرد فراوان دارد
open تابعی که میتواند در تابع یا برنامه بزرگ بدون دستور فراوان درج شود
opened تابعی که میتواند در تابع یا برنامه بزرگ بدون دستور فراوان درج شود
opens تابعی که میتواند در تابع یا برنامه بزرگ بدون دستور فراوان درج شود
beefed up شکوه وشکایت کردن تقویت کردن
beef شکوه وشکایت کردن تقویت کردن
phenolic epoxy خانوادهای از رزینها وچسبها که در مشتقات فنل کاربرد فراوان دارند و درهمه انها پلهای اکسیژن رابط رادیکالهای هیدروکربنی وجود دارد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com