English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (16 milliseconds)
English Persian
yakety-yak <idiom> صحبت زیاد درمود چیزی بیارزش
Other Matches
cheese-paring بیارزش
There is talk [mention] of something [somebody] . صحبت از چیزی یا کسی است.
bespeak قبلا درباره چیزی صحبت کردن
get a word in <idiom> یافتن فرصتی برای گفتن چیزی بقیه دارند صحبت میکنند
have one's heart set on something <idiom> چیزی را خیلی زیاد خواستن
give or take <idiom> از مقدار چیزی کم یا زیاد کردن
to ask somebody to say a few words خواهش کردن از کسی کمی [در باره کسی یا چیزی] صحبت کند
pick and choose در سوا کردن چیزی دقت ووسواس زیاد داشتن
tempest in a teapot <idiom> درباره چیزی که زیاد مهم نیست به هیجان زده شدن
to strain at anything در زیر فشارچیزی تقلاکردن زیاد در چیزی باریک شدن یاوسواس داشتن
load call وسیلهای مملو از سیال برای ایجاد نیروهای زیاد با دقت زیاد
compression ignition احتراق مخلوط سوخت و هوادر اثر دمای زیاد حاصل ازترکم و فشار زیاد در سیلندرموتور دیزل
I didnt get much sleep. زیاد خوابم نبرد ( زیاد نخوابیدم)
overbuild زیاد ساختمان کردن در بخشی از شهرکه زیاد دران ساختمان کرده اند
to hold somebody in great respect کسی را زیاد محترم داشتن [احترام زیاد گذاشتن به کسی]
to concern something مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن]
mouthing صحبت
mouthed صحبت
conversing صحبت
mouths صحبت
chitchat صحبت
collocutor هم صحبت
mouth صحبت
parle صحبت
talk صحبت
converses صحبت
conversed صحبت
converse صحبت
talked صحبت
talks صحبت
confabulation صحبت
colloquy صحبت
colloquies صحبت
to watch something مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن]
chit chat صحبت کوتاه
talks صحبت کردن
chitchat صحبت کوتاه
sniffle صحبت تودماغی
speaks صحبت کردن
pillow talk صحبت خودمانی
coze صحبت خودمانی
articulates ماهر در صحبت
confabulate صحبت کردن
conversationist خوش صحبت
conversable خوش صحبت
articulate ماهر در صحبت
cross talk تداخل صحبت
talk up <idiom> صحبت درمورد
aside صحبت تنها
asides صحبت تنها
natters صحبت دوستانه
talk صحبت کردن
talked صحبت کردن
duologue صحبت دونفری
shoptald صحبت بازاری
chatty خوش صحبت
conversationalist خوش صحبت
conversationalists خوش صحبت
well spoken خوش صحبت
dialogues گفتگو صحبت
speeches صحبت نطق
speak صحبت کردن
chit-chat صحبت کوتاه
speech صحبت نطق
sniffling صحبت تودماغی
to talk [to] صحبت کردن [با]
natter صحبت دوستانه
telephone frequency فرکانس صحبت
nattered صحبت دوستانه
private talk صحبت خصوصی
nattering صحبت دوستانه
articulating ماهر در صحبت
well-spoken خوش صحبت
She refused to open her oips . لب به صحبت بازنکرد
my inter locvtor طرف صحبت من
sniffles صحبت تودماغی
dialogue گفتگو صحبت
sniffled صحبت تودماغی
cramp one's style <idiom> محدودکردن صحبت یارفتارشخصی
sniffling تودماغی صحبت کردن
harp on <idiom> بانارضایتی صحبت کردن
sniffles با فن فن صحبت یاگریه کردن
go on <idiom> زیادی صحبت کردن
To speak elaborately. با آب وتاب صحبت کردن
whispery اهسته صحبت کننده
gest کار نمایان هم صحبت
To pay money. To make a payment. بی پرده صحبت کردن
To refer to implicitly. To hint. درپرده صحبت کردن
hobnobs صحبت دوستانه کردن
hobnobbed صحبت دوستانه کردن
hobnob صحبت دوستانه کردن
sniffle با فن فن صحبت یاگریه کردن
monologue تک سخنگویی صحبت یک نفری
sniffled با فن فن صحبت یاگریه کردن
They have got engrossed in conversation . صحبت آها گه انداخته
sniffles تودماغی صحبت کردن
sniffling با فن فن صحبت یاگریه کردن
to speak candidly <idiom> بی پرده صحبت کردن
sniffle تودماغی صحبت کردن
hobnobbing صحبت دوستانه کردن
monologues تک سخنگویی صحبت یک نفری
interlocutor طرف صحبت هم سخن
to speak [about] صحبت کردن [در باره]
geste کار نمایان هم صحبت
dialogues صحبت با شخص دیگر
To talk in measured terms . To talk slowly. شمرده صحبت کردن
At this point of the conversation. صحبت که به اینجا رسید
blather صحبت بی معنی واحمقانه
weigh one's words <idiom> مراقب صحبت بودن
he was talking about me درخصوص من صحبت می کرد
dialogue صحبت با شخص دیگر
waste one's breath <idiom> بی نتیجه صحبت کردن
interlocutors طرف صحبت هم سخن
monolog تک سخنگویی صحبت یک نفری
tell (someone) off <idiom> با عصبانیت صحبت کردن
take exception to <idiom> مخاف صحبت کردن
sniffled تودماغی صحبت کردن
Sh spoke in such a way that… طوری صحبت کرد که
hold forth <idiom> صحبت کردن درمورد
There is some talk of his resigning. صحبت از استعفای اوست
dialog صحبت با شخص دیگر
to speak to somebody با کسی صحبت کردن
To speak with freedom. آزادانه صحبت کردن .
pipe up <idiom> بلندتر صحبت کردن
to switch on طرف صحبت کردن
lisp نوک زبانی صحبت کردن
He talked in this connection (vein). دراین زمینه صحبت کرد
lisps نوک زبانی صحبت کردن
He speaks English fluently. انگلیسی راروان صحبت می کند
lisping نوک زبانی صحبت کردن
So much for theory! <idiom> به اندازه کافی از تئوری صحبت شد.
They were stI'll talking away at midnight. تا نیمه شب یک بند صحبت می کرد ند
lisped نوک زبانی صحبت کردن
squeak با صدای جیغ صحبت کردن
kaffeeklatsch صحبت دوستانه یامذاکرات غیررسمی
He is a good speaker . He speaker well. خیلی خوب صحبت می کند
to speak fluently بطور روان صحبت کردن
They were talking in Spanish . بزبان اسپانیولی صحبت می کردند
break in درمیان صحبت کسی دویدن
break-in درمیان صحبت کسی دویدن
break-ins درمیان صحبت کسی دویدن
I had a long talk with him. با ایشان مفصلا" صحبت کردم
To speak slowly. آهسته صحبت کردن (شمرده)
Speaking. [on the phone] [من] پشت تلفن صحبت می کنم.
to interrupt any one's speech صحبت کسیرا قطع کردن
To talk like a book . لفظ قلم صحبت کردن
To strick up a conversation with somebody. سر صحبت را با کسی باز کردن
Well discuss it at dinner. سر شام صحبت خواهیم کرد
Dont talk to all and sundry. با این وآن صحبت نکن
She was talking to (with ) a friend . داشت با دوستش صحبت می کرد
sniffling درحال عطسه صحبت کردن
squeaking با صدای جیغ صحبت کردن
throw in مطلبی بر صحبت کسی افزودن
sniffled درحال عطسه صحبت کردن
sound off باصدای بلند صحبت کردن
talk shop <idiom> درموردکار شخصی صحبت کردن
sniffle درحال عطسه صحبت کردن
ad-libs بدون نوشته صحبت کردن
ad-libbing بدون نوشته صحبت کردن
squeaks با صدای جیغ صحبت کردن
ad-libbed بدون نوشته صحبت کردن
ad-lib بدون نوشته صحبت کردن
have a word with <idiom> بطورخلاصه صحبت ومذاکره کردن
squeaked با صدای جیغ صحبت کردن
break in upon قطع کردن صحبت کسی
to talk shop در باره کار صحبت کردن
talking of ... حال که صحبت از...... بمیان امد
to take the floor حرف زدن صحبت کردن
sniffles درحال عطسه صحبت کردن
telephone frequency characteristic منحنی مشخصه فرکانس صحبت
declaiming با حرارت علیه کسی صحبت کردن
carp از روی خرده گیری صحبت کردن
We talked until midnight. and then separated. تانیمه شب صحبت کردیم وبعد از هم جداشدیم
declaims با حرارت علیه کسی صحبت کردن
phoning صحبت کردن با کسی از طریق تلفن
to speak fluent Farsi روان صحبت کردن زبان پارسی
The professor knows what he is talking about. استاد ازروی اطلاع صحبت می کند
declaim با حرارت علیه کسی صحبت کردن
declaimed با حرارت علیه کسی صحبت کردن
get hold of (someone) <idiom> (برای صحبت)به گیر انداختن شخص
phones صحبت کردن با کسی از طریق تلفن
We should not indulge in personalities. نبا ید راجع با شخاص صحبت کنیم
phone صحبت کردن با کسی از طریق تلفن
Lets talk man to man . بیا مرد ومردانه با هم صحبت کنیم
She had an aside with me . She took me aside and spoke to me مراکنار کشید وبا من صحبت کرد
speeches صحبت کردن یا ایجاد کلمات با صدا
in touch <idiom> بایکدیگر صحبت کردن،درارتباط داشتن
She is the talk of the town . همه راجع به او ( پشت او ) صحبت می کنند
To speake broken French. فرانسه دست وپ؟ شکسته صحبت کردن
The line is busy (engaged). صحبت می کند (خط تلفن مشغول است )
Talk a lot without saying much خیلی صحبت بشود ولی کم معنی
i will speak to him about it در این خصوص با او صحبت خواهم کرد
speech صحبت کردن یا ایجاد کلمات با صدا
phoned صحبت کردن با کسی از طریق تلفن
surcharge زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharges زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
to stop somebody or something کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
to speak on behalf of [as representative] از طرف [کسی] صحبت کردن [به عنوان نماینده]
phone تلفن یا ماشین برای صحبت با کی در مسافت طولانی
adlib بدون مقدمه صحبت کردن بمیل خود
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com