English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 115 (6 milliseconds)
English Persian
orientalizing style شیوه خاورمابی
Other Matches
Gigantic Order [شیوه ستون سازی توسکاری همراه با شیوه غول ستونی] [معماری]
devices شیوه
device شیوه
modes شیوه
mode شیوه
procedure شیوه
methode شیوه
custom شیوه
techniques شیوه
process شیوه
processes شیوه
habitude شیوه
idioms شیوه
idiom شیوه
do شیوه
styling شیوه
styles شیوه
styled شیوه
style شیوه
patterns شیوه
order شیوه
methods شیوه
method شیوه
practices شیوه ها
practice شیوه
procedures شیوه ها
approach شیوه
approached شیوه
approaches شیوه
norm شیوه
pattern شیوه
technique شیوه
norms شیوه
procedure روش شیوه
mode of vibration شیوه ارتعاش
flops شیوه فاسبوری
mode of production شیوه تولید
employment practice شیوه استخدامی
flop شیوه فاسبوری
flopping شیوه فاسبوری
flopped شیوه فاسبوری
vibrational mode شیوه ارتعاش
shaken موافق شیوه
oratory شیوه سخنرانی
cloze technique شیوه بندش
severe style شیوه جدی
research method شیوه پژوهش
endorcement procedure شیوه اجرا
technic صناعت شیوه
methods ایین شیوه
civics شیوه کشورداری
mentality شیوه اندیشه
mentalities شیوه اندیشه
modus operandi شیوه کار
pen شیوه نگارش
penned شیوه نگارش
penning شیوه نگارش
method ایین شیوه
pens شیوه نگارش
tactic رزم شیوه
paced شیوه تندی
modus vivendi شیوه زیست
elocution شیوه سخنوری
pace شیوه تندی
paces شیوه تندی
modulus operadi شیوه با طرز کار
preferred cognitive mode شیوه شناختی مرجح
prestressing method شیوه پیش تنیدگی
prototaxic mode شیوه ادراکی ابتدایی
sound practices شیوه های درست
iconic mode شیوه تصویرسازی حسی
concertina fold شیوه تا کردن کاغذ
error choice technique شیوه خطا گزینی
flooding technique شیوه غرقه سازی
holtzman inkblot technique شیوه لکههای هولتسمان
critical incidents technique شیوه رویدادهای شاخص
assets liabilities technique شیوه محاسن- معایب
paced شیوه گام برداشتن
pace شیوه گام برداشتن
gait شیوه راه رفتن
paces شیوه گام برداشتن
lever watch شیوه بکار بردن
modality روند [پردازه] [شیوه] [روش]
arch order [شیوه ی ستون بندی طاق]
Giant Order شیوه غول ستونی [معماری]
leverage شیوه بکار بردن اهرم
parataxic mode شیوه ادراکی خود- محوری
flamboyant gothic شیوه گوتیک شعله اسا
eastern cut off شیوه قیچی پرش ارتفاع
impasto شیوه رنگ زنی غلیظ
virgilian به شیوه virgil شاعر نامی روم
copiers مقلد شیوه دیگران درخط وانشاء
tactic جنگ فنی وابسته به رزم شیوه
orientalize شیوه یا ایین خاوریان راپیروی کردن
idiosyncratic وابسته به طرزفکر یا شیوه ویژه کسی
copier مقلد شیوه دیگران درخط وانشاء
Religion was portrayed in a negative way. دین به شیوه ای منفی توصیف شده بود.
The means of payment will appear unchanged. شیوه های پرداخت تغییر نخواهند کرد.
latinity شیوه نوشتن یا سخن گفتن بزبان لاتینی
scholasticism شیوه تعلیم وفلسفه مذهبی قرون وسطی
majority rule شیوه رای گیری بر مبنای اکثریت ازاد
mannerist کسیکه بیک جور انشا یا شیوه خو گرفته است
point style شیوه معماری که نشان برجسته ان طاقهای نوک تیزاست
object method of teaching شیوه امزش بانشان دادن چیزهای موضوع درس یاتصویرانها
megapode یکجور مرغ بزرگ پاکه شیوه اش ساختن پشههای خاک است
eastern roll شیوه قیچی در پرش ارتفاع باغلطیدن پس از عبور از میله و فرود روی پا
to take action to prevent [stop] such practices اقدام کردن برای اینکه از چنین شیوه هایی جلوگیری شود
pop goes the weasel یکجور رقص روستایی که شیوه ان اینست که رقصنده از زیر دست انهامی گذرد
Composite Order [شیوه ی ترکیبی ستون سازی رمی با ستون های پیچکی تزئین شده]
pointillism شیوه نقاشی با نقطه رنگ نقطه چین کاری
oil on canvas [painting technique] رنگ روغنی نقاشی روی کرباس [شیوه نقاشی]
box and one دفاع به شیوه چهار جا گیر ویک یار گیر
idiosyncrasies طبیعت ویژه طرز فکر ویژه شیوه ویژه هرنویسنده خصوصیات اخلاقی
idiosyncrasy طبیعت ویژه طرز فکر ویژه شیوه ویژه هرنویسنده خصوصیات اخلاقی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com