Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 201 (16 milliseconds)
English	Persian
antivignetting filter	صافی هماهنگ کننده نور صافی تطبیق نور
Other Matches
absolute filter	صافی میکرونی صافی میکروسکپی
integrating filter	صافی جمع کننده
absolute filter	صافی صد در صد
limpidity	صافی
strainers	صافی
strainer	صافی
colanders	صافی
water filter	صافی اب
planeness	صافی
filters	صافی
defecator	صافی
oaleaceous	صافی
limpidity or limpidness	صافی
colander	صافی
filter	صافی
smoothness	صافی
pureness	صافی
line filter	صافی خط
leach	صافی
sleekness	صافی
filter bed	صافی اب
scumble	صافی
filter packing	لایی صافی
filters	فیلتر صافی
filter packing	پوشش صافی
filter network	شبکه ی صافی
filter paper	کاغذ صافی
filters	صافی پالایه
filter press	صافی فشاری
scratch filter	صافی پیکاپ
filterable	صافی کردنی
filtrable	صافی کردنی
glassiness	صافی زلالی
gravel filter	صافی شنی
gas mask canister	صافی گاز
filter characteristic	مشخصه صافی
filter chock	چوک صافی
frequency filter	صافی فرکانس
filter circuit	مدار صافی
filter crystal	کریستال صافی
nominal filter	صافی میکرونی
filter disc	قرص صافی
filter disk	قرص صافی
filter flask	بالن صافی
noise filter	صافی همهمه
filter layer	لایه صافی
fineness	موشکافی صافی
killer stage	صافی رنگ
filter capacitor	خازن صافی
filter bed	صافی شنی
filter	فیلتر صافی
interference eliminator	صافی تداخل
filter condenser	خازن صافی
filter	صافی پالایه
interference filter	صافی تداخل
interference filter	صافی پارازیت
fuel filter	صافی بنزین
fuel filter	صافی سوخت
filtration	از صافی گذراندن
gloss	صافی براقی
filrate	از صافی گذشتن
filrate	از صافی گذراندن
filter add	کمک صافی
color killer	صافی رنگ
filter curve	منحنی صافی
porous filter	صافی متخلخل
light filter	صافی نور
oil filter	صافی روغن
absorbent filter	صافی جذب
line filter	صافی همهمه
electric filter	صافی الکتریکی
line filter	صافی شبکه
edge fillter	صافی چاکدار
accelofilter	صافی سریع
filtering	از صافی گذراندن
petrol filter	صافی بنزین
suction filter	صافی مکنده
differentiating filter	صافی ممیز
acoustic filter	صافی صوتی
purity	صافی پاکدامنی
crystal filter	صافی بلورین
serenity	بی سر وصدایی صافی
leach	از صافی گذراندن
break even	صافی درامدن
leach	صافی کردن
polarizing filter	صافی قطبی
band screen	صافی مخازن
flexible oil filter line	لوله صافی روغن
serene	صافی صاف کردن
strainer well	چاه صافی دار
low pass filter	صافی پایین گذر
low frequency filter	صافی فرکانس پایین
filtrate	مایع زیر صافی
impedance transforming filter	صافی تبدیل امپدانس
band pass	صافی میان گذر
band stop	صافی میان نگذر
narrow band filter	صافی فلزات باریک
filter stick	لوله صافی دار
infltrate	از سوراخهای صافی گذراندن
high pass filter	صافی بالا گذر
power line filter	صافی جریان برق
filter insert	دریچه یا مدخل صافی
nominal filter	صافی به اندازه عبور معین
lawn	مرغزار باپارچه صافی کردن
diesel fuel oil filter	صافی سوخت موتور دیزل
intermediate frequency band filter	صافی باند فرکانس میانی
lawns	مرغزار باپارچه صافی کردن
low pass acoustical filter	صافی پایین گذر صوتی
band pass filter circuit	مدار صافی باند پاس
high pass acoustical filter	صافی صوتی بالا گذر
fluted filter paper	کاغذ صافی چین دار
leachate	مایعی که از صافی گرفته شده [شیمی]
leach [liquid formed by leaching]	مایعی که از صافی گرفته شده [شیمی]
hypostyle hall	[اتاق بزرگ با سقف صافی که ردیفی از ستون ها در آن قرار دارد.]
Indian summers	هوای ارام و خشک و صافی که در اواخر پاییز در شمال ایالات متحده امریکامشاهده میشود
Indian summer	هوای ارام و خشک و صافی که در اواخر پاییز در شمال ایالات متحده امریکامشاهده میشود
fire coordination	هماهنگ کردن اتش تطبیق کردن اتشها
coordinator	هماهنگ کننده
coordinator	هم اهنگ کننده هماهنگ کننده
coordinating authority	مقام هماهنگ کننده
sequence valve	شیر هماهنگ کننده
autosyn	هماهنگ کننده خودکار
antialiasing	تکنیک افزایش دقت نمایش گرافیک کامپیوتری یک روش بکارگیری صافی که باعث فهور خطها و لبههای صاف در محل تصویر صفحه نمایش میشود
area coordination group	گروه هماهنگ کننده عملیات منطقه
adapter	تطبیق کننده
coordinator	تطبیق کننده
fire support coordination	هماهنگ کردن پشتیبانی اتش تطبیق پشتیبانی اتش
cullender	صافی- ابکش- پالودن-ابکش کردن- صاف کردن
homing adaptor	تطبیق کننده مسیر پروازهواپیما با جهت امواج راداریا ایستگاه کنترل
synchronises	هماهنگ کردن هماهنگ شدن
synchronize	هماهنگ کردن هماهنگ شدن
synchronised	هماهنگ کردن هماهنگ شدن
synchronizes	هماهنگ کردن هماهنگ شدن
synchronising	هماهنگ کردن هماهنگ شدن
market socialism	سوسیالیسم مبتنی بر بازار سیستم اقتصادی که در ان وسایل تولید در مالکیت عمومی بوده اما نیروهای بازار در این سیستم مکانیسم هماهنگ کننده را بوجود می اورند . سیستم اقتصادی یوگسلاوی مثال مشخصی ازاین نوع سیستم میباشد
monotone	هماهنگ
coordinated	هماهنگ
consonant	هماهنگ
consonants	هماهنگ
harmonious	هماهنگ
harmonic	هماهنگ
synchronous	هماهنگ
subharmonic	هماهنگ فرعی
sequencer	شیر هماهنگ
coordination	هماهنگ سازی
cooperating bishop	دو فیل هماهنگ
coordinate	هماهنگ ساختن
harmonic	هماهنگ همساز
proportional	متقابل یا هماهنگ
harmonizing	هماهنگ کردن
harmonizes	هماهنگ کردن
harmonized	هماهنگ کردن
harmonize	هماهنگ کردن
harmonic motion	حرکت هماهنگ
harmonising	هماهنگ کردن
harmonises	هماهنگ کردن
harmonised	هماهنگ کردن
harmonic wave	موج هماهنگ
harmonic vibration	ارتعاش هماهنگ
harmonic oscillator	نوسانگر هماهنگ
executive area	ناحیه هماهنگ ساز
damped harmonic motion	حرکت هماهنگ میرا
simple harmonic motion	حرکت هماهنگ ساده
synchronizing mechanism	ساز و کار هماهنگ
damped harmonic oscillator	نوسانگر هماهنگ میرا
coordinate	متناسب یا هماهنگ کردن
creeping attack	تک هماهنگ شده ضد زیردریایی
fire support coordinator	هماهنگ کنند پشتیبانی اتش
concrescent	دارای رشد مشترک یا هماهنگ
bsc	SynchronousCommunication Binaryارتباطات هماهنگ دودویی
screen coordinator	هماهنگ کنند پوشش دریایی
monotone	صدای یکنواخت تکرار هماهنگ
synchronize	همزمان بودن هماهنگ کردن حرکت
synchronising	همزمان بودن هماهنگ کردن حرکت
synchronises	همزمان بودن هماهنگ کردن حرکت
synchronised	همزمان بودن هماهنگ کردن حرکت
compatability	قابلیت انطباق کار هماهنگ با سایردستگاهها
synchronizes	همزمان بودن هماهنگ کردن حرکت
orienting	توجیه دستگاههای مغناطیسی هماهنگ کردن دستگاهها
orient	توجیه دستگاههای مغناطیسی هماهنگ کردن دستگاهها
orients	توجیه دستگاههای مغناطیسی هماهنگ کردن دستگاهها
cim	استفاده هماهنگ از کامپیوتر در هر مرحله از طراحی و ساخت
pseudostereo	ناوبری همزمان و هماهنگ موشک در سمت و ارتفاع
proportional clothing	لباس هماهنگ یا همرنگ زمین یا منطقه عملیات
adjustments	تطبیق
match	تطبیق
collations	تطبیق
adjustment	تطبیق
adaptation	تطبیق
comparisons	تطبیق
confirmation	تطبیق
harmony	تطبیق
accommodating	تطبیق
check	تطبیق
checked	تطبیق
matching	تطبیق
conformation	تطبیق
checks	تطبیق
adaptations	تطبیق
harmonies	تطبیق

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com