English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English Persian
talk up <idiom> صحبت درمورد
Search result with all words
hold forth <idiom> صحبت کردن درمورد
Other Matches
what about <idiom> چطور(درمورد چیزی)
in on <idiom> اطلاعاتی داشتن درمورد
use one's head/bean/noodle/noggin <idiom> عمیقا فکر کردن درمورد
get wise to something/somebody <idiom> درمورد موضوع محرمانه فهمیدن
To be biased (prejudiced). درمورد چیزی تعصب داشتن
smoke out <idiom> درمورد چیزی به حقیقت رسیدن
get the goods on someone <idiom> فهمیدن اطلاعات بد درمورد کسی
monomaia جنون درمورد بخصوصی وسواس در چیزی
search one's soul <idiom> کنکاش کردن درمورد بی گناهی کسی
food for thought <idiom> درمورد چیز باارزش فکر کردن
cross a bridge before one comes to it <idiom> درمورد مشکلی قبل از حادثه فکرکردن
give someone the benefit of the doubt <idiom> همیشه بهترین را درمورد کسی فرض کن
bark up the wrong tree <idiom> [درمورد چیزی گمان اشتباه کردن]
freeboard حق ادعای مالکیت درمورد زمینهای خالصه
perverse verdict درمورد نکات قضایی موضوع صادر شود
To be patient with someone . درمورد کسی صبر وشکیبائی نشان دادن
We must inquire into this matter. درمورد این موضوع باید تحقیق کنیم
tie up <idiom> تمام مدت درمورد کسی حرف زدن
achloropsia نوعی نابینایی درمورد رنگها مخصوصا رنگ سبز
context sensitive help key کلید فهور مطالب کمکی درمورد مسئله معین
I have been deceived in you . درمورد تو گول خورده بودم ( آن نبودی که فکر می کردم )
demarche عمل سیاسی اقدامی است که دولتی درمورد مسئله خاصی
target dossiers پرونده اطلاعات جمع اوری شده درمورد هدفهای منطقه
aerostatics علمی که درمورد گازها درحالت سکون و تعادل بحث میکند
let go <idiom> به حال خود گذاشتن ،هیچ کاری درمورد چیزی انجام ندادن
referendum حاکی از این که دارای قدرت و دستورات درمورد امر بخصوصی نیست ad-refrendum
referendums حاکی از این که دارای قدرت و دستورات درمورد امر بخصوصی نیست ad-refrendum
referenda حاکی از این که دارای قدرت و دستورات درمورد امر بخصوصی نیست ad-refrendum
cw system سیستمی که از سیگنالهی امواج پیوسته برای کسب اطلاعات درمورد مسیر پروازبهره میگیرد
coroner مامور بررسی و تحقیق درمورد علت مرگهای ناگهانی در CL ماموری است که وفیفه اش جنبه قضایی واجرایی
full power اختیاری است که دولتی به نماینده خود به طور موقتی میدهد تا درمورد بخصوصی مذاکره و اخذتصمیم کند
coroners مامور بررسی و تحقیق درمورد علت مرگهای ناگهانی در CL ماموری است که وفیفه اش جنبه قضایی واجرایی
pans در رهگیری هوایی بمعنی به گوش باشید پیام مهمی درمورد حفظ امنیت یک کشتی یاهواپیما یا شخص دارم
pan- در رهگیری هوایی بمعنی به گوش باشید پیام مهمی درمورد حفظ امنیت یک کشتی یاهواپیما یا شخص دارم
pan در رهگیری هوایی بمعنی به گوش باشید پیام مهمی درمورد حفظ امنیت یک کشتی یاهواپیما یا شخص دارم
immunity به طوری که توقیف و اعمال مجازات درمورد چنین ماموری ممکن نیست مگر به وسیله تحویل دادنش به دولت متبوع وی
conversed صحبت
converse صحبت
confabulation صحبت
collocutor هم صحبت
mouth صحبت
mouthed صحبت
mouthing صحبت
mouths صحبت
parle صحبت
colloquies صحبت
colloquy صحبت
chitchat صحبت
converses صحبت
talked صحبت
conversing صحبت
talk صحبت
talks صحبت
to talk [to] صحبت کردن [با]
dialogue گفتگو صحبت
pillow talk صحبت خودمانی
chatty خوش صحبت
She refused to open her oips . لب به صحبت بازنکرد
speaks صحبت کردن
speak صحبت کردن
sniffling صحبت تودماغی
sniffles صحبت تودماغی
natters صحبت دوستانه
nattering صحبت دوستانه
my inter locvtor طرف صحبت من
duologue صحبت دونفری
private talk صحبت خصوصی
cross talk تداخل صحبت
shoptald صحبت بازاری
telephone frequency فرکانس صحبت
coze صحبت خودمانی
conversationist خوش صحبت
conversable خوش صحبت
natter صحبت دوستانه
nattered صحبت دوستانه
confabulate صحبت کردن
chitchat صحبت کوتاه
sniffled صحبت تودماغی
dialogues گفتگو صحبت
articulate ماهر در صحبت
aside صحبت تنها
asides صحبت تنها
chit chat صحبت کوتاه
chit-chat صحبت کوتاه
talk صحبت کردن
conversationalists خوش صحبت
conversationalist خوش صحبت
talks صحبت کردن
talked صحبت کردن
articulates ماهر در صحبت
articulating ماهر در صحبت
well spoken خوش صحبت
sniffle صحبت تودماغی
speech صحبت نطق
speeches صحبت نطق
well-spoken خوش صحبت
To speak elaborately. با آب وتاب صحبت کردن
To speak with freedom. آزادانه صحبت کردن .
to speak candidly <idiom> بی پرده صحبت کردن
geste کار نمایان هم صحبت
interlocutor طرف صحبت هم سخن
to switch on طرف صحبت کردن
gest کار نمایان هم صحبت
to speak [about] صحبت کردن [در باره]
he was talking about me درخصوص من صحبت می کرد
monolog تک سخنگویی صحبت یک نفری
whispery اهسته صحبت کننده
To pay money. To make a payment. بی پرده صحبت کردن
To refer to implicitly. To hint. درپرده صحبت کردن
weigh one's words <idiom> مراقب صحبت بودن
dialogue صحبت با شخص دیگر
dialogues صحبت با شخص دیگر
waste one's breath <idiom> بی نتیجه صحبت کردن
tell (someone) off <idiom> با عصبانیت صحبت کردن
take exception to <idiom> مخاف صحبت کردن
At this point of the conversation. صحبت که به اینجا رسید
cramp one's style <idiom> محدودکردن صحبت یارفتارشخصی
To talk in measured terms . To talk slowly. شمرده صحبت کردن
There is some talk of his resigning. صحبت از استعفای اوست
Sh spoke in such a way that… طوری صحبت کرد که
They have got engrossed in conversation . صحبت آها گه انداخته
go on <idiom> زیادی صحبت کردن
harp on <idiom> بانارضایتی صحبت کردن
pipe up <idiom> بلندتر صحبت کردن
to speak to somebody با کسی صحبت کردن
interlocutors طرف صحبت هم سخن
hobnob صحبت دوستانه کردن
hobnobbed صحبت دوستانه کردن
blather صحبت بی معنی واحمقانه
monologue تک سخنگویی صحبت یک نفری
sniffling تودماغی صحبت کردن
sniffles با فن فن صحبت یاگریه کردن
hobnobbing صحبت دوستانه کردن
sniffle تودماغی صحبت کردن
sniffles تودماغی صحبت کردن
dialog صحبت با شخص دیگر
sniffled با فن فن صحبت یاگریه کردن
sniffle با فن فن صحبت یاگریه کردن
hobnobs صحبت دوستانه کردن
sniffled تودماغی صحبت کردن
sniffling با فن فن صحبت یاگریه کردن
monologues تک سخنگویی صحبت یک نفری
ad-libs بدون نوشته صحبت کردن
To strick up a conversation with somebody. سر صحبت را با کسی باز کردن
To speak slowly. آهسته صحبت کردن (شمرده)
sniffling درحال عطسه صحبت کردن
Speaking. [on the phone] [من] پشت تلفن صحبت می کنم.
Dont talk to all and sundry. با این وآن صحبت نکن
sniffled درحال عطسه صحبت کردن
talk shop <idiom> درموردکار شخصی صحبت کردن
They were stI'll talking away at midnight. تا نیمه شب یک بند صحبت می کرد ند
To talk like a book . لفظ قلم صحبت کردن
I had a long talk with him. با ایشان مفصلا" صحبت کردم
They were talking in Spanish . بزبان اسپانیولی صحبت می کردند
There is talk [mention] of something [somebody] . صحبت از چیزی یا کسی است.
break in upon قطع کردن صحبت کسی
throw in مطلبی بر صحبت کسی افزودن
Well discuss it at dinner. سر شام صحبت خواهیم کرد
He talked in this connection (vein). دراین زمینه صحبت کرد
He speaks English fluently. انگلیسی راروان صحبت می کند
He is a good speaker . He speaker well. خیلی خوب صحبت می کند
She was talking to (with ) a friend . داشت با دوستش صحبت می کرد
ad-libbing بدون نوشته صحبت کردن
ad-libbed بدون نوشته صحبت کردن
to speak fluently بطور روان صحبت کردن
to take the floor حرف زدن صحبت کردن
squeak با صدای جیغ صحبت کردن
squeaked با صدای جیغ صحبت کردن
kaffeeklatsch صحبت دوستانه یامذاکرات غیررسمی
lisps نوک زبانی صحبت کردن
lisp نوک زبانی صحبت کردن
sniffles درحال عطسه صحبت کردن
squeaking با صدای جیغ صحبت کردن
squeaks با صدای جیغ صحبت کردن
sniffle درحال عطسه صحبت کردن
have a word with <idiom> بطورخلاصه صحبت ومذاکره کردن
lisping نوک زبانی صحبت کردن
break-ins درمیان صحبت کسی دویدن
lisped نوک زبانی صحبت کردن
ad-lib بدون نوشته صحبت کردن
break-in درمیان صحبت کسی دویدن
to talk shop در باره کار صحبت کردن
to interrupt any one's speech صحبت کسیرا قطع کردن
telephone frequency characteristic منحنی مشخصه فرکانس صحبت
break in درمیان صحبت کسی دویدن
talking of ... حال که صحبت از...... بمیان امد
So much for theory! <idiom> به اندازه کافی از تئوری صحبت شد.
sound off باصدای بلند صحبت کردن
phone صحبت کردن با کسی از طریق تلفن
declaims با حرارت علیه کسی صحبت کردن
She had an aside with me . She took me aside and spoke to me مراکنار کشید وبا من صحبت کرد
phoning صحبت کردن با کسی از طریق تلفن
get hold of (someone) <idiom> (برای صحبت)به گیر انداختن شخص
Lets talk man to man . بیا مرد ومردانه با هم صحبت کنیم
The professor knows what he is talking about. استاد ازروی اطلاع صحبت می کند
bespeak قبلا درباره چیزی صحبت کردن
phoned صحبت کردن با کسی از طریق تلفن
We talked until midnight. and then separated. تانیمه شب صحبت کردیم وبعد از هم جداشدیم
carp از روی خرده گیری صحبت کردن
to speak fluent Farsi روان صحبت کردن زبان پارسی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com