Dictiornary-Farsi | صابون مایع | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
liquid soap	صابون مایع


Other Matches

pascal's law	هرگاه فشاری بریک نقطه از مایع وارد شود ان فشار عینا" به تمام نقاط مایع منتقل میشود
l.l.c	liquid-liquidchromatography کروماتوگرافی مایع- مایع
liquid liquid chromatography	کروماتوگرافی مایع- مایع
soapsuds	کف صابون
soaped	صابون
soap	صابون
Soap lather .	کف صابون
soapless	بی صابون
soap suds	کف صابون
soap solution	اب صابون
soap maker	صابون پز
soap boiler	صابون پز
suds	کف صابون
suds	اب صابون
lather	کف صابون
soaping	صابون
soaps	صابون
soap bubble	حباب کف صابون
soapbark	درخت صابون
soap solution	محلول صابون
soapbox	جعبه صابون
soapboxes	جعبه صابون
saponaceous	صابون دار
abrasive soap	صابون سایا
scours	صابون زدن
animal soap	صابون حیوانی
scour	صابون زدن
lathery	مثل کف صابون
saponated	صابون دار
saponification	صابون سازی
soapmaking	صابون سازی
saponification	با صابون شستن
A bar of soap. A cake of soap.	یک قالب صابون
some soap	چند تا صابون
soaps	صابون زدن
soaping	صابون زدن
scoured	صابون زدن
soaped	صابون زدن
washing powders	گرد صابون
washing powders	صابون رختشویی
washing powder	گرد صابون
washing powder	صابون رختشویی
water soak	در اب صابون زدن
soapy	صابون دار
soap	صابون زدن
metallic soap	صابون فلزی
wash ball	صابون دستشویی
opodeldoc	صابون کافوری
barilla	قلیای صابون پزی
detergents	گرد صابون قوی
detergent	گرد صابون قوی
lather	کف یا عرق اسب صابون زدن
lye	قلیاب صابون پزی قلیا زدن
saponated	صابون زده دارای محلول صابونی
Soap doest lather in salty water .	صابون رآب شور کف نمی کند
He latherd his chin before shaving.	قبل از اصلاح صورتش را کف صابون مالید
To lick ones lips .	شکم خود را برای چیزی صابون زدن
green soap	صابون ملایمی که ازروغنهای گیاهی تهیه میشود
May I have some soap?	ممکن است چند تا صابون برایم بیاورید؟
tailor's chalk	گچ یا صابون خیاطی مخصوص علامت گذاری روی پارچه
fulidal	مایع
liquid/gas separator	مایع
fluidal	مایع
aneroid	بی مایع
steepest	مایع
anti icing fluid	مایع ضد یخ
steep	مایع
waters	مایع
watering	مایع
watered	مایع
water	مایع
liquid	مایع
liquids	مایع
liquid fuel	سوخت مایع
silicate of soda	شیشه مایع
liquid glass	شیشه مایع
liquid hydrates	مایع هیدراتها
liquid hydrogen	هیدروژن مایع
dissolving <adj.>	مایع محلل
semiliquid	مایع غلیظ
liquid nitrogen	نیتروژن مایع
semiliquid	نیمه مایع
liquified petroleum gas	گاز مایع
liquid exygen	اکسیژن مایع
liquid ammonia	امونیاک مایع
furfuraldehyde	مایع الدئیدی
liquid propellant	سوخت مایع
grume	مایع چسبناک
liquefacient	مایع کننده
liquefaction	تبدیل به مایع
liquefaction	مایع شدن
liquefied gas	گاز مایع
liquid gas	گاز مایع
liquescence	مایع شدگی
liquescent	مایع شونده
liquid air	هوای مایع
semifluid	نیم مایع
liquid oxygen	اکسیژن مایع
liquid propellant	خرج مایع
out back	چسب مایع
paraffin oil	پارافین مایع
semiliquid	مایع چسبنده
pool rectifier	لامپ مایع
pool cathode	کاتد مایع
water glass	شیشه مایع
vitrous humor	مایع زجاجیه
subaqueous	زیر مایع
spinal fluid	مایع نخاعی
sodium metasilicate	شیشه مایع
soluble glass	شیشه مایع
pool tube	لامپ مایع
resolvent <adj.>	مایع محلل
liquid foundation	کرم مایع
liquid state	حالت مایع
liquidity index	اندیس مایع
liquidly	بشکل مایع
sealing liquid	مایع اب بندی
lox	اکسیژن مایع
mercury pool tube	لامپ مایع
pool cathode tube	لامپ مایع
sodium silicate	شیشه مایع
liquid crystals	کریستال مایع
solvents	مایع محلل
sops	غذای مایع
deicer	مایع ضدیخ
cutback bitumen	قیر مایع
cryogenic liquid	مایع سرمازا
sop	غذای مایع
battery liquid	مایع باتری
antidim	مایع ضد تشکیل مه
anti detonant	مایع ضد بدسوزی
absorption liquid	مایع جذب
glue	چسب مایع
glueing	چسب مایع
glues	چسب مایع
gluing	چسب مایع
liquid crystal	کریستال مایع
fluids	مایع متحرک
fluid	مایع متحرک
solvent <adj.>	مایع محلل
developer liquid	مایع فهور
condensation	مایع کردن
electrolytes	مایع کار الکترولیت
dunk	در مایع فرو کردن
coolant	مایع سرد کننده
coolant	مایع داخل رادیاتور
coolants	مایع سرد کننده
coolants	مایع داخل رادیاتور
liquid rocket	راکت سوخت مایع
soldering fluid	مایع لحیم کاری
liquid propellant	سوخت مایع موشک
liquid propellant	خرج پرتاب مایع
fluidization	تبدیل به مایع شدن
fluidize	تبدیل به مایع کردن
filtrate	مایع تصفیه شده
slow curing cutback	قیر مایع دیرگیر
flammable liquid	مایع اشتعال پذیر
rapid curing cutback	قیر مایع زودگیر
liquidizing	بصورت مایع دراوردن
liquidizes	بصورت مایع دراوردن
sealing compound	مایع درز بند
liquidized	بصورت مایع دراوردن
condensation	مایع کردن گاز
liquidize	بصورت مایع دراوردن
out back	مایع روان شده
dunks	در مایع فرو کردن
liquidising	بصورت مایع دراوردن
liquidises	بصورت مایع دراوردن
liquidised	بصورت مایع دراوردن
dunked	در مایع فرو کردن
liquid membrance electrode	الکترود مایع غشایی
l.n.g	گاز مایع طبیعی
liquid air	هوای مایع شده
diergolic	سوخت مایع ثابت
liquefacient	مایع ترشح کننده
electrolyte	مایع کار الکترولیت
eyewash	مایع چشم شویی
gas liquid chromatography	کروماتوگرافی مایع گاز
gas liquid partitions chromatography	کروماتوگرافی گاز- مایع
to strain a liquid	صاف کردن یک مایع
diergolic	خرج مایع پایدار
hypergol	مایع قابل اشتعال
liquid measure	مقیاس حجم مایع
dunking	در مایع فرو کردن
cn solution	گازاشک اور مایع
liquified natural gas	گاز مایع طبیعی
filtrate	مایع زیر صافی
supercooled liquid	مایع ابر سرد
cerebro spinal fluid	مایع مغزی- نخاعی
superheated liquid	مایع ابر گرم
csf	مایع مغزی- نخاعی
liquid air container	مخزن هوای مایع
liquefiable	قابل تبدیل به مایع
spittle	مایع مترشحه از غدد بزاقی تف
solgel	نیمی مایع ونیمی ژلاتینی
liquidated	از بین بردن مایع کردن
liquidates	از بین بردن مایع کردن
liquidate	از بین بردن مایع کردن
soak	بوسیله مایع اشباع شدن
soaks	بوسیله مایع اشباع شدن