Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 202 (9 milliseconds)
English	Persian
spun glass	شیشه تاب خورده
Search result with all words
rolled glass	شیشه نورد خورده
Other Matches
ink bottle	شیشه مرکب شیشه جوهر
plate glass	شیشه سنگ شیشه تختهای
glassman	تاجر شیشه شیشه ساز
flatbed	وسیلهای با شیشه مسط ح که کار هنری روی آن قرار می گیرد نوک اسکن زیر شیشه حرکت میکند و تصویر را به فایل گرافیکی تبدیل میکند
vitrify	بصورت شیشه در اوردن بصورت شیشه درامدن
glass wool	پشم یا براده شیشه پشم شیشه
irriguous	اب خورده
eaten	خورده
it was eaten	خورده شد
little	خورده
stickit	شکست خورده
twisty	پیچ خورده
underdog	سگ شکست خورده
underdogs	سگ شکست خورده
kinky	گره خورده
conglomerates	به هم جوش خورده
conglomerate	به هم جوش خورده
kinky	پیچ خورده
jiggly	تکان خورده
vermiculate	کرم خورده
maggoty	کرم خورده
mildewy	باد خورده
mussy	بهم خورده
starveling	گرسنگی خورده
symphsis	عضوجوش خورده
teched	بهم خورده
failure	شکست خورده
fretted by rust	زنگ خورده
tetched	بهم خورده
thrawart	پیچ خورده
plicated	چین خورده
patsy	فریب خورده
on oath	قسم خورده
puckery	چین خورده
grubbier	کرم خورده
grubbiest	کرم خورده
dislocated	بهم خورده
eaten	خورده شده
folded picture	تصویر تا خورده
aggresive	خورده شده
engrained	پینه خورده
distempered	بهم خورده
belly pinched	گرسنگی خورده
dehiscent	ترک خورده
crossed out	قلم خورده
crimpled	چوروک خورده
crackly	چین خورده
corrodible	خورده شدنی
butt welded	از سر جوش خورده
cancelled	قلم خورده
worm-eaten	کرم خورده
grubby	کرم خورده
kaput	کاملا شک ست خورده
hammer hard	چکش خورده
corrosion	خورده شدن
turkey	شکست خورده
turkeys	شکست خورده
deluded	فریب خورده
moth eaten	بید خورده
moth-eaten	بید خورده
cleft	ترک خورده
clefts	ترک خورده
clift	ترک خورده
picked	کلنگ خورده
carious	کرم خورده
stamped	تمبر خورده
craven	شکست خورده
brushed	شانه خورده
wound	پیچ خورده
wounding	پیچ خورده
callous	پینه خورده
messy	بهم خورده
writhen	تاب خورده
writhen	پیچ خورده
indisposed	بهم خورده
withered	چروک خورده
wounds	پیچ خورده
failures	شکست خورده
worm eaten	کرم خورده
indurate	پینه خورده کردن
i have caught a thorough chill	سرمای حسابی خورده ام
interwrought	بهم جوش خورده
inure or en	پینه خورده کردن
to be deluded	فریب خورده بودن
deep dyed	زیاد رنگ خورده
lost	شکست خورده گمراه
common ashlar	سنگ چکش خورده
grounded	توپ به زمین خورده
I have a cold.	من سرما خورده ام. [پزشکی]
Today I took laxatives.	امروز مسهل خورده ام.
it is sufficiently stamped	کم تمبر خورده است
foul anchor	لنگر تاب خورده
rancid	باد خورده فاسد
weldment	چیز جوش خورده
patsy	شخص گول خورده
These shoes dont fit me.	زنگ مدرسه خورده
beaten	چکش خورده فرسوده
rolled iron or steel	فولاد نورد خورده
rolled profile	نیمرخ نورد خورده
wrounght iron mill bar	اهن جوش خورده
sclerous	متصلب پینه خورده
seared conscience	وجدان پینه خورده
to be fooled	فریب خورده بودن
chartered accountant	حسابدار قسم خورده
certified public accountant	حسابدار قسم خورده
thraw	پیچ خورده دررفته
impacted	باهم جوش خورده
bound barrel	لوله تاب خورده
cat gets one's tongue <idiom>	گربه زبونش را خورده
Are you daft ?	مگر مغز خر خورده ای ؟
chiseled	چوب اسکنه خورده
chiselled	چوب اسکنه خورده
cut in	چاک خورده شکافته
fused ring system	سیستم حلقهای جوش خورده
weather stained	هوا خورده ورنگ پریده
a man in his forties	مرد چهل و خورده ساله
fusion principle	اصل ترکیبات جوش خورده
weldment	قطعات بهم جوش خورده
Our business has become tangled up.	کارمان پیچ خورده است
Like a bear with a sore head.	مثل گرگ تیر خورده
to sprain one's ankle	پیچ خورده شدن قوزک پا
gyrus	برامدگی چین خورده مغز
foul hawse	زنجیرها تاب خورده اند
to twist one's ankle	پیچ خورده شدن قوزک پا
buckled wheel	چرخ خم شده [تاب خورده]
Chartered ( certified public ) accountant .	حسابدار قسم خورده ( مجاز )
acid corrosion of concrete	خورده شدن بتن بوسیله اسید
they are sworn frends	بیکدیگر سوگند دوستی خورده اند
vulcanite	لاستیک سخت و جوش خورده ولکانیت
macadam blinding	خورده سنگ بخورد راه دادن
He refused to acknowledge defeat .	قبول نمی کرد که شکست خورده
There is a hitch somewhere.	یک جای کار گره خورده است
not up	توپ دوبار به زمین خورده دبل
With a long face .	با سبیل آویزان ( ناموفق وسر خورده )
self deceived	فریب نفس خورده خود فریفته
tailfly	طعمه گره خورده به انتهای نخ ماهیگیری
water glass	اب شیشه
glass cutter	شیشه بر
glassblower	شیشه گر
glazier	شیشه بر
glazier	شیشه گر
glass blower	شیشه گر
pane	شیشه
bottles	شیشه
panes	شیشه
plate	شیشه
glass	شیشه
bottle	شیشه
plates	شیشه
breakers	موج بزرگی که بساحل خورده ودرهم می شکند
swallow tail coat	جامهای که پشت ان مانند دم چلچله چاک خورده
perjured	سوگند دروغ خورده دروغی داده شده
Which son of a bitch (son of a gun)did it?	کار کدام شیر پاک خورده ای است ؟
hard handed	دارای دستهای پینه خورده سخت گیر
The campaign was considered to have failed.	مبارزه [انتخاباتی] شکست خورده بحساب آورده شد.
breaker	موج بزرگی که بساحل خورده ودرهم می شکند
quaternion	ورق کاغذی که چهار تاه خورده باشد
obscured glass	شیشه مات
obscured glass	شیشه تار
panes	قاب شیشه
obsidian	شیشه معدنی
opaline	شیشه مات
opalline	شیشه مات
opaque glass	شیشه کدر
glazes	شیشه انداختن
pane	قاب شیشه
pane	جام شیشه
muscovy glass	شیشه معدنی
glassware	فروف شیشه
glassware	شیشه الات
fibreglass	پشم شیشه
hyaline	شیشه مانند
fibreglass	شیشه لیفی
water glass	شیشه محلول
brushes	شیشه شور
lead glass	شیشه سربی
hard glass	شیشه سخت
lime glass	شیشه اهکی
liquid glass	شیشه مایع
brush	شیشه شور
mirror glass	شیشه اینه
lead work	شیشه اندازی
optic	شیشه عینک
glazes	لعاب شیشه
sight glass	شیشه مرئی
silicate of soda	شیشه مایع
sodium metasilicate	شیشه مایع
sodium silicate	شیشه مایع
soluble glass	شیشه مایع
glass	شیشه الات
spun glass	شیشه ریسیده
stined glass	شیشه رنگی
Pyrex	شیشه پیرکس
windowpane	شیشه پنجره
tempered glass	شیشه ابداده
vial	شیشه نمونه
water glass	شیشه مایع
vitrification	شیشه سازی
vitrification	تبدیل به شیشه
vitriform	شیشه مانند

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com