Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 201 (9 milliseconds)
English	Persian
filtering	صاف کنندگی تصفیه
Other Matches
water cooling	خنک کنندگی اب
smelting	ذوب کنندگی
magnetization work	مغناطیس کنندگی
magnetization	مغناطیس کنندگی
prosiness	کسل کنندگی
absorbance	جذب کنندگی
magnetizing force	شدت مغناطیس کنندگی
magnetization vector	بردار مغناطیس کنندگی
ageing	سخت کنندگی سریع
magnezation intensity	شدت مغناطیس کنندگی
oven drying	خشک کنندگی کوره
calorific power	قدرت گرم کنندگی
intensity of magnetization	شدت مغناطیس کنندگی
klin drying	خشک کنندگی کوره
ideal magnetization curve	منحنی مغناطیس کنندگی ایده ال
zener diode stabilization	تثبیت کنندگی دیود زنر
critical cooling rate	میزان سرد کنندگی بحرانی
high frequency biasing	پیش مغناطیس کنندگی فرکانس بالا
fiscal drag	اثر کند کنندگی مالی هنگامیکه سیاست مالی نتواندرشد اقتصادی را حفظ نماید .
settlements	تصفیه
infiltration	تصفیه
clarification	تصفیه
purgation	تصفیه
percolation	تصفیه
fining	تصفیه
depuration	تصفیه
rectification	تصفیه
water softener	اب تصفیه کن
administration	تصفیه
arrangements	تصفیه
liquidation	تصفیه
expurgation	تصفیه
clearance	تصفیه
conciliation	تصفیه
water purification	تصفیه اب
water softeners	اب تصفیه کن
adjustments	تصفیه
adjustment	تصفیه
arrangement	تصفیه
settlement	تصفیه
administrations	تصفیه
sublimating	تصفیه کردن
break up price	بهای تصفیه
refined	تصفیه شده
sublimates	تصفیه کردن
average adjustment	تصفیه خسارت
purified	تصفیه شده
sublimated	تصفیه کردن
administratrix	مدیره تصفیه
sublimate	تصفیه کردن
refinery	تصفیه خانه
liquidators	مدیر تصفیه
liquidator	مدیر تصفیه
administer	تصفیه کردن
administered	تصفیه کردن
administers	تصفیه کردن
official receiver	مدیر تصفیه
catharsis	تصفیه تطهیر
administering	تصفیه کردن
refineries	تصفیه خانه
calcining klin	بوته تصفیه
purification	شستشو تصفیه
puriform	تصفیه کردن
rarefy	تصفیه کردن
rarify	تصفیه کردن
refinef copper	مس تصفیه شده
secondary treatment	تصفیه دومین
sewage purification	تصفیه فاضلاب
to a upon	تصفیه کردن
to pay off	تصفیه کردن
to pay out	تصفیه کردن
to set at rest	تصفیه کردن
water sterilizing bag	کیف تصفیه اب
have it out with someone <idiom>	تصفیه حساب
primary treatment	تصفیه نخستین
overrefinement	تصفیه بسیار
order of discharge	حکم تصفیه
calcining method	روش تصفیه
calcine	تصفیه کردن
depurate	تصفیه کردن
depurative	تصفیه کننده
depuratory	تصفیه کننده
depurator	تصفیه کننده
purificator	تصفیه کننده
expurgator	تصفیه کننده
expurgatory	تصفیه کننده
filtration	تصفیه پالایش
gas cleaning	تصفیه گاز
gold parting	تصفیه طلا
gold refining	تصفیه طلا
zone purification	تصفیه منطقهای
official liquidator	مدیر تصفیه
outstandingly	تصفیه نشده
smeet	تصفیه کردن
accord	تصفیه کردن
liquidation	تصفیه شرکت
refine	تصفیه شدن
refines	تصفیه شدن
compounds	تصفیه کردن
compounded	تصفیه کردن
receiver	مدیر تصفیه
refine	تصفیه کردن
compound	تصفیه کردن
refines	تصفیه کردن
tries	تصفیه کردن
administrators	مدیر تصفیه
administrator	مدیر تصفیه
trustees	مدیر تصفیه
settlement	تصفیه پرداخت
settlements	تصفیه پرداخت
discharge	مفاصا تصفیه
receivers	مدیر تصفیه
filters	تصفیه کردن
filter	تصفیه کردن
accords	تصفیه کردن
adjust	تصفیه نمودن
accorded	تصفیه کردن
discharges	مفاصا تصفیه
trustee	مدیر تصفیه
try	تصفیه کردن
reconcile	تصفیه کردن
clarifies	تصفیه شدن
clarifies	تصفیه کردن
accommodates	تصفیه کردن
rectified	تصفیه کردن
clarifying	تصفیه شدن
clarify	تصفیه شدن
rectify	تصفیه کردن
unsettled	تصفیه نشده
clarify	تصفیه کردن
reconciling	تصفیه کردن
rectifies	تصفیه کردن
clarifying	تصفیه کردن
accommodate	تصفیه کردن
outstanding	تصفیه نشده
accommodated	تصفیه کردن
reconciles	تصفیه کردن
purify	تصفیه کردن پالودن
refine	تصفیه کردن پالودن
purifying	تصفیه کردن پالودن
muscovado	قند تصفیه نشده
leaching	تصفیه بوسیله شستشو
purifies	تصفیه کردن پالودن
liquidation of company	تصفیه امور شرکتها
gold refinery	واحد تصفیه طلا
waste water purification plant	تصفیه خانه فاضلاب
cathartic	تصفیه کننده روانپاکساز
refined spelter	روی تصفیه شده
refined oil	نفت تصفیه شده
refined lead	سرب تصفیه شده
refined asphalt	قیر تصفیه شده
provisional assignee	مدیر تصفیه موقت
raffinate	ماده تصفیه شده
purofier	اسباب تصفیه گاز
purificatory	تصفیه کننده تصفیهای
purificative	تصفیه کننده تصفیهای
to make odds even	اختلافات را تصفیه کردن
refined iron	اهن تصفیه شده
sewage works {sg}	تصفیه خانه فاضلاب
peaceful adjustment of disputes	تصفیه مسالمت امیز
scrubbing process	فرایند شستشو و تصفیه
refines	تصفیه کردن پالودن
chastens	تصفیه وتزکیه کردن
clarificant	ماده تصفیه کننده
check out	تصفیه حساب کردن
liquidation [of something]	تصفیه شرکت [اقتصاد]
realization [American E] [of something]	تصفیه شرکت [اقتصاد]
calcined lime	اهک تصفیه شده
aquavitae	الکل تصفیه نشده
air refining process	فرایند تصفیه با هوا
air refining	با هوا تصفیه کردن
acquit	پرداختن و تصفیه کردن
acquits	پرداختن و تصفیه کردن
clarified	ناب تصفیه شده
acquitting	پرداختن و تصفیه کردن
chastened	تصفیه وتزکیه کردن
chastening	تصفیه وتزکیه کردن
realisation [British E] [of something]	تصفیه شرکت [اقتصاد]
settles	تصفیه حساب کردن
expurgatorial	تصفیه یاتنقیح کننده
settle	تصفیه حساب کردن
furnace refining	تصفیه و پالایش کوره
filtrate	مایع تصفیه شده
chasten	تصفیه وتزکیه کردن
puritaism	سخت گیری در تصفیه مذهب
filtrable	قابل پالایش تصفیه پذیر
age harden	تصفیه کردن عمل اوردن
clearance sales	فروش به منظور تصفیه حراج
accommodated	وفق دادن تصفیه کردن
smelted	تصفیه کردن گداخته شدن
we squared for our meal	حساب خوراکمان را تصفیه کردیم
filterable	قابل پالایش تصفیه پذیر
assignees in bankruptcy	هیئت تصفیه امور ورشکسته
adjusting	تصفیه نمودن تنظیم کردن
clearance sale	فروش به منظور تصفیه حراج
accommodates	وفق دادن تصفیه کردن
to pay up	حساب پس از افت را تصفیه کردن
adjusts	تصفیه نمودن تنظیم کردن
accommodate	وفق دادن تصفیه کردن
smelt	تصفیه کردن گداخته شدن

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com