Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
English
Persian
soft valve
شیر ترمویونیکی که مقداری هوا به داخل ان نشت کرده است
Other Matches
quantity equation
معادله مقداری . منظورمعادله مقداری پول است که در حقیقت نشان دهنده انگیزه معاملاتی برای پول است
quantity equation of exchange
یعنی حاصلضرب حجم پول در سرعت گردش پول باارزش پولی کلیه تولیدات برابر است معادله مقداری مبادله که براساس نظریه مقداری پول است و اولین بار توسط ایروینگ فیشر عنوان شد .این معادله بصورت زیراست :PQ = V
ratline
عملیات عبور دادن مواد وپرسنل بطور پنهانی از مرزیا داخل داخل منطقه دشمن
scarf joint
جایی که دو سر تیر رانیم ونیم کرده با هم جفت کرده باشند
burger
تکهای گوشت سرخ کرده یاکباب کرده که برای تهیه ساندویچ بکارمیرود
burgers
تکهای گوشت سرخ کرده یاکباب کرده که برای تهیه ساندویچ بکارمیرود
swiss steak
گوشت خرد کرده مخلوط با اردوچاشنی سرخ کرده
I have a tooth abscess.
دندانم ماده کرده ( چرک کرده )
intercommand
داخل قسمت داخل یکان
nuclide
کلیه مواد داخل هسته اتم اجزای شیمیایی داخل هسته
island bases
پایگاههای داخل منطقه پدافندی هوایی پایگاهی داخل منطقه حیاتی پایگاههای جزیرهای دریایی
quantitatively
مقداری
qualitative
مقداری
quantitative
مقداری
quantitative analysis
تحلیل مقداری
quantitative methods
روشهای مقداری
some crisps
مقداری چیپس
some hot water
مقداری آب گرم
parameters
مقداری از یک مدار
extensive property
خاصیت مقداری
parameter
مقداری از یک مدار
some cold water
مقداری آب سرد
I'd like some ...
من مقداری ... میخواهم.
value parameter
پارامتر مقداری
volume discont
تخفیف مقداری
I'd like some ...
من مقداری ... میخواهم.
I'd like some ...
من مقداری ... میخواهم.
some milk
مقداری شیر
bill of quantities
صورت مقداری
single valued function
تابع یک مقداری
drop in the bucket
<idiom>
مقداری جزئی
quantitative value
ارزش مقداری
mortise dead lock
قفل داخل کار قفل داخل درب
amounted
مقداری از داده یا کاغذ یا...
amounting
مقداری از داده یا کاغذ یا...
amounts
مقداری از داده یا کاغذ یا...
applicative
صفت مقداری مانندsome یا every
I'd like some soup.
من مقداری سوپ میخواهم.
quantity theory of money
نظریه مقداری پول
size distribution of income
توزیع درامد مقداری
Some sugar, please.
لطفا مقداری شکر.
amount
مقداری از داده یا کاغذ یا...
augmenter
مقداری که به دیگری اضافه میشود
quantity theory of money and prices
نظریه مقداری پول و قیمت
to run to a quantity
[to run into a sum]
بر مبلغی
[مقداری]
بالغ شدن
[یا بودن]
to have a limit
[of up to something]
[تا]
به حد
[چیزی یا مقداری]
اعتبار داشتن
[اقتصاد]
The welfare budget has been cut down.
از بودجه رفاهی مقداری زده اند
transparencies
مقداری از یک تصویر دیگر در زیر آن نشان میدهد
transparency
مقداری از یک تصویر دیگر در زیر آن نشان میدهد
May I have some ...?
آیا ممکن است مقداری ... برایم بیاورید؟
leakage
مقداری که معمولابرای کسری در اثرنشتی درنظر میگیرند
parameters
مقداری ارسالی به تابع یا برنامه هنگام فراخوانی
lipoprotein
مواد پروتئینی که حاوی مقداری چربی باشند
handily
ذخیره کردن مقداری از انرژی از طرف اسب
parameter
مقداری ارسالی به تابع یا برنامه هنگام فراخوانی
leakages
مقداری که معمولابرای کسری در اثرنشتی درنظر میگیرند
to have a maximum limit
[of something]
[به]
حداکثر
[چیزی یا مقداری]
اعتبار داشتن
[اقتصاد]
plough land
مقداری زمین که با هشت گاومیتوانستند در یک سال شخم بزنند
drag
مقداری که پاشنه ناو در اب فرو رفته باشدکشیدن روی زمین
dragged
مقداری که پاشنه ناو در اب فرو رفته باشدکشیدن روی زمین
drags
مقداری که پاشنه ناو در اب فرو رفته باشدکشیدن روی زمین
oversale
پیش فروش چیزی به مقداری که بعدا` نتوان تحویل داد
defaulting
مقداری که اگر کاربر داده جدید وارد نکند استفاده خواهد شد
plene administrative preter
دفاعی مبنی بر این که مقداری از مال متوفی هنوز باقی است
water hole
سوراخ یا شکاف طبیعی رودخانه خشک شده که مقداری اب دران باشد
nuclide
انواع اتم هایی که حاوی پروتون و نوترون و مقداری نیرو میباشند
biases
مقداری که بوسیله ان متوسط مجموعهای از مقادیر ازمقدار مرجع فاصله می گیردپیشقدر
defaults
مقداری که اگر کاربر داده جدید وارد نکند استفاده خواهد شد
bias
مقداری که بوسیله ان متوسط مجموعهای از مقادیر ازمقدار مرجع فاصله می گیردپیشقدر
defaulted
مقداری که اگر کاربر داده جدید وارد نکند استفاده خواهد شد
default
مقداری که اگر کاربر داده جدید وارد نکند استفاده خواهد شد
creditor's bill
رسیدی که بستانکار متوفی درمقابل دریافت مقداری ازترکه به عنوان تصفیه حساب
best gold
تیری که نزدیک به نشان اصابت کرده تیری که نزدیک به مرکزهدف اصابت کرده باشد
defaults
مقداری که به صورت خودکار توسط کامپیوتر استفاده میشود اگر مقدار دیگری تعریف نشده باشد
defaulted
مقداری که به صورت خودکار توسط کامپیوتر استفاده میشود اگر مقدار دیگری تعریف نشده باشد
default
مقداری که به صورت خودکار توسط کامپیوتر استفاده میشود اگر مقدار دیگری تعریف نشده باشد
multipe expansion of credit
استنباط مضاعف اعتبارات حقی که خزانه داری کل درقبول چک امانتی به مقداری بیش از ذخیره و اعتبار خوددارد
defaulting
مقداری که به صورت خودکار توسط کامپیوتر استفاده میشود اگر مقدار دیگری تعریف نشده باشد
earnest
مقداری از مبیع که پیش از قبض واقباض کل مبیع و ثمن به خریدار تسلیم میشود
whisker
کریستال منفرد کوچک عدسی شکلی که استحکام یا استقامت ان به بیشترین مقداری که به صورت تئوریک قابل دستیابی است بسیار نزدیک است
within
در داخل
interiorly
از داخل
insides
داخل
aboard
داخل
inside
داخل
withindoors
در داخل
lineball
داخل
intra
داخل
interiors
داخل
inside
<adv.>
<prep.>
در داخل
interior
داخل
within
<prep.>
در داخل
anie
داخل
enters
داخل کردن
inhaul
به داخل کشنده
ingratiate
داخل کردن
in and out
داخل وخارج
inhaul
به داخل کشیدن
inward
داخل رونده
engaged in war
داخل جنگ
inboard
داخل کشتی
ingressive
داخل شونده
grind internally
داخل را ساییدن
inboard
به طرف داخل
ingoing
داخل شونده
inbound
داخل مرز
inboard
به سمت داخل
imbark
داخل کردن
intern
داخل شدن در
to step in
داخل شدن
implode
از داخل ترکیدن
to step inside
داخل شدن
immit
داخل کردن
interns
داخل شدن در
implosion
انفجار از داخل
ingratiating
داخل کردن
ingratiates
داخل کردن
ingratiated
داخل کردن
to walk in
داخل شدن
heave in
کشیدن به داخل
he went aboard the ship
او داخل کشتی شد
he is not in it
داخل نیست
interning
داخل شدن در
to line-jump
داخل صف زدن
to queue-jump
[British E]
داخل صف زدن
to push to the front
[of line]
داخل صف زدن
to cut in line
داخل صف زدن
intradivision
در داخل لشگر
interurban
داخل شهری
interservice
داخل قسمت
interneuron
داخل عصبی
interneural
داخل عصبی
intratheater
در داخل صحنه
intrant
داخل شونده
intraspecies
داخل گونهای
intraspecific
داخل گونهای
anieoro
از داخل به خارج
anieoro
به طرف داخل
impenetrable
داخل نشدنی
on berth
در داخل بندر
phase in
داخل کردن
work in
داخل کردن
withindoors
افراد داخل
intromit
داخل کردن
introgresseive
داخل شونده
uchi uke
دفاع از داخل
to work in
داخل کردن
to play at
داخل شدن در
to go into
داخل شدن در
enter
داخل شدن
interior wiring
سیمکشی داخل
inside wiring
سیمکشی داخل
incorporating
داخل کردن
incorporates
داخل کردن
on line
داخل رده
intercontinental
داخل قاره
incorporate
داخل کردن
enter
داخل کردن
entered
داخل شدن
entered
داخل کردن
enters
داخل شدن
intercellular
داخل سلولی
interchart
در داخل نقشه
cross hair
خط داخل دوربین
to get into
داخل شدن در
to cut in
داخل شدن
intermolecular
در داخل ذرات
internal attack
تک داخلی یا تک از داخل
to go in
داخل شدن
He is nobody. He is a nonentity.
داخل آدم نیست
coolant
مایع داخل رادیاتور
bore
داخل راتراشیدن سوراخ
coolants
مایع داخل رادیاتور
to breakin
خودرا داخل کردن
bores
داخل لوله توپ
inversions
پیچش کف پا به طرف داخل
bores
داخل راتراشیدن سوراخ
furnace campaign
عملیات داخل کوره
inversion
پیچش کف پا به طرف داخل
to enter the military
داخل نظام شدن
ingredients
داخل شونده عوامل
to launch in to politics
داخل سیاست شدن
to come in
داخل شدن بدردخوردن
court tennis
تنیس داخل سالن
cylinder jacket
استری داخل سیلندر
cylinder gas
گاز داخل سیلندر
swap in
مبادله کردن به داخل
up country
نواحی داخل کشور
to go to the front
داخل جنگ شدن
wall entrance
عبور از داخل دیوار
built in
موجود در داخل چیزی
withindoors
اشخاص داخل منزل
endoenzyme
انزیم داخل سلولی
ingredient
داخل شونده عوامل
bore
داخل لوله توپ
furnace room
فضای داخل کوره
inside of
داخل و یا توی چیزی
i went in to the garden
داخل باغ شدم
intrant
داخل نفوذ کننده
plunge
ناگهان داخل شدن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com