English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English Persian
music to one's ears <idiom> صدایی که شخص دوست دارد بشنود
Other Matches
what have you <idiom> هرچیزی که شخص میخواهد و دوست دارد
She loves him in spite lf sll his faults . با وجود تمام عیبهایش اورا دوست دارد
show one's (true) colors <idiom> نشان دادن چیزی که شخص واقعا دوست دارد
After dinner he likes to retire to his study. پس از شام او [مرد] دوست دارد به اتاق مطالعه خود کناره گیری بکند.
assonance هم صدایی قافیهء وزنی یا صدایی
A friend in need is a friend indeed.. <proverb> دوست آن باشد که گیرد دست دوست,در پریشان یالى و درماندگى.
scalar متغیری که یک مقدارمجزا منتسب به خود دارد. یک مقدارمجزا پایه دارد. بردار دویا چند مقدارجهت دار دارد
I like to be friends with you. من دوست دارم با تو دوست باشم.
unison یک صدایی
consonantal بی صدایی
consonance هم صدایی
conconancy هم صدایی
monaural یک صدایی
plangency پر صدایی
monophony یک صدایی
equisonance هم صدایی
noiselessness بی صدایی
unison هم صدایی
homophony هم صدایی
voice key کلید صدایی
knell صدایی زنگ
voice frequency بسامد صدایی
tanyphonia نازک صدایی
trachyphonia زمخت صدایی
tonics صدایی اهنگی
melodiousness خوش صدایی
baryphonia کلفت صدایی
pentatonic پنج صدایی
tonic صدایی اهنگی
voice operated با کار افت صدایی
whinnying صدایی شبیه شیهه
phonic صدایی صدا دار
recite با صدایی موزون خواندن
whinnied صدایی شبیه شیهه
what noise is that? این چه صدایی است
recited با صدایی موزون خواندن
reciting با صدایی موزون خواندن
motet سرود چند صدایی
zing صدایی شبیه جیغ
voice grade channel مجرای از درجه صدایی
whinnies صدایی شبیه شیهه
whinny صدایی شبیه شیهه
recites با صدایی موزون خواندن
voice operated device دستگاه با کار افت صدایی
I am [have] finished with you. رابطه بین من و تو تمام شد! [رابطه بین دوست پسر و دوست دختر]
I am done with you. رابطه بین من و تو تمام شد! [رابطه بین دوست پسر و دوست دختر]
euphonical مبنی برخوش صدایی یاسهولت ادا
infrasound صدایی با توان و دامنه بسیارو فرکانس بسیار کم
growling خرناس کشیدن صدایی که از نای سگ خشمگین بر میاید
growled خرناس کشیدن صدایی که از نای سگ خشمگین بر میاید
growl خرناس کشیدن صدایی که از نای سگ خشمگین بر میاید
growls خرناس کشیدن صدایی که از نای سگ خشمگین بر میاید
pretone هجا یا صدایی که پیش ازهجا تکیه دارواقع شود
round vowel حرف صدایی که درتلفظ ان باید دهان یا لب را گرد کرد
twang صدایی که هنگام کشیدن سیم ساز از ان شنیده میشود صدای زه
twanged صدایی که هنگام کشیدن سیم ساز از ان شنیده میشود صدای زه
twanging صدایی که هنگام کشیدن سیم ساز از ان شنیده میشود صدای زه
twangs صدایی که هنگام کشیدن سیم ساز از ان شنیده میشود صدای زه
. The car is gathering momentum. اتوموبیل دارد دور بر می دارد
cuckoo clock ساعت دیواری زنگی که در سرساعت صدایی شبیه صدای فاخته میکند
cuckoo clocks ساعت دیواری زنگی که در سرساعت صدایی شبیه صدای فاخته میکند
feep صدایی که ترمینال برای جلب توجه استفاده کننده ایجاد میکند
chuck جوجه مرغ تکان صدایی که برای راندن حیوان بکار میرود
chucked جوجه مرغ تکان صدایی که برای راندن حیوان بکار میرود
chucks جوجه مرغ تکان صدایی که برای راندن حیوان بکار میرود
text وسیله الکترونیکی که از همان کننده صوت برای تولید صدایی معادل متن وارد شده استفاده میکند
texts وسیله الکترونیکی که از همان کننده صوت برای تولید صدایی معادل متن وارد شده استفاده میکند
Walls have ears <idiom> دیوار موش دارد و موش گوش دارد [اصطلاح]
labor theory of value براساس این نظریه قیمتهای نسبی کالاها به مقادیر نسبی کارکه در تولید ان کالاهابکاررفته بستگی دارد بخش عمدهای از اقتصاد مارکس برپایه نظریه ارزش کارقرار دارد
zero insertion force socket [قطعه ای که ترمینال های اتصال متحرک دارد و امکان درج قطعه بدون اعمال نیرو دارد سپس اهرم کوچکی می چرخد تا با لبه های قطعه برخورد کند]
howlers صدایی که به اپراتور تلفن اعلام میکند که دستگاه تلفن کاربر آماده گیرندگی نیست
howler صدایی که به اپراتور تلفن اعلام میکند که دستگاه تلفن کاربر آماده گیرندگی نیست
the quantity of a vowel کوتاهی وبلندی حرف صدایی کمیت حرف مصوت
enclave economices اقتصادهائی که عمدتا درکشورهای در حال توسعه وجود دارد در این اقتصادهاتعداد کمی مناطق پیشرفته ازنظر اقتصادی وجود دارد وبقیه مناطق که وسیعترند ازرشد و پیشرفت بسیار کمی برخوردار میباشند
walls here ears دیوار موش دارد موش گوش دارد
chums دوست
allying دوست
heart-to-hearts دوست
heart-to-heart دوست
heart to heart دوست
chum دوست
amicable دوست
unfriended بی دوست
friendless بی دوست
ally دوست
hydrophilic compound اب دوست
hydrophilic اب دوست
formalist دوست
dienophile دی ان دوست
leal دوست
bozo دوست
schoolmates دوست
schoolmate دوست
philogynist زن دوست
buddies دوست
friends دوست
friend دوست
philoginous زن دوست
buddy دوست
peaceable صلح دوست
amativeness دوست داشتن
ornithophilous مرغ دوست
anglophile انگلیسی دوست
lovelier دوست داشتنی
chessist شطرنج دوست
lovely دوست داشتنی
bibliophil کتاب دوست
cater cousin دوست صمیمی
oxyphil اسید دوست
oxyphile اسید دوست
culturist فرهگ دوست
dendrophilous درخت دوست
francophile فرانسه دوست
francophil فرانسه دوست
pen pal دوست مکاتبهای
fraternize دوست بودن
pen pals دوست قلمی
pen pals دوست مکاتبهای
unlovely دوست نداشتنی
fraternising دوست بودن
nucleophile هسته دوست
fraternises دوست بودن
fraternised دوست بودن
solomon صلح دوست
electrophile الکترون دوست
dislikeable دوست نداشتنی
dislikable دوست نداشتنی
pen pal دوست قلمی
friendly state کشور دوست
rats دوست بی وفا
likes دوست داشتن
take kindly to <idiom> دوست داشتن
crony دوست صمیمی
philobiblic کتاب دوست
cronies دوست صمیمی
philhellenic دوست یونان
philhellene دوست یونان
liked دوست داشتن
gregarious گروده دوست
psychrophilic سرما دوست
pornerastic جنده دوست
sporting بازی دوست
philotechnic صناعت دوست
philotechnic صنعت دوست
affect دوست داشتن
like دوست داشتن
friend دوست کردن
philanthrope بشر دوست
lovable دوست داشتنی
loveable دوست داشتنی
loyalists دولت دوست
loyalist دولت دوست
patiot میهن دوست
acidophile اسید دوست
boyfriends دوست پسر
boyfriend دوست پسر
phihellenic یونانی دوست
phiadelphian نوع دوست
saprophytic پوده دوست
social گروه دوست
social جمعیت دوست
likable دوست داشتنی
likeable دوست داشتنی
loveliest دوست داشتنی
affects دوست داشتن
philanthropists بشر دوست
acidophile ترشی دوست
fraternizes دوست بودن
xenophile بیگانه دوست
fraternizing دوست بودن
intimado دوست صمیمی
isophilic همجنس دوست
dislike دوست نداشتن
I need my e من دوست دارم
hydrophilic ترکیب اب دوست
hydrophilic compound ترکیب اب دوست
negrophil سیاه دوست
zoophilic حیوان دوست
his friend's murder قتل دوست او
negrophil زنگی دوست
kissing kind باهم دوست
disliked دوست نداشتن
liquorish نوشابه دوست
lipophilic چربی دوست
patriotic میهن دوست
patriots وطن دوست
patriot وطن دوست
philanthropist بشر دوست
expressionist حالت دوست
expressionism حالت دوست
lithophilous سنگ دوست
warlike جنگ دوست
necrophilous لاشه دوست
myrmecophilous مورجه دوست
dislikes دوست نداشتن
disliking دوست نداشتن
to make a friend of دوست شدن با
friends دوست کردن
cobber دوست صمیمی
hydrophilic اب دوست علاقمند به اب
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com