English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
stop cock شیر بستن جریان اب
Other Matches
marking current جریان نشان دهنده مسیرعبور جریان الکتریسیته جریان مشخص کننده مدار
leakage current جریان خطا جریان خزنده جریان پراکندگی
mach hold بستن سرعت ماخ به هواپیما بستن سرعت لازم به هواپیمابه طور خودکار
flows سرعت حرکت و جریان اب عبور و جریان خودروها یاسایر وسایل
flow سرعت حرکت و جریان اب عبور و جریان خودروها یاسایر وسایل
all mains receiver گیرنده جریان دائم و جریان متناوب رادیوی برق و باطری
flowed سرعت حرکت و جریان اب عبور و جریان خودروها یاسایر وسایل
push pull وابسته بدولوله الکترونی که جریان برق در انها دردوجهت متضاد جریان یابد
room circuit جریان الکتریکی که دردستگاههای رمزکردن وکشف مورد استفاده میباشد جریان دستگاه رمز
inverting جریان دائم را به جریان متناوب تبدیل کردن برگرداندن
current جریان الکتریکی با مقدار ثابت که در یک جهت جریان دارد
currents جریان الکتریکی با مقدار ثابت که در یک جهت جریان دارد
invert جریان دائم را به جریان متناوب تبدیل کردن برگرداندن
inverts جریان دائم را به جریان متناوب تبدیل کردن برگرداندن
ampere واحد اصلی SI در جریان الکتریکی که به عنوان جریان جاری در یک مقاومت یک اهمی ولتاژ یک ولت دارد
amp واحد اصلی SI در جریان الکتریکی که به عنوان جریان جاری در یک مقاومت یک اهمی ولتاژ یک ولت دارد
amps واحد اصلی SI در جریان الکتریکی که به عنوان جریان جاری در یک مقاومت یک اهمی ولتاژ یک ولت دارد
heterodyne ترکیب دو جریان متناوب برای تولید جریانی با فرکانسی برابر مجموع یا تفاضل فرکانس دو جریان مزبور
genemotor مبدل جریان دائم به جریان دوار دیناموتور
constrictor گرفتگی در یک لوله یا جریان سیال که دارای سوراخ کوچکی میباشد و جریان معینی را در ازای هر واحداختلاف فشاراز خود عبورمیدهد
constant current جریان مستقیم جریان ثابت باطری
induction current جریان القاء شده جریان تحریک
counter current جریان مخالف دریایی جریان متضاد اب
To be out to do some thing . کمر همت بستن ( کمر انجام کاری را بستن )
runoff coefficient ضریب جریان که برابراست باارتفاع اب جریان یافته درزمین به ارتفاع بارندگی این ضریب کوچکتر از واحدمیباشد
reynold's number این عددنشاندهنده رژیم جریان است یعنی اگر این عدد کمتراز 032باشد جریان متلاطم میباشد
parasitic current جریان نشتی جریان خارجی
three phase current جریان سه فاز جریان دوار
current compensation کمپنزاسیون جریان تعدیل جریان
current flow سیلان جریان فلوی جریان
gresham's law پول بد پول خوب را از جریان خارج میکند از دو نوع پول با ارزش قانونی یکسان انکه پشتوانه اش طلاست در جریان می ماند
unstart انفجاری جریان صحیح هوا داخل ورودی مافوق صوت موتورمکنده هوا که بطور بارزی باپیدایش ناگهانی موجهای ضربهای و معکوس شدن انی جریان همراه است
circuitry شدت جریان برق اجزاء ترکیب کننده جریان برق
idle current meter دستگاه اندازه گیری جریان کور امپرمتر جریان کور
vortex ring state حالت کاری رتور اصلی رتورکرافت که در ان جهت جریان رتور در خلاف جریان نسبی قائم خارج دیسک رتور وتراست رتور میباشد
fet وسیله الکترونیکی که به عنوان کنترل جریان متغییر بکار می رود : یک سیگنال خارجی مقاومت وسیله و جریان جاری را تغییر میدهد به وسیله تغییر پهنای کانال هدایت
alternators ماشین جریان متناوب ژنراتور جریان متناوب
d.c. transformer ترانسفورماتور جریان دائم مبدل جریان دائم
d.c. machine ماشین جریان مستقیم ماشین جریان دائم
alternator ماشین جریان متناوب ژنراتور جریان متناوب
electromagnetism پدیده ایجاد قوه اهن ربایی بوسیله جریان الکتریسته وهمچنین تاثیر قوه اهن ربایی بر جریان برق
isotach خطوط میزان منحنی سرعت جریان اب خطوط جریان هم سرعت
heavy current engineering مهندسی جریان قوی مهندسی قدرت تکنولوژی جریان قوی
obstruct بستن
inferred بستن
braced بستن
choked بستن
tightens بستن
choke بستن
tightening بستن
portcullis بستن
portcullises بستن
brace بستن
inferring بستن
infer بستن
glaciation یخ بستن
obstructed بستن
obstructing بستن
dresses بستن
dress بستن
attach بستن
seizing بستن
chokes بستن
infers بستن
coagulating بستن
coagulates بستن
obtruate بستن
oppilate بستن
queues صف صف بستن
queueing صف صف بستن
queued صف صف بستن
queue صف صف بستن
obturate بستن
gird بستن
occlude بستن
to tie up بستن
to shut up بستن
gelatinate بستن
glaciate یخ بستن
coagulated بستن
coagulate بستن
impute بستن
imputed بستن
hitching بستن
freezes یخ بستن
freeze یخ بستن
connects بستن
connect بستن
imputes بستن
concludes بستن
imputing بستن
obstructs بستن
jam بستن
sellotaping بستن
sellotapes بستن
pickets بستن
sellotaped بستن
picketed بستن
sellotape بستن
picket بستن
bangs : بستن
attaching بستن به
attaching بستن
attaches بستن به
padlocks بستن
padlocking بستن
bang : بستن
banging : بستن
banged : بستن
jammed بستن
jams بستن
clasp بستن
clasped بستن
clasping بستن
clasps بستن
imputation بستن به
ice یخ بستن
padlock بستن
padlocked بستن
knit بستن
knits بستن
congeals یخ بستن
fasten بستن
fastened بستن
fastens بستن
curdle بستن
curdled بستن
curdles بستن
curdling بستن
tighten بستن
congealing یخ بستن
congealed یخ بستن
congeal یخ بستن
cues صف بستن
cue صف بستن
shutting بستن
shuts بستن
shut بستن
attaches بستن
cinch بستن
conclude بستن
attach بستن به
hitches بستن
hitched بستن
hitch بستن
tightened بستن
ligation بستن رگ
to close down بستن
cadges بستن
cadged بستن
cadge بستن
spile بستن
racked به هم بستن
clousure بستن
shutters بستن
shutter بستن
colligate بستن
shut down بستن
tie بستن
ties بستن
deligation بستن
closest بستن
closest : بستن
cadging بستن
scaffold پل بستن
tie up بستن
interclude بستن
pack up بستن
to lay a bet شر ط بستن
question answer صف بستن
to make fast بستن
lash vt بستن
belay بستن
posset بستن
closing بستن
scaffolds پل بستن
rack به هم بستن
racks به هم بستن
wracked به هم بستن
wracks به هم بستن
closes بستن
binds بستن
corks بستن
cork بستن
spans پل بستن
curd بستن
spanning پل بستن
spanned پل بستن
span پل بستن
to put up بستن
ligate بستن
blocs بستن
bind بستن
bloc بستن
closer بستن
close بستن
closes : بستن
closer : بستن
to shut out بستن
close : بستن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com