Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
slaveholder
صاحب برده
Other Matches
jointer
صاحب شیره کش خانه صاحب مشروب فروشی
serfs
برده
slaving
برده
slaves
برده
bondman
برده
bondservant
برده
bondsman
برده
wrapt
برده
male salve
برده
serf
برده
villain
برده
villains
برده
slave
برده
slaved
برده
enslaved
برده کردن
mameluke
برده بنده
enslave
برده کردن
named
نام برده
abrogates
از میان برده
manumission
ازادی برده
master slave
ارباب و برده
escaped slave
برده فراری
enslaves
برده کردن
allottee
سهم برده
enslaving
برده کردن
slave trade
برده فروشی
overwrought
کار برده
slavery
برده داری
above
نام برده
conspicuious consumption
بکار برده شد
dealing in slaves
برده فروشی
abrogate
از میان برده
slaveholding
مالکیت برده
slaveholding
برده داری
slave merchant
برده فروش
slaver
تاجر برده
slaver
برده فروش
slave computer
کامپیوتر برده
slaveholder
برده دار
rapt
برده شده مجذوب
above named
نام برده شده
echeloned displacement
تغییرموضع رده برده
To emancipate a slave.
برده ای را آزاد کردن
emancipation
ازاد کردن برده
bond servant
برده بدون مزدواجرت
slave mode
حالت پیرو یا برده
manumission
ازاد کردن برده
proslavery
طرفداری از برده فروشی
setting free
ازاد کردن برده
named here under
نام برده درزیر
master slave system
سیستم ارباب و برده
prize poem
شعری که جایزه برده است
echeloned displacement
تغییر مکان رده برده
lastmentioned
اخر از همه نام برده
holandric
منحصرا از طرف پدر ارث برده
This letter has been tampered with .
در این نامه دست برده شده
love set
بازنده محض بدون حتی یک گیم برده
His name is never mentioned anywhere .
اسمی ازاو درجایی برده نمی شود
he took her in to dinner
انزن را بسفره خانه برده پهلویش نشست
truck trailer
ارابه بی موتوری که توسط کامیون برده شود
My legs fell asleep
[are numb]
.
ساق پاهایم خوابشان برده
[سر شده اند]
.
aposteriori
از معلول بعلت رسیده از مخلوق بخالق پی برده استنتاجی
photoresist
فرایند بکار برده شده در تولیددستگاههای نیمه هادی
slave drivers
نظارت کننده بر کار برده ها کارفرمای سخت گیر
hologynic
منحصرا از مادر ارث برده بصورت صفت مغلوب
slave driver
نظارت کننده بر کار برده ها کارفرمای سخت گیر
paroli
دوبرابر داو بوسیله افزودن پول برده بدان
in tow
<idiom>
برده شدن ازجایی به جای دیگر ،همراهی با کسی
latifundium
ملک کشاورزی باوسایل اولیه که برده ها در ان کارمیکرده اند
primary products
محصولاتی که به عنوان مواد اولیه بکار برده میشود
direct materials costs
هزینههای مواد اولیهای که مستقیما در کالا بکار برده میشود
built up frog
قطعهای شبیه به قلب که برای ریلها به کار برده میشود
roman a clef
داستان واقعی که نام شخصیتهای ان بطور ناشناس برده شده
prize
کشتی یا کالایی که به موجب حقوق جنگی در دریا به غنیمت برده شود
dense binary code
کدی که تمام حالتهای ممکن الگوی دودوئی در ان بکار برده میشود
prizes
کشتی یا کالایی که به موجب حقوق جنگی در دریا به غنیمت برده شود
bar winding
میله هایی که به عنوان سیم پیچی در رتور به کار برده میشود
prized
کشتی یا کالایی که به موجب حقوق جنگی در دریا به غنیمت برده شود
telescopic chimney
دود کشی که تیکههای انراتوی هم برده انرا کوتاه وبلند میکنند
prizing
کشتی یا کالایی که به موجب حقوق جنگی در دریا به غنیمت برده شود
leviathans
جانور بزرگ دریایی که درکتاب عهد عتیق نام برده شده نهنگ
reentrant
روالی که میتواند توسط چندین برنامه مستقل بطورهمزمان بکار برده شوددرون رو
leviathan
جانور بزرگ دریایی که درکتاب عهد عتیق نام برده شده نهنگ
liberty party
حزب مخالف سیستم برده داری که در سال 0481 در ایالات متحده امریکاتشکیل شد
beansprout
جوانهی سویا و یا لوبیای مانگ که در سالاد و خوراکهای چینی به کار برده میشود
beansprouts
جوانهی سویا و یا لوبیای مانگ که در سالاد و خوراکهای چینی به کار برده میشود
newton raphson
اصطلاحی که به یک رویه محاورهای بکار برده شده درحل معادلات اطلاق میشود
bed plate
پایه یا شاسی فولادی پیش ساخته که به عنوان فونداسیون به کار برده میشود
padrone
صاحب
ownerless
بی صاحب
masters
صاحب
owners
صاحب
lord
صاحب
owner
صاحب
master
صاحب
mastered
صاحب
lords
صاحب
fet
Transistor Effect Field نیمه هادی که به عنوان یک عنصر حافظه بکار برده میشود
homeowners
صاحب خانه
nursery man
صاحب قلمستان
officiary
صاحب منصب
inviolable
صاحب حرمت
of consequence
صاحب شان
concessioner
صاحب امتیاز
concessionary
صاحب امتیاز
concessionaire
صاحب امتیاز
licensees
صاحب جواز
in power
صاحب مقام
landowners
صاحب ملک
landowner
صاحب ملک
industrialist
صاحب صنعت
homeowner
صاحب خانه
building owner
صاحب کار
owner of a property
صاحب ملک
landladies
زن صاحب ملک
employer
صاحب کار
employers
صاحب کار
benefactor
صاحب خیر
master of the time
صاحب الزمان
land lady
زن صاحب ملک
landholder
صاحب ملک
stockholders
صاحب سهم
seignior
صاحب تیول
lessor
صاحب ملک
office-holders
صاحب مقام
stockholder
صاحب سهم
licence owner
صاحب امتیاز
restaurateur
صاحب رستوران
shareholders
صاحب سهم
shareholder
صاحب سهم
restaurateurs
صاحب رستوران
man of place
صاحب منصب
in the saddle
صاحب اختیار
office-holder
صاحب مقام
monopolist
صاحب انحصار
notary public
صاحب محضر
feudary
صاحب تیول
feudatory
صاحب تیول
benefactors
صاحب خیر
Distinguished . Titled.
صاحب عنوان
free ball
توپ بی صاحب
no man's land
سرزمین بی صاحب
grantee
صاحب امتیاز
titled
صاحب لقب
clear-sighted
صاحب نظر
printers
صاحب چاپخانه
industrialists
صاحب صنعت
printer
صاحب چاپخانه
man of place
صاحب مقام
liege
صاحب تیول
strays
جانور بی صاحب
laird
صاحب زمین
lairds
صاحب زمین
straying
جانور بی صاحب
innkeeper
صاحب مسافرخانه
innkeepers
صاحب مسافرخانه
housemother
زن صاحب خانه
stray
جانور بی صاحب
housemothers
زن صاحب خانه
licensee
صاحب جواز
stock holder
صاحب سهم
manufaturer
صاحب کارخانه
shop keeper
صاحب دکان
resolute
صاحب عزم
sharecropper
صاحب نسق
sovereign
صاحب سیادت
restauranteur
صاحب رستوران
sovereigns
صاحب سیادت
shipowner
صاحب کشتی
beneficent
صاحب کرم
officer
صاحب منصب
unowned
بی صاحب بیمالک
titlist
صاحب سندمالکیت
mastered
ارباب صاحب
manufacturer
صاحب کارخانه
manufacturers
صاحب کارخانه
master
ارباب صاحب
permit holder
صاحب جواز
planters
صاحب مزرعه
landlady
زن صاحب ملک
assayer
صاحب عیار
planter
صاحب مزرعه
signatories
صاحب امضا
masters
ارباب صاحب
signatory
صاحب امضا
official
صاحب منصب
waif
مال بی صاحب
officers
صاحب منصب
martyologist
صاحب تذکره شهدا
wharfinger
صاحب لنگرگاه یابارانداز
office-holder
صاحب منصب دولت
staffs
افسران صاحب منصبان
res nullius
مال بلا صاحب
staff
افسران صاحب منصبان
staffed
افسران صاحب منصبان
licensees
صاحب جواز یا امتیاز
polygraph
صاحب تالیفات بسیار
prosecuting attorney
صاحب منصب پارکه
owner's risk
ریسک صاحب کالا
polygraphs
صاحب تالیفات بسیار
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com