Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 146 (8 milliseconds)
English
Persian
charivari
صداهای ناجوردرهم برهم هیاهو
Other Matches
phonemes
صداهای ساده
pure tones
صداهای خالص
primary vowel sounds
صداهای اصلی
polyphony
صداهای متعدد وگوناگون
in peal
دارای صداهای موزون یامنظم
phonendoscope
اسبابی که بوسیله ان صداهای کوچک
clutter
صداهای ناهنجار دراوردن درهم ریختن
cluttered
صداهای ناهنجار دراوردن درهم ریختن
clutters
صداهای ناهنجار دراوردن درهم ریختن
twitters
صداهای مسلسل ومتناوب ایجاد کردن
auscultator
گوش کننده صداهای درونی بدن
twittering
صداهای مسلسل ومتناوب ایجاد کردن
twittered
صداهای مسلسل ومتناوب ایجاد کردن
twitter
صداهای مسلسل ومتناوب ایجاد کردن
rackety
پر هیاهو
to do
هیاهو
to-do
هیاهو
pother
هیاهو
hoop-las
هیاهو
ruckus
هیاهو
obstreperoussness
هیاهو
obstreperously
با هیاهو
hullaballoo
هیاهو
hullabaloos
هیاهو
hullabaloo
هیاهو
explosion
هیاهو
explosions
هیاهو
stir about
پر هیاهو
tizzy
هیاهو
hoop-la
هیاهو
fanfare
هیاهو
fanfares
هیاهو
commotion
هیاهو
hubbub
هیاهو
clatter
هیاهو کردن
clattered
هیاهو کردن
clattering
هیاهو کردن
clatters
هیاهو کردن
swashbuckle
هیاهو ودعوا کردن
donnybrook
فریاد پرسر وصدا هیاهو
take on
گرفتن کارگر هیاهو کردن
monochord
الت یک سیمه که برای نمایش نسبت میان صداهای موسیقی بکار میرود
to launch a product with much fanfare
کالایی را با هیاهو به صحنه نمایش آوردن
swashbuckler
ادم دعوایی وپر هیاهو وغره دارای زرق وبرق
squelch circuit
یک نوع مدار رادیویی است که وفیفه ان کم کردن صداهای اضافی متن پیامها و یا ازبین بردن خرخر صدای رادیواست
haywire
در هم و برهم
tangle
در هم و برهم
tangles
در هم و برهم
in a tumble
در هم برهم
yowling
صداهای ناهنجار ایجاد کردن ناله و شیون کردن
yowls
صداهای ناهنجار ایجاد کردن ناله و شیون کردن
yowl
صداهای ناهنجار ایجاد کردن ناله و شیون کردن
yowled
صداهای ناهنجار ایجاد کردن ناله و شیون کردن
olio
درهم و برهم
at sixes and sevens
درهم و برهم
olla
اش درهم برهم
pasticcqo
چیزدرهم برهم
pertubative
برهم زننده
perturbable
برهم زدنی
cramp hand writing
خط درهم و برهم
out of order
درهم برهم
disturber
برهم زننده
topsyturvy
درهم برهم
unorganized
درهم و برهم
cramped
درهم و برهم
discompose
برهم زدن
in a bad order
درهم برهم
topsy-turvy
<idiom>
درهم برهم
elusory
درهم برهم
derange
برهم زدن
coup
برهم زدن
higgledy-piggledy
بطوردرهم برهم
shut
برهم نهادن
shuts
برهم نهادن
shutting
برهم نهادن
interaction
برهم کنش
imbroglio
درهم و برهم
imbroglios
درهم و برهم
helter-skelter
درهم برهم
unsettles
برهم زدن
helter-skelters
درهم برهم
woebegone
درهم و برهم
unsettle
برهم زدن
fazing
برهم زدن
fazes
برهم زدن
fazed
برهم زدن
faze
برهم زدن
bashing
برهم زدن
bashes
برهم زدن
bashed
برهم زدن
higgledy-piggledy
درهم برهم
coups
برهم زدن
untidier
درهم و برهم
disbandment
برهم خوردگی
untidiest
درهم و برهم
pell-mell
درهم برهم
disbanding
برهم زدن
disband
برهم زدن
untidily
درهم و برهم
bash
برهم زدن
untidy
درهم و برهم
disbands
برهم زدن
to make hay of
درهم برهم کردن
elf lock
موی درهم برهم
desultory
بی ترتیب درهم و برهم
promiscuously
بطور درهم برهم
goulash
چیز درهم و برهم
embroiling
میانه برهم زدن
elf knot
موی درهم برهم
electrostatic interaction
برهم کنش الکترواستاتیکی
matted
درهم برهم حصیری
discombobulate
درهم و برهم کردن
embroiled
میانه برهم زدن
pell-mell
بطور درهم برهم
embroils
میانه برهم زدن
compatriotic
مبنی برهم میهنی
coulomb interaction
برهم کنش کولنی
embroil
میانه برهم زدن
disorder
برهم زدن مختل کردن
disorders
برهم زدن مختل کردن
tousle
برهم زدن پریشان کردن
orthogonal mesh reinforcement
شبکه ارماتور عمود برهم
upset _
برهم زنی بهم خوردگی
twinkling
بیک چشم برهم زدن
in the turning of a hand
بیک چشم برهم زدن
in the twinkling of an eye
بیک چشم برهم زدن
in a winkling
بیک چشم برهم زدن
in the twinkling of a bedpost
بیک چشم برهم زدن
in a flash
بیک چشم برهم زدن
littery
ریخته و پاشیده درهم برهم
nictitate
برهم زدن پلک چشم
overset
برهم زدن سرنگون کردن
dithyramb
سرود درهم برهم ووحشیانه یونانیان باستانی
grid
رشتههای درهم و برهم راه اهن و مانند ان
wing
گروه هوایی هر چیزی که هوا را برهم میزند
winging
گروه هوایی هر چیزی که هوا را برهم میزند
puzzle head
که دارای افکارمغشوش و خیالات درهم برهم است
grids
رشتههای درهم و برهم راه اهن و مانند ان
peal
ترق وتروق کردن هیاهو وغوغا کردن
pealed
ترق وتروق کردن هیاهو وغوغا کردن
peals
ترق وتروق کردن هیاهو وغوغا کردن
pealing
ترق وتروق کردن هیاهو وغوغا کردن
cross flow
دو سیال که بصورت عمود برهم جریان دارند و توسط ورقه نازکی از هم عایق شده اند
disturb
برهم زدن بهم زدن
disturbs
برهم زدن بهم زدن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com