Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
English
Persian
minister resident
صاحبمنصب عالیرتبهای که به منظورخاص و جهت امر معینی باعنوان وزارت در کشورخارجی اقامت می گزیند
Other Matches
embassy
سفیرکبیر و اعضای سفارتخانه شهر محل اقامت سفیر بنایی که سفیر در ان اقامت دارد
embassies
سفیرکبیر و اعضای سفارتخانه شهر محل اقامت سفیر بنایی که سفیر در ان اقامت دارد
standardizing
بامعیار معینی سنجیدن بامعیار معینی طبقه بندی کردن
standardised
بامعیار معینی سنجیدن بامعیار معینی طبقه بندی کردن
standardises
بامعیار معینی سنجیدن بامعیار معینی طبقه بندی کردن
standardising
بامعیار معینی سنجیدن بامعیار معینی طبقه بندی کردن
standardize
بامعیار معینی سنجیدن بامعیار معینی طبقه بندی کردن
standardizes
بامعیار معینی سنجیدن بامعیار معینی طبقه بندی کردن
judge advocate general
رئیس دادرسی ارتش مشاور حقوقی وزارت جنگ یا وزارت دفاع مشاور حقوقی ارتش
quando acciderint
وقتی مدیرترکه در مقابل غرماء متوفی به دفاع در دست نبودن مالی از متوفی متوسل میشودمحکمه با صدور حکمی باعنوان بالا مقرر می دارد که هر گاه مالی از متوفی بدست اید باید به غرماء داده شود
adjutantship
معینی
adjutancy
معینی معاونت
department
وزارت
portfolio
وزارت
ministry
وزارت
ministries
وزارت
departments
وزارت
portfolios
وزارت
ministration
وزارت
inbound
محصور در حدود معینی
cost plus
بعلاوه سود معینی
ageless
بدون عمر معینی
he is at a loose end
کار معینی ندارد
stations
درپست معینی گذاردن
stationed
درپست معینی گذاردن
station
درپست معینی گذاردن
Home Office
وزارت کشور
war office
وزارت جنگ
Home Office
وزارت داخله
the foreign office
وزارت خارجه
ministry of war
وزارت جنگ
finance ministry
وزارت دارایی
vizierate
مقام وزارت
department of the enterior
وزارت کشور
viziership
مقام وزارت
war department
وزارت جنگ
war department
وزارت دفاع
Ministry of Information .
وزارت اطلاعات
interior ministry
وزارت کشور
ministry of the interior
وزارت کشور
department of war
وزارت جنگ
ministry education
وزارت فرهنگ
board of trade
وزارت بازرگانی
ministry of information
وزارت اطلاعات
departments
وزارت خانه
finance ministry
وزارت دارائی
india office
وزارت هند
department of defense
وزارت دفاع
department
وزارت خانه
ministry of justice
وزارت دادگستری
portejeuille
کیف وزارت
department of defense
وزارت جنگ
department of state
وزارت خارجه
ministry of justice
وزارت عدلیه
department of the navy
وزارت دریاداری
ministry of the interior
وزارت داخله
ministry of education
وزارت فرهنگ
interior ministry
وزارت داخله
under-secretaries
معاون وزارت
ministry of f.
وزارت دارایی
under-secretary
معاون وزارت
inhabitation
اقامت
inhabitance
اقامت
inhabitancy
اقامت
staying
اقامت
commorant
اقامت
residing
اقامت
tarriance
اقامت
standardised
مطابق درجه معینی دراوردن
modelled
مطابق مدل معینی در اوردن
models
مطابق مدل معینی در اوردن
local option
اختیار تعیین محل معینی
standardizing
مطابق درجه معینی دراوردن
predecease
پیش ازواقعه معینی مردن
standardises
مطابق درجه معینی دراوردن
standardising
مطابق درجه معینی دراوردن
head for
به سمت معینی در حرکت بودن
orb
بدور مدار معینی گشتن
orbs
بدور مدار معینی گشتن
emplace
در محل معینی قرار دادن
standardizes
مطابق درجه معینی دراوردن
standardize
مطابق درجه معینی دراوردن
tonner
کامیون دارای فرفیت معینی
model
مطابق مدل معینی در اوردن
modeled
مطابق مدل معینی در اوردن
ministry of foreign affairs
وزارت امور خارجه
department of the army
وزارت نیروی زمینی
affiliation with the department of defen
مامور به وزارت جنگ
affiliation with the department of defen
زیرامر وزارت جنگ
board of trade
وزارت اقتصاد وبازرگانی
departmental intelligence
اطلاعات وزارت خانهای
minisity of roads and highways
وزارت راه وشاهراه
minisity of roads and highways
وزارت طرق وشوارع
ministry of industry
وزارت پیشه و هنر
Foreign Office
وزارت امور خارجه
Home Office
[British E]
دفتر وزارت داخله
Department of the Interior
[American E]
دفتر وزارت داخله
State Department
وزارت امور خارجه
State Department
وزارت برون مرز
Home Office
[British E]
دفتر وزارت کشور
The foreign ministry. the ministry of foreign affairs.
وزارت امور خارجه
Department of the Interior
[American E]
دفتر وزارت کشور
ministry of national economy
وزارت اقتصاد ملی
ministry of national defence
وزارت دفاع ملی
ministry of national defence
وزارت پدافند ملی
domiciliate
محل اقامت
permit of residence
پروانه اقامت
permission to stay
پروانه اقامت
permission to reside
پروانه اقامت
passport of residence
گذرنامه اقامت
permission to stay
جواز اقامت
residence permit
پروانه اقامت
residence permit
جواز اقامت
sojoiurn
اقامت موقتی
permit of residence
جواز اقامت
permission to reside
جواز اقامت
domicile
محل اقامت
dwell
اقامت گزیدن
dwelled
اقامت گزیدن
seat
محل اقامت
dwells
اقامت گزیدن
residential
مربوط به اقامت
seated
محل اقامت
seats
محل اقامت
residency
محل اقامت
reside
اقامت داشتن
domiciles
محل اقامت
sojourns
اقامت موقتی
resides
اقامت داشتن
remain
اقامت کردن
remained
اقامت کردن
domicil
محل اقامت
home
اقامت گاه
homes
اقامت گاه
resided
اقامت داشتن
residences
محل اقامت
residence
محل اقامت
sojourn
اقامت موقتی
term insurance
بیمه در موردمخاطره برای مدت معینی
protraction
نقشه کشی طبق مقیاس معینی
calibrate
تحت قاعده واصول معینی دراوردن
calibrated
تحت قاعده واصول معینی دراوردن
calibrates
تحت قاعده واصول معینی دراوردن
calibrating
تحت قاعده واصول معینی دراوردن
tonner
کشتی دارای تعداد معینی فرفیت
cover drive
ضربه در سمت نیمه معینی اززمین
legation
ایلچی گری وزارت مختار
ministerialist
هواه خواه وزارت وقت
legations
ایلچی گری وزارت مختار
Ministry of Labor and Social Affairs .
وزارت کار ؟ امور اجتماعی
The ministry of economic affairs and finance
وزارت امور اقتصاد و دارایی
abode
رحل اقامت افکندن
service at domicile
ابلاغ در محل اقامت
sojoiurn
موقتا اقامت کردن
sojourn
موقتا" اقامت کردن
student residence permit
جواز اقامت دانشجوئی
abodes
رحل اقامت افکندن
indefinite leave to remain
[British E]
جواز اقامت دائمی
permanent residence permit
جواز اقامت دائمی
sojourns
موقتا" اقامت کردن
franchise du quartier
مصونیت محل اقامت
off break
کسب امتیاز معینی در ضربه به سمت راست
capias
حکم یا امریه دائر بر توقیف شخص معینی
dimension stock
چوب سختی که به ابعاد معینی تبدیل شده
blood counts
شمارش تعداد گویچههای خون در حجم معینی
cover point
محل بازیگر در نقطه معینی دور از توپزن
section hand
کارگرعضو دسته معینی ازکارگران راه اهن
blood count
شمارش تعداد گویچههای خون در حجم معینی
the
حرف تعریف برای چیز یاشخص معینی
department of state
وزارت خارجه ایالات متحده امریکا
defense subsistence supply center
مرکز اماد زیستی وزارت دفاع
patent medicines
داروی دارای جواز وزارت بهداری
patent medicine
داروی دارای جواز وزارت بهداری
residential
وابسته به اقامت قابل سکنی
residentship
اقامت سیاسی به عنوان نمایندگی
nonresidence
عدم اقامت غیر مقیم
nonresidency
عدم اقامت غیر مقیم
It has been a very enjoyable stay.
اقامت بسیار خوبی داشتیم.
interne
یا جراحی که در بیمارستان اقامت دارد
linebreeding
پرورش نژاد انسان یا حیوان درجهت یا هدف معینی
camporee
اجتماع پسران ودختران پیش اهنگ از ناحیه معینی
time zone
منطقه جغرافیایی دارای ساعت یا نصف النهار معینی
stage set
تنظیم صحنه برای ایفای نقش معینی از نمایش
phonotypy
چاپ با حروفی که هرکدام نماینده یک صدای معینی است
forty one billiard
بیلیارد کیسه دار که هربازیگر شماره معینی دارد
time zones
منطقه جغرافیایی دارای ساعت یا نصف النهار معینی
f.b.i
یکی از ادارات وزارت دادگستری ایالات متحده
chancery
مقام وزارت دارایی دفتر مهردار سلطنتی
deanery
سمت یاحوزه یامحل اقامت یکنفر
deaneries
سمت یاحوزه یامحل اقامت یکنفر
squatters
اقامت گزین درزمین غیر معمور
squatter
اقامت گزین درزمین غیر معمور
franchisede i'hotel
مصونیت محل اقامت نمایندگان خارجی
precarious
عاریهای بسته بمیل دیگری مشروط بشرایط معینی مشکوک
an impersonal verb
فعلی که فاعل معینی ندارد و جز سوم شخص مفرد است
spot pass
پاسی که بجای فرستادن به بازیگر به نقطه معینی فرستاده میشود
humidistat
اسبابی برای تنظیم ونگاهداری درجه رطوبت درحد معینی
vicarage
محل اقامت خلیفه نوعی منصب مذهبی
residency
اقامت پزشک در بیمارستان برای کسب تخصص
vicarages
محل اقامت خلیفه نوعی منصب مذهبی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com