English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
stage fright صحنه هراسی
Other Matches
scenes مجلس پرده جزء صحنه نمایش صحنه
scene مجلس پرده جزء صحنه نمایش صحنه
theater صحنه عملیات صحنه
pyrexiophobia تب هراسی
gynephobia زن هراسی
hydrophobia اب هراسی
febriphobia تب هراسی
demonophobia جن هراسی
toxicophobia , toxophobia سم هراسی
cinophobia سگ هراسی
aquaphobia اب هراسی
trichophobia مو هراسی
belonephebia سوزن هراسی
electrophobia برق هراسی
entomophobia حشره هراسی
eremiophobia انزوا هراسی
eremophobia تنهایی هراسی
monophobia تنهایی هراسی
acrophobia بلندی هراسی
apiphobia زنبور هراسی
antlophobia سیل هراسی
gamophobia ازدواج هراسی
anthropophobia انسان هراسی
spectrophobia ایینه هراسی
eisotrophobia ایینه هراسی
lalophobia گفتن هراسی
demophobia جماعت هراسی
brontophobia تندر هراسی
catagelophobia استهزاء هراسی
chronophobia زمان هراسی
bacilliphobia میکرب هراسی
coitophobia جماع هراسی
coprophobia مدفوع هراسی
autophobia تنهایی هراسی
automyosophobia گنده تن هراسی
arachneophobia عنکبوت هراسی
domatophobia خانه هراسی
hamartophobia گناه هراسی
peccatophobia گناه هراسی
haphephobia لمس هراسی
ophidiophobia مار هراسی
phasmophobia شبح هراسی
phonophobia صدا هراسی
photophobia نور هراسی
poinephobia تنبیه هراسی
pyrophobia اتش هراسی
satanophobia شیطان هراسی
school phobia مدرسه هراسی
sitophobia خوراک هراسی
social phobia جمع هراسی
zoophobia حیوان هراسی
vaccinophobia تزریق هراسی
triskaidekaphobia سیزده هراسی
taphophobia گور هراسی
thalassophobia دریا هراسی
thanatophobia مرگ هراسی
ochlophobia ازدحام هراسی
pathophobia بیماری هراسی
haptephobia لمس هراسی
hematophobia خون هراسی
hemophobia خون هراسی
hodophobia سفر هراسی
hypnophobia خواب هراسی
kainophobia تغییر هراسی
kainotophobia تغییر هراسی
keraunophobia اذرخش هراسی
labiophobia گفتار هراسی
theophobia خدا هراسی
lyssophobia جنون هراسی
maniaphobia جنون هراسی
musophobia موش هراسی
mysophobia الودگی هراسی
necrophobia مرده هراسی
nosophobia بیماری هراسی
traumatophobia اسیب هراسی
androphobia مرد هراسی
xenophobia بیگانه هراسی
achluophobia تاریکی هراسی
nyctophobia تاریکی هراسی
scatophobia نجاست هراسی
ailurophobia گربه هراسی
galeophobia گربه هراسی
gatophobia گربه هراسی
algophobia درد هراسی
amaxophobia سواری هراسی
amathophobia غبار هراسی
astraphobia رعد و برق هراسی
astrapophobia رعد و برق هراسی
frame صحنه
arenas صحنه
arena صحنه
stages صحنه
stage صحنه
ring صحنه ورزش
stage doors در عقب صحنه
stage door در عقب صحنه
setting صحنه واقعه
settings صحنه واقعه
picture دیدن شی یا صحنه
pictured دیدن شی یا صحنه
pictures دیدن شی یا صحنه
picturing دیدن شی یا صحنه
shipboard صحنه کشتی
campaign صحنه نبرد
scene of action صحنه عملیات
scenarist صحنه ارا
campaigned صحنه نبرد
campaigning صحنه نبرد
primal scene صحنه اغازین
campaigns صحنه نبرد
theater of operations صحنه عملیات
miseenscene صحنه سازی
field of honor صحنه دوئل
Behind the scene. پشت صحنه
cockpit صحنه تئاتر
proscenium صحنه نمایش
proscenium پیش صحنه
prosceniums صحنه نمایش
prosceniums پیش صحنه
frame frequency بسامد صحنه
stage صحنه نمایش
stage در صحنه فاهرشدن
stages صحنه نمایش
intratheater در داخل صحنه
stages در صحنه فاهرشدن
scenery صحنه سازی
histrionics صحنه سازی
cockpits صحنه تئاتر
to shiftthe scene عوض کردن صحنه
onstage <adj.> <adv.> روی صحنه [تئاتر]
curtain call بازگشت هنرپیشگان به صحنه
curtain calls بازگشت هنرپیشگان به صحنه
stage whisper نجوای روی صحنه
The scen of a bloody (great) battle. صحنه نبرد خونین
It was stage –managed . It was trumped up. صحنه سازی بود
stage whispers نجوای روی صحنه
theatricalize بروی صحنه اوردن
stagehands کارگردان پشت صحنه
proscenium جلو صحنه پیشگاه
drop curtain پرده جلو صحنه
bullring صحنه یامیدان گاوبازی
bullrings صحنه یامیدان گاوبازی
setting گیرش صحنه پردازی
intratheater داخل صحنه عملیات
field buying خریددر صحنه جنگ
exeunt صحنه را ترک گفتن
open board صحنه خلوت شطرنج
scene of action صحنه جنگ یادرگیری
settings گیرش صحنه پردازی
stagestruck عاشق صحنه نمایش
stagestruck مسحور صحنه شده
props اثاثیه صحنه نمایش
shambles قتلگاه صحنه کشتار
prosceniums جلو صحنه پیشگاه
stagehand کارگردان پشت صحنه
parquet محل ارکسترنمایش پایین صحنه
army in the field ارتش مستقر در صحنه عملیات
It was the usual scene. صحنه [موقعیت] معمولی بود.
to go on stage وارد صحنه [نمایش] شدن
advance base پایگاه مقدم صحنه عملیات
To enter the arena of bloody politics. وارد صحنه سیاست شدن
upstaging وابسته به عقب یا بالای صحنه
upstages وابسته به عقب یا بالای صحنه
To appear on the scene (stage). روی صحنه ظاهر شدن
upstaged وابسته به عقب یا بالای صحنه
miseenscene کارگردانی وتنظیم صحنه تاتر
The scene of the nover is laid in scotland. صحنه داستان دراسکاتلند است
by-play حرکات یا مکالمات کنار صحنه
theater in the round تماشاخانه دارای صحنه مدور
theater army ارتش مستقر در صحنه عملیات
theater army نیروی زمینی صحنه عملیات
far-right extremist scene صحنه جناح راست [افراطی] [سیاست]
spotlights شخصی که در زیرنورافکن صحنه نمایش قرارگرفته
spotlighting شخصی که در زیرنورافکن صحنه نمایش قرارگرفته
spotlighted شخصی که در زیرنورافکن صحنه نمایش قرارگرفته
spotlight شخصی که در زیرنورافکن صحنه نمایش قرارگرفته
[extreme] right-wing scene صحنه جناح راست [افراطی] [سیاست]
to launch a product with much fanfare کالایی را با هیاهو به صحنه نمایش آوردن
fly gallery قسمت برامده کنار صحنه تاتر
offstage خارج از صحنه نمایش درزندگی خصوصی
forestage قسمت جلو امده صحنه نمایش
It was filmed on location. صحنه فیلم درمحل واقعی فیلمبرداری شده
footlights ردیف چراغهای جلو صحنه نمایش ومانند ان
authorized strength of theater استعداد مجاز صحنه عملیات از نظر پرسنلی
stage fright وحشت حاصله در اثر فهوردر صحنه نمایش
stage set تنظیم صحنه برای ایفای نقش معینی از نمایش
The stage was bare but for [save for] a couple of chairs. صحنه نمایش به استثنای چند تا صندلی لخت بود.
navy component نیروی دریایی شرکت کننده درعملیات مشترک یا صحنه عملیات
air force component نیروی هوایی شرکت کننده درعملیات مشترک یا صحنه عملیات
The singer and his staff commandeered the entire backstage area. خواننده و کارکنانش تمام پشت صحنه را برای خود اشغال کرده بودند.
tactics دانش فرماندهی در صحنه جنگ طرق و وسائل و طرحهای ماهرانهای که جهت وصول به هدف به کار گرفته میشود رویه ماهرانه
dress rehearsal اخرین تمرین نمایش که بازیگران بالباس کامل نمایش بر روی صحنه میایند
dress rehearsals اخرین تمرین نمایش که بازیگران بالباس کامل نمایش بر روی صحنه میایند
draw direct مستقیماگ روی صحنه ونه روی بافر حافظه
picture تصویر چاپ شده یا رسم شده از شی یا صحنه
picturing تصویر چاپ شده یا رسم شده از شی یا صحنه
pictures تصویر چاپ شده یا رسم شده از شی یا صحنه
pictured تصویر چاپ شده یا رسم شده از شی یا صحنه
Imperial Silk Hunting Carpet فرش شکارگاهی ابریشمی درباری [این فرش مربوط به قرن شانزده میلادی بوده و در زمینه حاشیه از صحنه های شکار به همراه گل های شاه عباسی و اسلیمی استفاده شده است.]
visiting correspondent نماینده بازدید کننده مجاز نماینده مجاز رسانههای گروهی برای بازدید از صحنه عملیات یا قسمتهای ارتشی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com