Dictiornary-Farsi | صافی میان گذر | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (10 milliseconds)

English	Persian
band pass	صافی میان گذر


Search result with all words

band stop	صافی میان نگذر
Other Matches

absolute filter	صافی میکرونی صافی میکروسکپی
antivignetting filter	صافی هماهنگ کننده نور صافی تطبیق نور
medoterranean	واقع در میان چند زمین میان زمینی
intervenient	در میان اینده واقع در میان
futtock	میان چوب میان تیر
sleekness	صافی
smoothness	صافی
colander	صافی
line filter	صافی خط
scumble	صافی
pureness	صافی
planeness	صافی
filter bed	صافی اب
leach	صافی
oaleaceous	صافی
defecator	صافی
limpidity	صافی
limpidity or limpidness	صافی
filters	صافی
water filter	صافی اب
strainers	صافی
absolute filter	صافی صد در صد
filter	صافی
strainer	صافی
colanders	صافی
filtrable	صافی کردنی
filtration	از صافی گذراندن
filter disc	قرص صافی
filterable	صافی کردنی
filter disk	قرص صافی
filter flask	بالن صافی
filter press	صافی فشاری
filrate	از صافی گذشتن
filrate	از صافی گذراندن
filter add	کمک صافی
filter chock	چوک صافی
filter characteristic	مشخصه صافی
filter circuit	مدار صافی
filter capacitor	خازن صافی
filter bed	صافی شنی
filter condenser	خازن صافی
scratch filter	صافی پیکاپ
filter crystal	کریستال صافی
filter curve	منحنی صافی
filter paper	کاغذ صافی
suction filter	صافی مکنده
filter packing	لایی صافی
line filter	صافی همهمه
crystal filter	صافی بلورین
line filter	صافی شبکه
purity	صافی پاکدامنی
killer stage	صافی رنگ
color killer	صافی رنگ
absorbent filter	صافی جذب
accelofilter	صافی سریع
acoustic filter	صافی صوتی
break even	صافی درامدن
band screen	صافی مخازن
noise filter	صافی همهمه
nominal filter	صافی میکرونی
oil filter	صافی روغن
filter packing	پوشش صافی
filter network	شبکه ی صافی
electric filter	صافی الکتریکی
edge fillter	صافی چاکدار
leach	صافی کردن
differentiating filter	صافی ممیز
leach	از صافی گذراندن
porous filter	صافی متخلخل
polarizing filter	صافی قطبی
petrol filter	صافی بنزین
light filter	صافی نور
gas mask canister	صافی گاز
interference filter	صافی پارازیت
filters	صافی پالایه
glassiness	صافی زلالی
gravel filter	صافی شنی
gloss	صافی براقی
filter	صافی پالایه
serenity	بی سر وصدایی صافی
filter	فیلتر صافی
filtering	از صافی گذراندن
filters	فیلتر صافی
fuel filter	صافی بنزین
interference filter	صافی تداخل
fineness	موشکافی صافی
frequency filter	صافی فرکانس
fuel filter	صافی سوخت
interference eliminator	صافی تداخل
filter layer	لایه صافی
low frequency filter	صافی فرکانس پایین
strainer well	چاه صافی دار
low pass filter	صافی پایین گذر
impedance transforming filter	صافی تبدیل امپدانس
infltrate	از سوراخهای صافی گذراندن
filter stick	لوله صافی دار
flexible oil filter line	لوله صافی روغن
narrow band filter	صافی فلزات باریک
power line filter	صافی جریان برق
filtrate	مایع زیر صافی
serene	صافی صاف کردن
high pass filter	صافی بالا گذر
integrating filter	صافی جمع کننده
filter insert	دریچه یا مدخل صافی
low pass acoustical filter	صافی پایین گذر صوتی
nominal filter	صافی به اندازه عبور معین
high pass acoustical filter	صافی صوتی بالا گذر
intermediate frequency band filter	صافی باند فرکانس میانی
diesel fuel oil filter	صافی سوخت موتور دیزل
band pass filter circuit	مدار صافی باند پاس
lawn	مرغزار باپارچه صافی کردن
lawns	مرغزار باپارچه صافی کردن
fluted filter paper	کاغذ صافی چین دار
leachate	مایعی که از صافی گرفته شده [شیمی]
leach [liquid formed by leaching]	مایعی که از صافی گرفته شده [شیمی]
psychophysics	علم روابط میان روان وتن علم روابط میان روان شناسی وفیزیک
hypostyle hall	[اتاق بزرگ با سقف صافی که ردیفی از ستون ها در آن قرار دارد.]
Indian summer	هوای ارام و خشک و صافی که در اواخر پاییز در شمال ایالات متحده امریکامشاهده میشود
Indian summers	هوای ارام و خشک و صافی که در اواخر پاییز در شمال ایالات متحده امریکامشاهده میشود
among	میان
amongst	در میان
middles	میان
center	میان
middle part	میان
omphalos	میان
mean line	خط میان
mean water	میان اب
cross country	میان بر
midrib	رگ میان
crosscut	میان بر
mongst	میان
between	میان
through	از میان
mesocarp	میان بر
middling	میان
shortcut	میان بر
per	از میان
half back	میان
diameter	میان بر
diameters	میان بر
amid	در میان
waist	میان
staggers	یک در میان
staggering	یک در میان
centered	میان
waists	میان
centre	میان
centred	میان
intershoot	در میان
thru	از میان
waistlines	میان
waistline	میان
into	در میان
stagger	یک در میان
in our midst	در میان ما
in the midden of	در میان
middle	میان
centers	میان
overthwart	از میان
intercurrent	در میان اینده
intermural	میان دیواری
medius	انگشت میان
double space	یک سطر در میان
intercurreace	در میان امدن
interfluves	میان دو رود
centration	میان گرایی
interposition	پا میان گذاری
floret of the disk	گلچه میان
intermontane	میان کوه
mesoderm	میان پوست
decussate	یکی در میان
blow in	حمله از میان خط
intergroup	میان گروهی
mesencephalon	میان مغز
inter nos	در میان خودمان
inter se	میان خودشان
mediastinum	میان پرده
interjacency	میان بودن
interjacency	وقوع در میان
entracte	میان پرده
intercellular	میان یاختهای
intervascular	واقع در میان رگ ها
diaphrgam	میان پرده
interjectory	در میان انداخته
interlay	در میان گذاردن
interlocate	در میان گذاردن
cutoff	راه میان بر
heartwood	میان چوب
cut across	میان بر کردن
interjectory	در میان اورده
heart wood	میان چوب
intersegmental	میان قطعهای
internode	میان گره
hollows	میان تهی
inter vivos	در میان زنده ها
half back	میان بازی کن
interlucent	میان تاب
halfback	میان بازیکن
duramen	میان درخت
halt back	میان بازی کن

band pass

صافی میان گذر