Dictiornary-Farsi | صاحب روح سربازی یانظامی گری | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (9 milliseconds)

English	Persian
militarist	صاحب روح سربازی یانظامی گری
militarists	صاحب روح سربازی یانظامی گری


Other Matches

he rose from the ranks	از پایه سربازی باینجارسید از رتبه سربازی ترقی کرد
cordons	یک عده پاسبان یانظامی که درفواصل معین محلی رااحاطه کنند خط قرنطینه
cordon	یک عده پاسبان یانظامی که درفواصل معین محلی رااحاطه کنند خط قرنطینه
jointer	صاحب شیره کش خانه صاحب مشروب فروشی
soldierliness	سربازی
soldieing	سربازی
trade of war	سربازی
soldiery	سربازی
soldiering	سربازی
soldiership	سربازی
military	سربازی
soldier ship	سربازی
soliership	سربازی
ammunition shoes	کفش سربازی
soldiering	زندگی سربازی
males of military age	مردان در سن سربازی
to join the army	به سربازی رفتن
ration	جیره سربازی
rationed	جیره سربازی
rations	جیره سربازی
the soldier's occupation	شغل سربازی
ammunition stocking	جوراب سربازی
to go to the wars	سربازی کردن
veteran service	خدمت سربازی
to bear arms	سربازی کردن
to serve in the ranks	خدمت سربازی کردن
ranker	افسر سربازی کرده
enlisting	برای سربازی گرفتن
enlist	برای سربازی گرفتن
conscientious objection	خودداری از خدمت سربازی
enlists	برای سربازی گرفتن
draft order [American English]	دستور به خدمت [سربازی]
soldier	سپاهی سربازی کردن
soldiers	سپاهی سربازی کردن
call-up order	دستور به خدمت [سربازی]
to be reduced to the ranks	بپایه سربازی تنزل یافتن
certificate of service	برگ پایان خدمت سربازی
he was meant for a soldier	او برای سربازی در نظرگرفته بودند
general discharge	ترخیص عمومی از خدمت سربازی
fusilier	سربازی که تفنگ چخماقی داشت
fusileer	سربازی که تفنگ چخماقی داشت
to p a soldier to duty	سربازی را به پاسگاهی مامور کردن
levied	نام نویسی ازداوطلبان سربازی
levies	نام نویسی ازداوطلبان سربازی
levy	نام نویسی ازداوطلبان سربازی
levying	نام نویسی ازداوطلبان سربازی
ranker	افسر سربازی کرده نظامی حرفهای
to sign on	برای سربازی اسم نویسی کردن
enlisted	داوطلب خدمت سربازی سرباز وفیفه افراد
enlisted	داوطلب خدمت سربازی نام نویسی کرده
ensigns	سربازی که حامل پرچم است رنگ ابی کمرنگ
preatorian	وابسته به متعلق گارد ویژه سربازی که جزگاردویژه است
ensign	سربازی که حامل پرچم است رنگ ابی کمرنگ
master	صاحب
mastered	صاحب
masters	صاحب
ownerless	بی صاحب
padrone	صاحب
lord	صاحب
owner	صاحب
owners	صاحب
lords	صاحب
feudatory	صاحب تیول
feudary	صاحب تیول
free ball	توپ بی صاحب
grantee	صاحب امتیاز
notary public	صاحب محضر
planters	صاحب مزرعه
manufacturer	صاحب کارخانه
manufacturers	صاحب کارخانه
assayer	صاحب عیار
building owner	صاحب کار
concessionaire	صاحب امتیاز
concessionary	صاحب امتیاز
concessioner	صاحب امتیاز
in power	صاحب مقام
in the saddle	صاحب اختیار
Distinguished . Titled.	صاحب عنوان
office-holders	صاحب مقام
office-holder	صاحب مقام
homeowners	صاحب خانه
homeowner	صاحب خانه
unowned	بی صاحب بیمالک
permit holder	صاحب جواز
titlist	صاحب سندمالکیت
stock holder	صاحب سهم
shipowner	صاحب کشتی
restauranteur	صاحب رستوران
seignior	صاحب تیول
slaveholder	صاحب برده
shop keeper	صاحب دکان
owner of a property	صاحب ملک
officiary	صاحب منصب
of consequence	صاحب شان
land lady	زن صاحب ملک
shareholder	صاحب سهم
landholder	صاحب ملک
lessor	صاحب ملک
licence owner	صاحب امتیاز
liege	صاحب تیول
man of place	صاحب منصب
man of place	صاحب مقام
manufaturer	صاحب کارخانه
master of the time	صاحب الزمان
monopolist	صاحب انحصار
no man's land	سرزمین بی صاحب
nursery man	صاحب قلمستان
sharecropper	صاحب نسق
printers	صاحب چاپخانه
resolute	صاحب عزم
innkeeper	صاحب مسافرخانه
innkeepers	صاحب مسافرخانه
housemother	زن صاحب خانه
industrialists	صاحب صنعت
industrialist	صاحب صنعت
housemothers	زن صاحب خانه
licensees	صاحب جواز
shareholders	صاحب سهم
licensee	صاحب جواز
landlady	زن صاحب ملک
landladies	زن صاحب ملک
printer	صاحب چاپخانه
stockholders	صاحب سهم
inviolable	صاحب حرمت
stockholder	صاحب سهم
clear-sighted	صاحب نظر
laird	صاحب زمین
restaurateurs	صاحب رستوران
lairds	صاحب زمین
landowner	صاحب ملک
restaurateur	صاحب رستوران
landowners	صاحب ملک
sovereigns	صاحب سیادت
beneficent	صاحب کرم
signatories	صاحب امضا
official	صاحب منصب
titled	صاحب لقب
benefactors	صاحب خیر
benefactor	صاحب خیر
employers	صاحب کار
waif	مال بی صاحب
employer	صاحب کار
planter	صاحب مزرعه
stray	جانور بی صاحب
master	ارباب صاحب
officers	صاحب منصب
straying	جانور بی صاحب
officer	صاحب منصب
strays	جانور بی صاحب
mastered	ارباب صاحب
masters	ارباب صاحب
signatory	صاحب امضا
sovereign	صاحب سیادت
croupier	کمک صاحب بانک
proprietor	صاحب حق طبق کتاب
croupiers	کمک صاحب بانک
res nullius	مال بلا صاحب
placeman	صاحب منصب اداری
pooh bah	صاحب چندین مقام
prosecuting attorney	صاحب منصب پارکه
peer	صاحب لقب اشرافی
proprietors	صاحب حق طبق کتاب
to come into a property	مالی را صاحب شدن
wharfinger	صاحب لنگرگاه یابارانداز
staffs	افسران صاحب منصبان
to have something	صاحب چیزی بودن
to have something at one's disposal	صاحب چیزی بودن
staffed	افسران صاحب منصبان
licensee	صاحب جواز یا امتیاز
licensees	صاحب جواز یا امتیاز
office-holder	صاحب منصب دولت
office-holders	صاحب منصب دولت
title-holder	صاحب سند مالکیت
title-holders	صاحب سند مالکیت
polygraphs	صاحب تالیفات بسیار
polygraph	صاحب تالیفات بسیار
staff	افسران صاحب منصبان
yachtsman	صاحب کشتی تفریحی
owned	صاحب چیزی بودن
martyologist	صاحب تذکره شهدا
own	صاحب چیزی بودن
newspaperman	صاحب وگرداننده روزنامه
newspapermen	صاحب وگرداننده روزنامه
housemother	زن صاحب پانسیون یا مهمانخانه
peering	صاحب لقب اشرافی
estray	جانوراواره وبی صاحب
mansion house	خانه صاحب تیول
owning	صاحب چیزی بودن
owns	صاحب چیزی بودن
yachtsmen	صاحب کشتی تفریحی
housemothers	زن صاحب پانسیون یا مهمانخانه
innholder	صاحب مهمانخانه یا مسافرخانه
infeoff	صاحب ملک کردن
i own that house	من صاحب ان خانه هستم
holding company	شرکت صاحب سهم
lord paramount	صاحب تیول عمده
endowed	صاحب مال و مکنت
peered	صاحب لقب اشرافی
boniface	صاحب مهمانخانه ورستوران
at owner's risks	به هزینه صاحب مال