English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English Persian
waiting game صبور و گوش به زنگ بودن برای یافتن فرصت خوب
waiting games صبور و گوش به زنگ بودن برای یافتن فرصت خوب
Other Matches
easy-going <idiom> صبور وآسوده بودن
sit tight <idiom> صبور برای انجام کاری
watch one's time مراقب فرصت بودن
lurk درانتظار فرصت بودن
lurked درانتظار فرصت بودن
lurks درانتظار فرصت بودن
lurking درانتظار فرصت بودن
bide one's time <idiom> صبورانه منتظر فرصت بودن
to wait for a favorable opportunity منتظر یک فرصت مطلوب بودن
trial and error <idiom> یافتن راه حلهای مناسب برای یافتن راهی مناسب
cat استفاده از کامپیوتر برای بررسی یک ابزار یا برنامه برای یافتن خطاهای موجود
cats استفاده از کامپیوتر برای بررسی یک ابزار یا برنامه برای یافتن خطاهای موجود
keystroke برسی هر کلید انتخاب شده برای اطمینان یافتن از اینکه برای عملی مناسب است
slow fire یک دقیقه فرصت برای تیراندازی به هر نفر
hand تغییروضع و فرصت برای کسب امتیاز
handing تغییروضع و فرصت برای کسب امتیاز
steal از فرصت استفاده کردن توپزن برای کسب امتیاز
steals از فرصت استفاده کردن توپزن برای کسب امتیاز
become مناسب بودن تحویل یافتن
becomes مناسب بودن تحویل یافتن
winds سمت وزش باد فرصت دادن به اسب برای تازه کردن نفس
wind سمت وزش باد فرصت دادن به اسب برای تازه کردن نفس
extend فناوری حافظه که کارایی بهتری را فراهم میکند با قادر بودن برای یافتن و خواندن داده از محلی از حافظه در یک عمل نیز می توان آخرین قطعه داده را که پنهانی در حافظه ذخیره شده بود و آماده خواندن دوباره است ذخیره کند
extending فناوری حافظه که کارایی بهتری را فراهم میکند با قادر بودن برای یافتن و خواندن داده از محلی از حافظه در یک عمل نیز می توان آخرین قطعه داده را که پنهانی در حافظه ذخیره شده بود و آماده خواندن دوباره است ذخیره کند
extends فناوری حافظه که کارایی بهتری را فراهم میکند با قادر بودن برای یافتن و خواندن داده از محلی از حافظه در یک عمل نیز می توان آخرین قطعه داده را که پنهانی در حافظه ذخیره شده بود و آماده خواندن دوباره است ذخیره کند
subtend در زیر چیزی بسط یافتن شامل بودن
patient صبور
patients صبور
balances روش اطمینان یافتن از هم سطح بودن در انتهای دو ستون
balance روش اطمینان یافتن از هم سطح بودن در انتهای دو ستون
to reach for knowledge برای یافتن
flow لبریز شدن سلیس بودن طغیان کردن سیلان یافتن
flows لبریز شدن سلیس بودن طغیان کردن سیلان یافتن
flowed لبریز شدن سلیس بودن طغیان کردن سیلان یافتن
to take time by the forelock فرصت راغنیمت شمردن فرصت
seek جستجو برای یافتن
seeking جستجو برای یافتن
seeks جستجو برای یافتن
fittest شایسته بودن برای مناسب بودن
fits شایسته بودن برای مناسب بودن
fit شایسته بودن برای مناسب بودن
problems یافتن پاسخ برای مشکلی
problem یافتن پاسخ برای مشکلی
henpeck سعی کردن برای تفوق یافتن
hydrostat الت الکتریکی برای یافتن یادیدن اب
literacy اصط لاحات مربوطه و قادر بودن برای استفاده از کامپیوتر برای برنامه نویسی و برنامههای کاربردی
measure عملیات برای اطمینان یافتن از صحت چیزی
inning گیمی که بازیگر سرویس زده و ان را باخته فرصت برای نوبت هر بازی بیلیارد یاکروکه یک بخش از بازی بولینگ
head-hunting <idiom> جستجو کردن برای یافتن شخصی شایسته ولایق
diagnostic تابعی در برنامه برای کمک به یافتن خطاها در سیستم کامپیوتری
get a word in <idiom> یافتن فرصتی برای گفتن چیزی بقیه دارند صحبت میکنند
malfunctions تابع نرم افزاری برای یافتن کمک کردن به تشخیص دلایل خطا یا اشتباه
queried پیام ارسالی به یک شی برای یافتن مقدار یکی از خصوصیات شی مثل نام , وضعیت یا محل
malfunctioned تابع نرم افزاری برای یافتن کمک کردن به تشخیص دلایل خطا یا اشتباه
query پیام ارسالی به یک شی برای یافتن مقدار یکی از خصوصیات شی مثل نام , وضعیت یا محل
queries پیام ارسالی به یک شی برای یافتن مقدار یکی از خصوصیات شی مثل نام , وضعیت یا محل
malfunction تابع نرم افزاری برای یافتن کمک کردن به تشخیص دلایل خطا یا اشتباه
querying پیام ارسالی به یک شی برای یافتن مقدار یکی از خصوصیات شی مثل نام , وضعیت یا محل
access time زمان لازم برای یافتن فایل یا برنامه در حافظه اصلی یا حافظه جانبی
posts بررسی برنامه کامپیوتری یا قطعه سخت افزاری پس از خرابی برای یافتن علت خرابی
posted بررسی برنامه کامپیوتری یا قطعه سخت افزاری پس از خرابی برای یافتن علت خرابی
post- بررسی برنامه کامپیوتری یا قطعه سخت افزاری پس از خرابی برای یافتن علت خرابی
post بررسی برنامه کامپیوتری یا قطعه سخت افزاری پس از خرابی برای یافتن علت خرابی
tug of war مسابقه طناب کشی مسابقه برای برتری یافتن
derivation graph ساختار پایگاه داده سراسری که حاوی اطلاعات قوانین و مسیر هایی برای یافتن داده است
to stand ready for [+ noun] آماده بودن برای
just in case برای مطمئن بودن
to stand ready to [+ verb] آماده بودن برای
to act [as somebody] پاسخگو بودن [برای]
misbecome نامناسب بودن برای
TDR آزمایش برای یافتن محل خطای کابل , ارسال یک سیگنال روی کابل و بررسی مدت زمان برگشت آن
to look at the black side [about something] بدبین بودن [برای چیزی]
to keep ome's powder dry برای هر رویدادی اماده بودن
to be clear to somebody برای کسی مشخص بودن
to stand in the gap برای دفاع اماده بودن
to be clear to somebody برای کسی واضح بودن
overtask زیاد سنگین بودن برای
exploits از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploiting از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploit از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
turn up one's nose at <idiom> ردکردن خوب بودن برای کسی
to be congenial to somebody [things] برای کسی دلپذیر بودن [اشیا]
inshrine در حکم مزاریا معبد بودن برای
to be congenial to somebody [things] برای کسی مطبوع بودن [اشیا]
end in itself <idiom> مکان کافی برای راحت بودن
served گذراندن به سر بردن صودمند بودن برای
to be congenial to somebody [things] برای کسی سازگار بودن [اشیا]
serves گذراندن به سر بردن صودمند بودن برای
serve گذراندن به سر بردن صودمند بودن برای
measure 1-یافتن اندازه یا کمیت چیزی . 2-از اندازه یا کمیت خاص بودن
searching storage روش بازیابی داده که از بخشی از داده به جای آدرس برای یافتن محل داده استفاده میکند
search روش بازیابی داده که از بخشی از داده به جای آدرس برای یافتن محل داده استفاده میکند
searched روش بازیابی داده که از بخشی از داده به جای آدرس برای یافتن محل داده استفاده میکند
searches روش بازیابی داده که از بخشی از داده به جای آدرس برای یافتن محل داده استفاده میکند
searchingly روش بازیابی داده که از بخشی از داده به جای آدرس برای یافتن محل داده استفاده میکند
test عمل اجرا شده روی وسیله یا برنامه برای بررسی صحت کار آن , و غیر این صورت , یافتن قط عات یا دستوراتی که کار نمیکنند
distance vector protocols اطلاعات در مورد مسیرهای مختلف شبکه گسترده که توسط rowter برای یافتن کوتاهترین و سریع ترین مسیر ارسال اطلاعات به کارمی رود
tests عمل اجرا شده روی وسیله یا برنامه برای بررسی صحت کار آن , و غیر این صورت , یافتن قط عات یا دستوراتی که کار نمیکنند
tested عمل اجرا شده روی وسیله یا برنامه برای بررسی صحت کار آن , و غیر این صورت , یافتن قط عات یا دستوراتی که کار نمیکنند
propagates گشترش یافتن یا نشر یافتن
propagate گشترش یافتن یا نشر یافتن
propagated گشترش یافتن یا نشر یافتن
propagating گشترش یافتن یا نشر یافتن
to be the obvious thing [for somebody or something] آشکار [بدیهی] بودن [برای کسی یا چیزی]
clutch start روشن و اماده بودن موتورسیکلت برای مسابقه
to be closed to [all] traffic برای [همه نوع] ترافیک بسته بودن
to be on-call در آماده باش برای ترک درخدمت بودن
in distance نزدیک بودن شمشیرباز برای ضربه زدن
siding [railway] دوراهی راه آهن [برای بیرون بودن از ترافیک]
parking siding دوراهی راه آهن [برای بیرون بودن از ترافیک]
stabling siding دوراهی راه اهن [برای بیرون بودن از ترافیک]
to go down [in a particular way] with somebody برای کسی [به سبک ویژه ای] قابل پذیرش بودن
parking siding دوراهی راه اهن [برای بیرون بودن از ترافیک]
validation بررسی انجام شده برای معتبر بودن داده
stabling siding دوراهی راه آهن [برای بیرون بودن از ترافیک]
siding [railway] دوراهی راه اهن [برای بیرون بودن از ترافیک]
freedom آزاد بودن برای انجام کاری بدون محدودیت
freedoms آزاد بودن برای انجام کاری بدون محدودیت
Her teacher's presence caused her considerable discomfort. بودن دبیر او [زن] احساس ناراحتی زیادی برای او [زن] ایجاد کرد.
case sensitive search جستجو برای حساسیت نسبت به بزرگ یا کوچک بودن حرف
intestable وصیت کردن ناشایسته برای گواه بودن یاگواهی دادن
verification بررسی صحت کارکردن یک سیستم و مناسب بودن آن برای کارهای موردنظر
configured in وسیلهای که مشخصات آن بیان کننده آماده بودن آن برای استفاده است
standstill در کنار یکدیگر رکاب زدن و درانتظار اشتباه حریف بودن برای گریز
paces شریک نوبتی بازیگر بودن بدون گرفتن امتیاز و تنها برای استراحت دادن به او
pace شریک نوبتی بازیگر بودن بدون گرفتن امتیاز و تنها برای استراحت دادن به او
paced شریک نوبتی بازیگر بودن بدون گرفتن امتیاز و تنها برای استراحت دادن به او
carrying سیگنال مدار جمع کننده برای بیان کامل بودن تمام عملیات وام ها
carry سیگنال مدار جمع کننده برای بیان کامل بودن تمام عملیات وام ها
carried سیگنال مدار جمع کننده برای بیان کامل بودن تمام عملیات وام ها
carries سیگنال مدار جمع کننده برای بیان کامل بودن تمام عملیات وام ها
formulas الگویی در برنامه صفحه گسترده برای یافتن یک مقدار در خانهای از داده در سایر خانه ها با استفاده از همان فرمول در سایر خانه ها با مترجم فرمول
formula الگویی در برنامه صفحه گسترده برای یافتن یک مقدار در خانهای از داده در سایر خانه ها با استفاده از همان فرمول در سایر خانه ها با مترجم فرمول
formulae الگویی در برنامه صفحه گسترده برای یافتن یک مقدار در خانهای از داده در سایر خانه ها با استفاده از همان فرمول در سایر خانه ها با مترجم فرمول
continuity light وسیله سادهای برای ازمایش پیوستگی یک مدار که پیوسته بودن مغئر الکتریکی را باروشن شدن یک لامپ نشان میدهد
to appreciate something قدر چیزی را دانستن [سپاسگذار بودن] [قدردانی کردن برای چیزی]
deliberated با فرصت
deliberate attack تک با فرصت
season فرصت
seasoned فرصت
occasions فرصت
oportunity فرصت
seasons فرصت
occasion فرصت
occasioned فرصت
deliberating با فرصت
deliberates با فرصت
at one's leisure سر فرصت
occasioning فرصت
deliberate با فرصت
opportunity فرصت
breathers فرصت
timed فرصت
chars فرصت
chare فرصت
opportunities فرصت
times فرصت
breather فرصت
charring فرصت
spaces فرصت
space فرصت
char فرصت
time فرصت
deliberations فرصت
deliberation فرصت
desqview نرم افزاری که برای سیستم DOS-MS امکان چند منظوره بودن را فراهم میکند و به بیش از یک برنامه اجازه اجرا همزمان میدهد
opportunity cost هزینه فرصت
head starts فرصت برتری
deliberate breaching نفوذ با فرصت
timed فرصت موقع
head start فرصت برتری
to wait one's leisure پی فرصت گشتن
time فرصت موقع
times فرصت مجال
occasion فرصت مناسب
occasions فرصت مناسب
opportunism فرصت طلبی
occasioning فرصت مناسب
vantage تفوق فرصت
last-ditch آخرین فرصت
occasioned فرصت مناسب
times فرصت موقع
deliberate defense پدافند با فرصت
tidewaiter درانتظار فرصت
at leisure فرصت دار
chances فرصت مجال
leisure فرصت مجال
chances فرصت بل گرفتن
chancing فرصت مجال
chancing فرصت بل گرفتن
tidewaiter مترصد فرصت
foot in the door <idiom> گشایش یا فرصت
get a break <idiom> فرصت داشتن
market opportunity فرصت بازار
make time فرصت کردن
chanced فرصت بل گرفتن
time فرصت مجال
breathing gap فرصت سر خاراندن
timed فرصت مجال
chance فرصت مجال
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com