Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (30 milliseconds)
English
Persian
hobnob
صحبت دوستانه کردن
hobnobbed
صحبت دوستانه کردن
hobnobbing
صحبت دوستانه کردن
hobnobs
صحبت دوستانه کردن
Other Matches
nattering
صحبت دوستانه
natter
صحبت دوستانه
natters
صحبت دوستانه
nattered
صحبت دوستانه
kaffeeklatsch
صحبت دوستانه یامذاکرات غیررسمی
chatted
دوستانه حرف زدن سخن دوستانه
chatting
دوستانه حرف زدن سخن دوستانه
chats
دوستانه حرف زدن سخن دوستانه
chat
دوستانه حرف زدن سخن دوستانه
expostulating
سرزنش دوستانه کردن
expostulates
سرزنش دوستانه کردن
expostulated
سرزنش دوستانه کردن
expostulate
سرزنش دوستانه کردن
warm up
<idiom>
دوستانه برخورد کردن
to e. with person on a thing
کسی را دوستانه برای چیزی سرزنش کردن
befriended
دوستانه رفتار کردن همراهی کردن با
befriend
دوستانه رفتار کردن همراهی کردن با
befriends
دوستانه رفتار کردن همراهی کردن با
befriending
دوستانه رفتار کردن همراهی کردن با
To quibble and equivocate.
پشت هم اندازی کردن ( طفره رفتن ،دوپهلو صحبت کردن )
sass
بابی احترامی صحبت کردن با گستاخانه سخن گفتن با بیشرمانه گفتگو کردن
confabulate
صحبت کردن
speaks
صحبت کردن
talk
صحبت کردن
speak
صحبت کردن
talks
صحبت کردن
to talk
[to]
صحبت کردن
[با]
talked
صحبت کردن
sniffling
تودماغی صحبت کردن
to switch on
طرف صحبت کردن
To refer to implicitly. To hint.
درپرده صحبت کردن
waste one's breath
<idiom>
بی نتیجه صحبت کردن
to speak to somebody
با کسی صحبت کردن
go on
<idiom>
زیادی صحبت کردن
pipe up
<idiom>
بلندتر صحبت کردن
tell (someone) off
<idiom>
با عصبانیت صحبت کردن
sniffling
با فن فن صحبت یاگریه کردن
to speak
[about]
صحبت کردن
[در باره]
To speak elaborately.
با آب وتاب صحبت کردن
sniffles
با فن فن صحبت یاگریه کردن
to speak candidly
<idiom>
بی پرده صحبت کردن
sniffled
تودماغی صحبت کردن
To pay money. To make a payment.
بی پرده صحبت کردن
harp on
<idiom>
بانارضایتی صحبت کردن
sniffle
با فن فن صحبت یاگریه کردن
take exception to
<idiom>
مخاف صحبت کردن
sniffle
تودماغی صحبت کردن
hold forth
<idiom>
صحبت کردن درمورد
sniffles
تودماغی صحبت کردن
sniffled
با فن فن صحبت یاگریه کردن
To talk in measured terms . To talk slowly.
شمرده صحبت کردن
To speak with freedom.
آزادانه صحبت کردن .
to take the floor
حرف زدن صحبت کردن
have a word with
<idiom>
بطورخلاصه صحبت ومذاکره کردن
to interrupt any one's speech
صحبت کسیرا قطع کردن
ad-libbed
بدون نوشته صحبت کردن
talk shop
<idiom>
درموردکار شخصی صحبت کردن
sound off
باصدای بلند صحبت کردن
ad-lib
بدون نوشته صحبت کردن
to talk shop
در باره کار صحبت کردن
sniffle
درحال عطسه صحبت کردن
sniffling
درحال عطسه صحبت کردن
ad-libbing
بدون نوشته صحبت کردن
sniffled
درحال عطسه صحبت کردن
squeak
با صدای جیغ صحبت کردن
squeaked
با صدای جیغ صحبت کردن
ad-libs
بدون نوشته صحبت کردن
squeaks
با صدای جیغ صحبت کردن
lisp
نوک زبانی صحبت کردن
lisped
نوک زبانی صحبت کردن
break in upon
قطع کردن صحبت کسی
lisping
نوک زبانی صحبت کردن
lisps
نوک زبانی صحبت کردن
sniffles
درحال عطسه صحبت کردن
squeaking
با صدای جیغ صحبت کردن
To strick up a conversation with somebody.
سر صحبت را با کسی باز کردن
To speak slowly.
آهسته صحبت کردن (شمرده)
to speak fluently
بطور روان صحبت کردن
To talk like a book .
لفظ قلم صحبت کردن
talk
صحبت کردن یا ارتباط برقرار کردن
talked
صحبت کردن یا ارتباط برقرار کردن
talks
صحبت کردن یا ارتباط برقرار کردن
in touch
<idiom>
بایکدیگر صحبت کردن،درارتباط داشتن
speech
صحبت کردن یا ایجاد کلمات با صدا
to speak fluent Farsi
روان صحبت کردن زبان پارسی
phoning
صحبت کردن با کسی از طریق تلفن
phone
صحبت کردن با کسی از طریق تلفن
phoned
صحبت کردن با کسی از طریق تلفن
speeches
صحبت کردن یا ایجاد کلمات با صدا
phones
صحبت کردن با کسی از طریق تلفن
carp
از روی خرده گیری صحبت کردن
declaims
با حرارت علیه کسی صحبت کردن
declaiming
با حرارت علیه کسی صحبت کردن
declaim
با حرارت علیه کسی صحبت کردن
declaimed
با حرارت علیه کسی صحبت کردن
bespeak
قبلا درباره چیزی صحبت کردن
To speake broken French.
فرانسه دست وپ؟ شکسته صحبت کردن
adlib
بدون مقدمه صحبت کردن بمیل خود
to speak on behalf of
[as representative]
از طرف
[کسی]
صحبت کردن
[به عنوان نماینده]
beat around the bush
<idiom>
غیره مستقیم وبا طفره صحبت کردن
blather
حرف بی ارزش زدن صحبت بی معنی کردن
to talk insistently to somebody
با کسی به اصرار صحبت کردن
[تا قانع شود]
To speak in a low voice.
آهسته صحبت کردن ( با صدای کوتاه ،یواش )
cant
باناله سخن گفتن بالهجه مخصوصی صحبت کردن
straight from the shoulder
<idiom>
راست وپوست کنده گفتن ،بیغل غش صحبت کردن
phone
شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
telephoned
ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
phoned
شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
telephones
ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
phones
شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
telephoning
ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
phoning
شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
telephone
ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
converse
: صحبت کردن محاوره کردن
conversed
: صحبت کردن محاوره کردن
converses
: صحبت کردن محاوره کردن
conversing
: صحبت کردن محاوره کردن
gesticulated
با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
gesticulates
با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
gesticulate
با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
gesticulating
با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
sociable
دوستانه
cosh
دوستانه
amicably
دوستانه
coshing
دوستانه
neighbourly
دوستانه
friendlies
دوستانه
coshed
دوستانه
friendlily
دوستانه
matey
دوستانه
coshes
دوستانه
amicable
دوستانه
friendly
دوستانه
friendlier
دوستانه
fraternal
دوستانه
friendliest
دوستانه
blithe
دوستانه
friendly
مسابقه دوستانه
take liberties
<idiom>
دوستانه رفتارکردن
gentelmen's agreement
موافقتنامه دوستانه
friendliest
مسابقه دوستانه
folksy
دوستانه خودمانی
hobnobs
دوستانه خودمانی
hobnobbed
دوستانه خودمانی
hobnobbing
دوستانه خودمانی
unfriendly
غیر دوستانه
accommodation acceptance
برات دوستانه
friendlier
مسابقه دوستانه
kite
برات دوستانه
concordat
توافق دوستانه
hobnob
دوستانه خودمانی
friendlies
مسابقه دوستانه
kites
برات دوستانه
admonition
سرزنش دوستانه
amicable settlement
تسویه دوستانه
out of one's shell
<idiom>
گفتگو دوستانه
chilly
<adj.>
غیر دوستانه
accommodation bill
سفته دوستانه
humanitarian
بشر دوستانه
accommodation bill
برات دوستانه
sporting
تفریح دوستانه
humanitarian
نوع دوستانه
admonitions
سرزنش دوستانه
unfriendly act
عمل غیر دوستانه
symposia
مجلس مذاکره دوستانه
symposium
مجلس مذاکره دوستانه
symposiums
مجلس مذاکره دوستانه
to ask somebody to say a few words
خواهش کردن از کسی کمی
[در باره کسی یا چیزی]
صحبت کند
dealing
مکاتبات و ارتباط دوستانه یا بازرگانی
green PC
رایانه زیست بوم دوستانه
to reach an amicable settlement
دستیافتن به حل و فصل دوستانه
[حقوق]
to jump up at somebody
به کسی پریدن
[مانند سگ دوستانه یا خوشحال]
philanthropic feelings
احساسات بشر دوستانه و نوع پرستانه
bunting
پارچه سست بافت پرچمی خطابی دوستانه
says
سخن گفتن صحبت کردن سخن
say
سخن گفتن صحبت کردن سخن
briefest
خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
briefed
خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
brief
خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
briefer
خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
conversed
صحبت
conversing
صحبت
converses
صحبت
mouth
صحبت
parle
صحبت
mouthed
صحبت
mouthing
صحبت
confabulation
صحبت
mouths
صحبت
converse
صحبت
colloquies
صحبت
colloquy
صحبت
collocutor
هم صحبت
talks
صحبت
chitchat
صحبت
talked
صحبت
talk
صحبت
sniffled
صحبت تودماغی
sniffling
صحبت تودماغی
speeches
صحبت نطق
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com