English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
periscopic lens شیشه عدسی که بوسیله ان انسان مستواندچیزهای دورترازچشم رس راهم به بیند
Other Matches
glass شیشه ذره بین عدسی
We expected as much . انتظارش راهم داشتیم
Forget it . dont give it a thought . اصلا"فکرش راهم نکن
he sold the shirt off his back پیراهن تنش راهم فروخت
I should bring you round to my way of thinking . باید تو راهم با خودم همفکر کنم
If you count the children too. اگر بچه ها راهم حساب کنید ( بشمارید )
neither he nor i see it نه من انرامی بیند نه من
anthrop پیشوند بمعانی > انسان < و > جنس انسان <
anthropo پیشوند بمعانی >انسان < و > جنس انسان <
intelligence طراحی برنامههای کامپیوتری که ازهوش انسان و توابع تصمیم گیری تقلید میکند و ارائه کننده دلایل پایه و خصوصیات انسان است
artificial intelligence طراحی برنامههای کامپیوتری که ازهوش انسان و توابع تصمیم گیری تقلید میکند و ارائه کننده دلایل پایه و خصوصیات انسان است
The thirsty dreams of water . <proverb> تشنه در خواب آب مى بیند .
there is nothing like leather هر که نقش خویشتن بیند دراب
The cat dreams of mice. <proverb> گربه در خواب موش بیند.
He has poor (bad)eyesight. چشمش خوب نمی بیند
This knife is too blunt for words . این چاقو ماست راهم نمی برد ( خیلی کند است )
plate glass شیشه سنگ شیشه تختهای
ink bottle شیشه مرکب شیشه جوهر
glassman تاجر شیشه شیشه ساز
see if he is still there به بیند او هنوز انجا است یانه
program manager بخش اصلی ویندوز که کابر می بیند
id مجموع تمایلات انسان که نفس یا شخصیت انسان و تمایلات شهوانی وجنسی ازان ناشی میشود
anthropography علم ساختمان بدن انسان رشتهای از علم انسان شناسی که درباره تاثیراوضاع جغرافیایی بر روی نژادها صحبت میکند
Given the water ,he is a good swimmer . <proverb> آب نمى بیند والا شناگر قابلى است .
flatbed وسیلهای با شیشه مسط ح که کار هنری روی آن قرار می گیرد نوک اسکن زیر شیشه حرکت میکند و تصویر را به فایل گرافیکی تبدیل میکند
feelings indigenous to man احساسات طبیعی انسان احساساتی که در انسان بومی یا طبیعی هستند
lens distortion خطای عدسی دوربین عکاسی انحراف عدسی دوربین عکاسی
Neanderthal وابسته به انسان غارنشین وابسته به انسان وحشی واولیه
edge detection اشکارسازی لبه ها الگوریتمی که با استفاده ازان یک کامپیوتر یا ادم مصنوعی میتواند بفهمد که چه اشیایی را می بیند
vitrify بصورت شیشه در اوردن بصورت شیشه درامدن
What the eye doesnt see the heart doesnt grieve ov. <proverb> چیزى را که چشم نمى بیند قلب نیز غصه اش نمى خورد .
One madman is pleased to see another . <proverb> دیوانه چو دیوانه بیند خوشش آید.
glass wool پشم یا براده شیشه پشم شیشه
lens عدسی
eyepiece عدسی
eyepieces عدسی
lentoid عدسی
glass عدسی
bifocal lens عدسی
lentiform عدسی
i cannot think of it فکرش را نمیتوانم بکنم تصورش راهم نمیتوانم بکنم
divergent lens عدسی واگرا
cheese head سر عدسی در پیچها
knurled head سر عدسی اج دار
lens coating روکش عدسی
lenticular مرکب از عدسی
reticle عدسی دوربین
cylindrical lens عدسی استوانهای
mushroom head سر عدسی در پیچ ها
convex lens عدسی محدب
focus کانون عدسی
convergent lens عدسی متقارب
convergent lens عدسی همگرا
concave lens عدسی مقعر
concave lens عدسی کاو
lenticular عدسی وار
convex lens عدسی کوژ
lenticulation ایجاد عدسی
divergent lens عدسی متباعد
eye piece عدسی سر دوربین
electrostatic lens عدسی الکتروستاتیکی
nummulite شاهدانه عدسی
object glass عدسی شیئی
objective glass عدسی شیئی
objective lens عدسی شیئی
electron lens عدسی الکترونی
electromagnetic lens عدسی الکترومغناطیسی
lensatic عدسی دار
ocular lens عدسی چشمی
double convex lens عدسی دو کوژ
optical lens عدسی نوری
optical lens عدسی اپتیکی
floating reticle عدسی مواج
button head سر عدسی در پیچ ها
vergency تقارب عدسی
focussed کانون عدسی
focusses کانون عدسی
focussing کانون عدسی
achromatic lens عدسی بی رنگ
achromate عدسی اکروماتیک
contact lenses عدسی بساو
contact lenses عدسی مماس
lens عدسی دوربین
contact lens عدسی بساو
eyepieces عدسی چشمی
contact lens عدسی مماس
eyepiece عدسی چشمی
compound lens عدسی مرکب
wide-angle عدسی گسترش
double concave lens عدسی دوکاو
biconcave lens عدسی مقعرالطرفین
double concave lens عدسی مقعرالطرفین
spherical lens عدسی کروی
objectives عدسی شیئی
objective عدسی شیئی
biconcave lens عدسی دوکاو
biconvex lens عدسی دوکوژ
wide angle عدسی گسترش
meniscus lens عدسی هلالی
focused کانون عدسی
focuses کانون عدسی
electronic lens عدسی یا لنز الکترونی
line of collimation خط تنظیم عدسی دوربین
lenticular nucleus هسته عدسی شکل
lens بشکل عدسی در اوردن
fixed reticle عدسی ثابت دوربین
eyepiece عدسی سردوربین یامیکروسکپ
lentiform nucleus هسته عدسی شکل
mensicus عدسی کاو- کوژ
parabolic lens عدسی سهمی وار
biconvex lens عدسی محدب الطرفین
plano concave lens عدسی تخت کاو
plano concave lens عدسی مسطح- مقعر
plano convex lens عدسی تخت کوژ
plano convex lens عدسی مسطح- محدب
astigmatic نامنظمی عدسی چشم
refractor عدسی نور شکن
relative aperture ضریب کانونی عدسی
convergent meniscus lens عدسی هلالی همگرا
anastigmat عدسی غیر استیگمات
diverging meniscus lens عدسی هلالی واگرا
lens coating پوشش روی عدسی
eyepieces عدسی سردوربین یامیکروسکپ
focal مربوط به کانون عدسی
zoom فاصله عدسی را کم و زیادکردن
zoomed فاصله عدسی را کم و زیادکردن
double convex lens عدسی محدب الطرفین
zooms فاصله عدسی را کم و زیادکردن
trick درجه بندی عدسی دوربین
lensatic قطب نمای عدسی دار
tricking درجه بندی عدسی دوربین
condenser الت تقصیر عدسی محدب
tricked درجه بندی عدسی دوربین
focal plane افق مار بر کانون عدسی
twinkle box عدسی هاو یک دیسک چرخان
burning glass عدسی محدب یاایینه مقعر
linear perspective پروژکتور دارای عدسی مخطط
field glass عدسی درونی دوربین یاذره بین
spiders عدسی بزرگ نمای روی قطب نما
spider عدسی بزرگ نمای روی قطب نما
zoom lens عدسی دوربین عکاسی دارای کانون متغیر
zoom lenses عدسی دوربین عکاسی دارای کانون متغیر
object glass عدسی دوربین یاریزبین که نزدیک تراست بچیزی که میخواهندببند
nose piece قسمتی از ریز بین که حامل عدسی شیئی است
pantoscope دوربین عکاسی که عدسی گردنده داردوازدورنمای مسلسل عکس برمیدارد
panoramic camera دوربین عکاسی که عدسی گردنده داردو ازدورنمای مسلسل عکس برمیدارد
wing photograph نوعی عکس هوایی مایل که به وسیله دوربینهای چند عدسی گرفته میشود
glazier شیشه گر
glazier شیشه بر
glassblower شیشه گر
bottles شیشه
bottle شیشه
glass blower شیشه گر
plates شیشه
plate شیشه
glass شیشه
glass cutter شیشه بر
pane شیشه
panes شیشه
water glass اب شیشه
in human shape انسان
mans انسان
human beings انسان
human being انسان
homo انسان
mortals انسان
homosapiens انسان
man انسان
mortal انسان
loard of creation انسان
anti dazzle screen شیشه ضد نور
soluble glass شیشه مایع
silicate of soda شیشه مایع
tempered glass شیشه ابداده
sodium metasilicate شیشه مایع
sodium silicate شیشه مایع
stock bottle شیشه ذخیره
anti dazzle screen شیشه نورگیر
spun glass شیشه ریسیده
stined glass شیشه رنگی
sight glass شیشه مرئی
safety glass شیشه بی خطراتومبیل
safety glass شیشه نشکن
safety glass شیشه اطمینان
sandiver خلط شیشه
sandiver ریم شیشه
scent bottle شیشه عطری
security glass شیشه ایمنی
colored glass شیشه رنگی
security glass شیشه نشکن
cast glass شیشه ریخته گی
case bottle شیشه چارپهلو
sheet glass شیشه جام
sheet glass شیشه ورقی
sheetglass ورق شیشه
sheetglass شیشه ورق
bottle brush شیشه پاک کن
crown glass شیشه گردیاچرخی
safety glass شیشه ایمنی
vial شیشه نمونه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com