English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (25 milliseconds)
English Persian
hobnob صحبت دوستانه کردن
hobnobbed صحبت دوستانه کردن
hobnobbing صحبت دوستانه کردن
hobnobs صحبت دوستانه کردن
Other Matches
nattering صحبت دوستانه
natter صحبت دوستانه
natters صحبت دوستانه
nattered صحبت دوستانه
kaffeeklatsch صحبت دوستانه یامذاکرات غیررسمی
chatted دوستانه حرف زدن سخن دوستانه
chatting دوستانه حرف زدن سخن دوستانه
chats دوستانه حرف زدن سخن دوستانه
chat دوستانه حرف زدن سخن دوستانه
expostulating سرزنش دوستانه کردن
expostulates سرزنش دوستانه کردن
expostulated سرزنش دوستانه کردن
expostulate سرزنش دوستانه کردن
warm up <idiom> دوستانه برخورد کردن
to e. with person on a thing کسی را دوستانه برای چیزی سرزنش کردن
befriended دوستانه رفتار کردن همراهی کردن با
befriend دوستانه رفتار کردن همراهی کردن با
befriends دوستانه رفتار کردن همراهی کردن با
befriending دوستانه رفتار کردن همراهی کردن با
To quibble and equivocate. پشت هم اندازی کردن ( طفره رفتن ،دوپهلو صحبت کردن )
sass بابی احترامی صحبت کردن با گستاخانه سخن گفتن با بیشرمانه گفتگو کردن
confabulate صحبت کردن
speaks صحبت کردن
talk صحبت کردن
speak صحبت کردن
talks صحبت کردن
to talk [to] صحبت کردن [با]
talked صحبت کردن
sniffling تودماغی صحبت کردن
to switch on طرف صحبت کردن
To refer to implicitly. To hint. درپرده صحبت کردن
waste one's breath <idiom> بی نتیجه صحبت کردن
to speak to somebody با کسی صحبت کردن
go on <idiom> زیادی صحبت کردن
pipe up <idiom> بلندتر صحبت کردن
tell (someone) off <idiom> با عصبانیت صحبت کردن
sniffling با فن فن صحبت یاگریه کردن
to speak [about] صحبت کردن [در باره]
To speak elaborately. با آب وتاب صحبت کردن
sniffles با فن فن صحبت یاگریه کردن
to speak candidly <idiom> بی پرده صحبت کردن
sniffled تودماغی صحبت کردن
To pay money. To make a payment. بی پرده صحبت کردن
harp on <idiom> بانارضایتی صحبت کردن
sniffle با فن فن صحبت یاگریه کردن
take exception to <idiom> مخاف صحبت کردن
sniffle تودماغی صحبت کردن
hold forth <idiom> صحبت کردن درمورد
sniffles تودماغی صحبت کردن
sniffled با فن فن صحبت یاگریه کردن
To talk in measured terms . To talk slowly. شمرده صحبت کردن
To speak with freedom. آزادانه صحبت کردن .
to take the floor حرف زدن صحبت کردن
have a word with <idiom> بطورخلاصه صحبت ومذاکره کردن
to interrupt any one's speech صحبت کسیرا قطع کردن
ad-libbed بدون نوشته صحبت کردن
talk shop <idiom> درموردکار شخصی صحبت کردن
sound off باصدای بلند صحبت کردن
ad-lib بدون نوشته صحبت کردن
to talk shop در باره کار صحبت کردن
sniffle درحال عطسه صحبت کردن
sniffling درحال عطسه صحبت کردن
ad-libbing بدون نوشته صحبت کردن
sniffled درحال عطسه صحبت کردن
squeak با صدای جیغ صحبت کردن
squeaked با صدای جیغ صحبت کردن
ad-libs بدون نوشته صحبت کردن
squeaks با صدای جیغ صحبت کردن
lisp نوک زبانی صحبت کردن
lisped نوک زبانی صحبت کردن
break in upon قطع کردن صحبت کسی
lisping نوک زبانی صحبت کردن
lisps نوک زبانی صحبت کردن
sniffles درحال عطسه صحبت کردن
squeaking با صدای جیغ صحبت کردن
To strick up a conversation with somebody. سر صحبت را با کسی باز کردن
To speak slowly. آهسته صحبت کردن (شمرده)
to speak fluently بطور روان صحبت کردن
To talk like a book . لفظ قلم صحبت کردن
talk صحبت کردن یا ارتباط برقرار کردن
talked صحبت کردن یا ارتباط برقرار کردن
talks صحبت کردن یا ارتباط برقرار کردن
in touch <idiom> بایکدیگر صحبت کردن،درارتباط داشتن
speech صحبت کردن یا ایجاد کلمات با صدا
to speak fluent Farsi روان صحبت کردن زبان پارسی
phoning صحبت کردن با کسی از طریق تلفن
phone صحبت کردن با کسی از طریق تلفن
phoned صحبت کردن با کسی از طریق تلفن
speeches صحبت کردن یا ایجاد کلمات با صدا
phones صحبت کردن با کسی از طریق تلفن
carp از روی خرده گیری صحبت کردن
declaims با حرارت علیه کسی صحبت کردن
declaiming با حرارت علیه کسی صحبت کردن
declaim با حرارت علیه کسی صحبت کردن
declaimed با حرارت علیه کسی صحبت کردن
bespeak قبلا درباره چیزی صحبت کردن
To speake broken French. فرانسه دست وپ؟ شکسته صحبت کردن
adlib بدون مقدمه صحبت کردن بمیل خود
to speak on behalf of [as representative] از طرف [کسی] صحبت کردن [به عنوان نماینده]
beat around the bush <idiom> غیره مستقیم وبا طفره صحبت کردن
blather حرف بی ارزش زدن صحبت بی معنی کردن
to talk insistently to somebody با کسی به اصرار صحبت کردن [تا قانع شود]
To speak in a low voice. آهسته صحبت کردن ( با صدای کوتاه ،یواش )
cant باناله سخن گفتن بالهجه مخصوصی صحبت کردن
straight from the shoulder <idiom> راست وپوست کنده گفتن ،بیغل غش صحبت کردن
phone شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
telephoned ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
phoned شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
telephones ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
phones شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
telephoning ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
phoning شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
telephone ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
converse : صحبت کردن محاوره کردن
conversed : صحبت کردن محاوره کردن
converses : صحبت کردن محاوره کردن
conversing : صحبت کردن محاوره کردن
gesticulated با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
gesticulates با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
gesticulate با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
gesticulating با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
sociable دوستانه
cosh دوستانه
amicably دوستانه
coshing دوستانه
neighbourly دوستانه
friendlies دوستانه
coshed دوستانه
friendlily دوستانه
matey دوستانه
coshes دوستانه
amicable دوستانه
friendly دوستانه
friendlier دوستانه
fraternal دوستانه
friendliest دوستانه
blithe دوستانه
friendly مسابقه دوستانه
take liberties <idiom> دوستانه رفتارکردن
gentelmen's agreement موافقتنامه دوستانه
friendliest مسابقه دوستانه
folksy دوستانه خودمانی
hobnobs دوستانه خودمانی
hobnobbed دوستانه خودمانی
hobnobbing دوستانه خودمانی
unfriendly غیر دوستانه
accommodation acceptance برات دوستانه
friendlier مسابقه دوستانه
kite برات دوستانه
concordat توافق دوستانه
hobnob دوستانه خودمانی
friendlies مسابقه دوستانه
kites برات دوستانه
admonition سرزنش دوستانه
amicable settlement تسویه دوستانه
out of one's shell <idiom> گفتگو دوستانه
chilly <adj.> غیر دوستانه
accommodation bill سفته دوستانه
humanitarian بشر دوستانه
accommodation bill برات دوستانه
sporting تفریح دوستانه
humanitarian نوع دوستانه
admonitions سرزنش دوستانه
unfriendly act عمل غیر دوستانه
symposia مجلس مذاکره دوستانه
symposium مجلس مذاکره دوستانه
symposiums مجلس مذاکره دوستانه
to ask somebody to say a few words خواهش کردن از کسی کمی [در باره کسی یا چیزی] صحبت کند
dealing مکاتبات و ارتباط دوستانه یا بازرگانی
green PC رایانه زیست بوم دوستانه
to reach an amicable settlement دستیافتن به حل و فصل دوستانه [حقوق]
to jump up at somebody به کسی پریدن [مانند سگ دوستانه یا خوشحال]
philanthropic feelings احساسات بشر دوستانه و نوع پرستانه
bunting پارچه سست بافت پرچمی خطابی دوستانه
says سخن گفتن صحبت کردن سخن
say سخن گفتن صحبت کردن سخن
briefest خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
briefed خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
brief خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
briefer خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
conversed صحبت
conversing صحبت
converses صحبت
mouth صحبت
parle صحبت
mouthed صحبت
mouthing صحبت
confabulation صحبت
mouths صحبت
converse صحبت
colloquies صحبت
colloquy صحبت
collocutor هم صحبت
talks صحبت
chitchat صحبت
talked صحبت
talk صحبت
sniffled صحبت تودماغی
sniffling صحبت تودماغی
speeches صحبت نطق
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com