English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
English Persian
modified milk شیری که اجزا ان را کم وزیاد کرده بکودکان می خوراتتد
Other Matches
manias عشق هیجان بی دلیل وزیاد
mania عشق هیجان بی دلیل وزیاد
multimult پیشوند بمعنی " بسیار وزیاد "و " دارای تعداد زیاد " و "متعدد " و " بیشتر " و" چند "
scarf joint جایی که دو سر تیر رانیم ونیم کرده با هم جفت کرده باشند
burgers تکهای گوشت سرخ کرده یاکباب کرده که برای تهیه ساندویچ بکارمیرود
burger تکهای گوشت سرخ کرده یاکباب کرده که برای تهیه ساندویچ بکارمیرود
swiss steak گوشت خرد کرده مخلوط با اردوچاشنی سرخ کرده
ingradient اجزا
facture اجزا
I have a tooth abscess. دندانم ماده کرده ( چرک کرده )
compartmentalizing تبدیل به اجزا کردن
compartmentalized تبدیل به اجزا کردن
compartmentalised تبدیل به اجزا کردن
compartmentalises تبدیل به اجزا کردن
compartmentalising تبدیل به اجزا کردن
compartmentalize تبدیل به اجزا کردن
compartmentalizes تبدیل به اجزا کردن
resolution قدرت تفکیک اجزا یا درشت نمایی
isomeric متشابه الترکیب دارای همان اجزا
resolutions قدرت تفکیک اجزا یا درشت نمایی
breaker وسیله که با قط ع برق سایر اجزا را محافظت میکند
c استفاده مشابه از کامپیوتر و سایر اجزا در فرآیند
breakers وسیله که با قط ع برق سایر اجزا را محافظت میکند
chaining اتصال اجزا با استفاده از روش زنجیره سرگردان
DBA ول اجزا و نگهداری سیستم پایگاه داده ها است
comprehensive job کاری که کلیه اجزا ان در رشته واحدی مجتمع شود
qualitative analysis تجزیه جهت تشخیص اجزا متشکله ماده یا مخلوطی
casing جعبه پوشش که کامپیوتر و سایر اجزا در آن قرار دارند
casings جعبه پوشش که کامپیوتر و سایر اجزا در آن قرار دارند
clocks مداری که برای همگام کردن اجزا باس تولید میکند
clock مداری که برای همگام کردن اجزا باس تولید میکند
pound cake کلوچه یا که وزت اجزا عمده هر کدام یک پاوندیا گیروانکه است
lacteal شیری
milky شیری
leonine شیری
agalactia کم شیری
actic شیری
lactea شیری
lactary شیری
lactiform شیری
lactescent شیری
lacteous شیری
actescent شیری
acteous شیری
Milky Way راه شیری
deciduous teeth دندانهای شیری
galaxies راه شیری
yellowish-white رنگ شیری
mammary glands غدههای شیری
milky color شیری رنگ
jacob's ladder جاده شیری
galaxies جاده شیری
galaxy جاده شیری
galaxy راه شیری
How did you make out? Did you succeed or fail? شیری یا روباه ؟
temporary teeth دندانهای شیری
opalescent شیری رنگ
milkiness حالت شیری
milk teeth دندان شیری
milky electrolyte الکترولیت شیری
opal globe حباب شیری
milkiness خاصیت شیری
opalescence شیری رنگی
milk tooth دندان شیری
milk white شیری رنگ
opalline شیری رنگ
galactites پشم شیری رنگ
milky شیری رنگ شیردار
white meat فرآوردهی شیری پنیر
udder غده پستانی یا شیری
milky way galaxy کهکشان راه شیری
udders غده پستانی یا شیری
d. products لبنیات فراوردههای شیری
actescence نمایش شیر خاصیت شیری
trug فرف شیری چوبی تفت
Milky Way اسمان دره جاده شیری
Milk that has turned sour. شیری که ترش شده است.
evaporated milk شیری که بوسیله تبخیرغلیط شده است
opal عین الهر شیشه شیری رنگ
opals عین الهر شیشه شیری رنگ
scalded cream سر شیری که بوسیله گرم کردن شیر بگیرند
nebula تودههای عظیم گازو گرد مابین فواصل ستارگان جاده شیری
board تخته مدار چاپ شده اصلی یک سیستم حاوی بیشتر اجزا و اتصالات برای سایر تخته ها
boarded تخته مدار چاپ شده اصلی یک سیستم حاوی بیشتر اجزا و اتصالات برای سایر تخته ها
milk of magnesia مایع شیری رنگی که هیدرکسید منیزیم است وبعنوان ضد اسید وملین بکارمیرود
reed valve شیری متشکل از ورقه فولادی نازکی که جریان یکطرفه سیال را سبب میشود
cirro status ابرهای لایهای خاکستری رنگ یا سفید شیری در ارتفاع تقریبی 0007 متری از سطح زمین
compound weave بافت ترکیبی که بجز تار و پود اجزا دیگری نیز مثل دانه مروارید و یا اجسام تزیینی در بافت بکار گرفته شود
best gold تیری که نزدیک به نشان اصابت کرده تیری که نزدیک به مرکزهدف اصابت کرده باشد
lion rug فرش شیری [این طرح بیشتر مربوط به استان فارس و عشایر آن منطقه بوده و گاه در طرح از شتر و یا حیوانات دیگر نیز استفاده می شود.]
cabin pressurization safety valve شیری مرکب از شیر خلاص فشار و خلاء و شیر تخلیه برای جلوگیری از افزایش بیش از حد فشار داخل کابین
puffed <adj.> پف کرده
unconsciously غش کرده
bloat پف کرده
souffle پف کرده
soufflTs پف کرده
off the trail پی گم کرده
souffles پف کرده
unconscious غش کرده
bouffant پف کرده
puffed out <adj.> پف کرده
gelid یخ کرده
infusions دم کرده
i am 0 rials out of pocket کرده ام
beastby کرده
infusion دم کرده
puffy <adj.> پف کرده
tumid <adj.> پف کرده
puff pastry پف کرده
turgid <adj.> پف کرده
rooted ریشه کرده
warm infusion چیز دم کرده
grown رشد کرده
bendon نیت کرده
sawn اره کرده
billowy باد کرده
baggily بطورباد کرده
mistaken اشتباه کرده
strained صاف کرده
sweated عرق کرده
pulled خشک کرده
clarified صاف کرده
beheld مشاهده کرده
blubbery ورم کرده
deep rooted ریشه کرده
in flower شکوفه کرده
intumescent باد کرده
intumescent اماس کرده
inwrought از تو کار کرده
it is very easily done کرده میشود
let it be done کرده شود
smoothfaced صاف کرده
airless گرفته یا دم کرده
nodular ورم کرده
off the track ازخط پی گم کرده
ventricular باد کرده
overage کم رشد کرده
tumid اماس کرده
they have done their work را کرده اند
iced ppa خنک کرده
restrained لگام کرده
distent ورم کرده
enrooted ریشه کرده
farci دلمه کرده
farcie دلمه کرده
farthingale دامن پف کرده
fecit درست کرده
fretty اماس کرده
fubsy قوز کرده
fucate رنگ کرده
ghee کره اب کرده
ghi کره اب کرده
wedded ازدواج کرده
tinned قوطی کرده
he is worn with travel سفراوراخسته کرده
testate وصیت کرده
indrawn جذب کرده
grown-up رشد کرده
deep-rooted ریشه کرده
grown-ups رشد کرده
puffed <adj.> ورم کرده
self taught تحصیل کرده
turgid <adj.> باد کرده
painted رنگ کرده
inveterate ریشه کرده
puffed <adj.> آماس کرده
full grown رشدکامل کرده
carpeted فرش کرده
puffed out <adj.> آماس کرده
fried سرخ کرده
worked [been successful] <past-p.> کار کرده
full-grown رشدکامل کرده
puffed <adj.> باد کرده
turgid <adj.> ورم کرده
tumescent ورم کرده
tumid <adj.> ورم کرده
hidden پنهان کرده
getting کسب کرده
began شروع کرده
gets کسب کرده
I have a flat [tire] . من پنچر کرده ام.
get کسب کرده
shots اصابت کرده
blown ورم کرده
puffy <adj.> ورم کرده
puffed out <adj.> ورم کرده
shot اصابت کرده
puffed out <adj.> باد کرده
protuberant باد کرده
puffy <adj.> باد کرده
begotten تولید کرده
swollen ورم کرده
knotted ازدحام کرده
decorated زینت کرده
swollen اماس کرده
fled فرار کرده
bunged up باد کرده
purified پاک کرده
refined تمیز کرده
iced خنک کرده
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com