Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (41 milliseconds)
English
Persian
simple leg ride
شگک خراب کردن حریف
Other Matches
underhook
گرفتن سر حریف با دست راست دست چپ زیر بازوی راست حریف قلاب و با حرکت قدرتی حریف را از بغل به روی تشک پرت کردن
loop
حریف را دورزدن بمنظور سد کردن راه حریف دیگر
loops
حریف را دورزدن بمنظور سد کردن راه حریف دیگر
looped
حریف را دورزدن بمنظور سد کردن راه حریف دیگر
side sweep and over under
گرفتن دست و کمرحریف کشیدن وی بطرف خودو با پای چپ زیر پای راست حریف را خالی کردن و پرتاب حریف
fault
تابعی که بخشی از برنامه است که علت داده خراب یا قطعه خراب را بیان میکند
faults
تابعی که بخشی از برنامه است که علت داده خراب یا قطعه خراب را بیان میکند
faulted
تابعی که بخشی از برنامه است که علت داده خراب یا قطعه خراب را بیان میکند
head and arm
هنگام حمله حریف به دو خم دست و سر حریف را گرفته او رامی پیچانیم
gain ground
ضربه با پا به امید بل گرفتن ان نزدیک دروازه حریف پیشروی شمشیرباز بسوی حریف
dud
ترقه خراب هرچیز خراب
ratten
بوسیله دزدیدن یا خراب کردن افزارش اذیت کردن
muddles
خراب کردن
destroying
خراب کردن
demolished
خراب کردن
muddle
خراب کردن
unbuild
خراب کردن
demolishes
خراب کردن
botching
خراب کردن
to lay in ruin
خراب کردن
botched
خراب کردن
destroy
خراب کردن
botches
خراب کردن
make havoc with
خراب کردن
muddled
خراب کردن
botch
خراب کردن
muddling
خراب کردن
corrupt
خراب کردن
amortize
خراب کردن
demonish
خراب کردن
impair
خراب کردن
pull down
خراب کردن
demolitions
خراب کردن
disfigure
خراب کردن
corrupted
خراب کردن
disfigured
خراب کردن
demolition
خراب کردن
disfigures
خراب کردن
disfiguring
خراب کردن
corrupting
خراب کردن
destroys
خراب کردن
demolish
خراب کردن
cut up
خراب کردن
demolishing
خراب کردن
to bring to nought
خراب کردن
bungling
خراب کردن
bungles
خراب کردن
vitiates
خراب کردن
to cut up
خراب کردن
to break down
خراب کردن
vitiated
خراب کردن
corrupts
خراب کردن
bungled
خراب کردن
to do for
خراب کردن
dilapidate
خراب کردن
to play the deuce with
خراب کردن
mar
خراب کردن
marred
خراب کردن
marring
خراب کردن
undo
خراب کردن
vitiating
خراب کردن
go to pot
<idiom>
خراب کردن
undoes
خراب کردن
to take down
خراب کردن
bungle
خراب کردن
impaired
خراب کردن
overtumble
خراب کردن
take down
خراب کردن
impairing
خراب کردن
vitiate
خراب کردن
to make a hash of
خراب کردن
impairs
خراب کردن
to mull a mull of
خراب کردن
wrack
خراب کردن
to bring to ruin
خانه خراب کردن
side out
خراب کردن سرویس
To spoilt things . To mess thing up .
کارها را خراب کردن
over run
خراب کردن در هم نوردیدن
to wreck
کاملا خراب کردن
batters
خراب کردن خمیر
to crock up
خراب کردن یاشدن
undermined
از زیر خراب کردن
to do up
خانه خراب کردن
undermine
از زیر خراب کردن
double foult
خراب کردن پی در پی دوسرویس
undermines
از زیر خراب کردن
raze or rase
بکلی خراب کردن
to tear down a building
خراب کردن ساختمانی
batter
خراب کردن خمیر
to pull down a building
خراب کردن ساختمانی
to demolish a building
خراب کردن ساختمانی
To get damaged . To become defective .
عیب کردن ( خراب شدن )
deteriorates
خراب کردن روبزوال گذاشتن
deteriorate
خراب کردن روبزوال گذاشتن
frustrating
فکر کسی را خراب کردن
frustrates
فکر کسی را خراب کردن
deteriorating
خراب کردن روبزوال گذاشتن
frustrate
فکر کسی را خراب کردن
hand out
خراب کردن سرویس اسکواش
muck
خراب کردن زحمت کشیدن
unmake
بهم زدن خراب کردن
to torpedo
خراب کردن
[برنامه یا نقشه]
deteriorated
خراب کردن روبزوال گذاشتن
to break aset
خراب یا ناقص کردن یک دستگاه
rammed
سنبه زدن باذژکوب خراب کردن
rams
سنبه زدن باذژکوب خراب کردن
ram
سنبه زدن باذژکوب خراب کردن
boot
خراب کردن توپ هنگام گرفتن ان
clinches
بغل کردن حریف
dribbles
رد کردن توپ از حریف
marks
نشانه کردن حریف
put the ball on the floor
رد کردن توپ از حریف
dribbled
رد کردن توپ از حریف
dribbling
رد کردن توپ از حریف
dribble
رد کردن توپ از حریف
clinch
بغل کردن حریف
clinched
بغل کردن حریف
clinching
بغل کردن حریف
mark
نشانه کردن حریف
overwrite
و خراب کردن هر داده دیگر در این محل
wreck
لاشه کشتی و هواپیما و غیره خراب کردن
lay waste
<idiom>
خراب کردن وویران نگه داشتن ،شکستن
wrecks
لاشه کشتی و هواپیما و غیره خراب کردن
foul up
<idiom>
با یک اشتباه احمقانه همه چیز را خراب کردن
wrecking
لاشه کشتی و هواپیما و غیره خراب کردن
hooking
سد کردن غیرمجاز حریف باچوب
parry
دفع کردن حمله حریف
parries
دفع کردن حمله حریف
parried
دفع کردن حمله حریف
shoulder block
سد کردن حریف با ضربه شانه
squeezed
سد کردن مدافع حریف با دونفر
interference
سد کردن غیرمجاز راه حریف
squeezes
سد کردن مدافع حریف با دونفر
finger hold
خم کردن غیرمجاز انگشت حریف
squeeze
سد کردن مدافع حریف با دونفر
to overcrow one's rival
از پیروزی بر حریف شادی کردن
squeezing
سد کردن مدافع حریف با دونفر
parrying
دفع کردن حمله حریف
overplayed
حریف را ناچار به تغییر محل کردن
wraparound check
سد کردن چوب حریف گوی دارباچوب
hip check
سد کردن راه حریف با کمر وباسن
triple team
سد یا مهار کردن حریف باسه بازیگر
change of engagement
وادار کردن حریف به تغییرمسیر شمشیر
sweat out
بازحمت حریف را از میدان بدر کردن
hook check
سد کردن راه چوب حریف ازعقب
kneeing
خطای سد کردن راه حریف بازانو
near all
نزدیک کردن شانههای حریف به تشک
to backtrack
<idiom>
<verb>
نقض کردن
[موضوعی در مقابل حریف]
to row back
<idiom>
<verb>
نقض کردن
[موضوعی در مقابل حریف]
overplaying
حریف را ناچار به تغییر محل کردن
overplay
حریف را ناچار به تغییر محل کردن
overplays
حریف را ناچار به تغییر محل کردن
hits
ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
hitting
ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
hit
ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
face off
رویارویی دو حریف در اغاز رویارویی دو حریف در اغازبازی لاکراس اغاز بازی باپرتاب توپ واترپولو
ruinate
خراب کردن منهدم کردن
devastates
خراب کردن تاراج کردن
devastate
خراب کردن تاراج کردن
destroys
خراب کردن معدوم کردن
ruin
خراب کردن فنا کردن
destroying
خراب کردن معدوم کردن
destroy
خراب کردن معدوم کردن
ruins
خراب کردن فنا کردن
ruining
خراب کردن فنا کردن
to pull down
خراب کردن بی بنیه کردن
sickest
مریضی اعلام خراب بودن وسایل یا بدکار کردن انها
sick
مریضی اعلام خراب بودن وسایل یا بدکار کردن انها
flea flicker
پاس اشفته برای گیج کردن حریف
jab
بلند کردن گوی با چوب از جلوچوب حریف
disengages
رد کردن شمشیراز زیرشمشیر حریف برای حمله
disengaging
رد کردن شمشیراز زیرشمشیر حریف برای حمله
jabbed
بلند کردن گوی با چوب از جلوچوب حریف
disengage
رد کردن شمشیراز زیرشمشیر حریف برای حمله
jabs
بلند کردن گوی با چوب از جلوچوب حریف
jabbing
بلند کردن گوی با چوب از جلوچوب حریف
corrupting
تغییر دادن یا خراب کردن اطلاعات چنان که اعتبار انهامشکوک باشد
corrupted
تغییر دادن یا خراب کردن اطلاعات چنان که اعتبار انهامشکوک باشد
corrupt
تغییر دادن یا خراب کردن اطلاعات چنان که اعتبار انهامشکوک باشد
corrupts
تغییر دادن یا خراب کردن اطلاعات چنان که اعتبار انهامشکوک باشد
spear
سد کردن راه حریف با کوفتن کلاه خود به سینه او
clips
سد کردن راه حریف از پشت باانداختن خود به زمین
clippings
سد کردن راه حریف از پشت باانداختن خود به زمین
clipped
سد کردن راه حریف از پشت باانداختن خود به زمین
spears
سد کردن راه حریف با کوفتن کلاه خود به سینه او
clip
سد کردن راه حریف از پشت باانداختن خود به زمین
spearing
سد کردن راه حریف با کوفتن کلاه خود به سینه او
angle block
سد راه شدن از کنار برای منحرف کردن حریف
to turn the tables on any one
وسائل بهبودوضع خودرانسبت به وضع حریف فراهم کردن
straight arm
حریف را با مشت جلو امده ازخود دور کردن
speared
سد کردن راه حریف با کوفتن کلاه خود به سینه او
ceding parry
کنار زدن حمله و سد کردن شمشیر حریف در خط جدید
langridge
اهن پارهای که برای خراب کردن بادبان و اسباب کشتی بکار میرود
langrel
اهن پارهای که برای خراب کردن بادبان و اسباب کشتی بکار میرود
langrage
اهن پارهای که برای خراب کردن بادبان و اسباب کشتی بکار میرود
poke check
فشار اوردن به گوی با چوب برای دور کردن ان از حریف
high leg attack and shoulder control
زیر یک خم با گرفتن شانه حریف سرنگون کردن و افت کامل
double leg pick up
زیر و عوض کردن دست و افت کامل حریف کشتی
stunt
حرکت و پرش مدافع برای گیج کردن حریف مهاجم
stunting
حرکت و پرش مدافع برای گیج کردن حریف مهاجم
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com