English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
whang صدای بر خورد دو جسم
Other Matches
She doesn't eat meat, but other than that she'll eat just about anything. او [زن] گوشت نمی خورد اما به غیر از آن او [زن] کلا همه چیز می خورد.
He had a nast fall. بد جوری خورد زمین ( زمین بدی خورد )
honks صدای خوک یاگراز صدای غاز وحشی یا بوق ماشین وامثال ان
honked صدای خوک یاگراز صدای غاز وحشی یا بوق ماشین وامثال ان
honk صدای خوک یاگراز صدای غاز وحشی یا بوق ماشین وامثال ان
honking صدای خوک یاگراز صدای غاز وحشی یا بوق ماشین وامثال ان
acrophony صدای حرف اول کلماتی که معرف خود ان کلمه باشدمانند صدای a درالف
pinging صدای تیزی شبیه صدای اصابت گلوله به دیوار
voice وسیلهای که صدای مشابه صدای انسان تولید میکند
pinged صدای تیزی شبیه صدای اصابت گلوله به دیوار
pings صدای تیزی شبیه صدای اصابت گلوله به دیوار
voices وسیلهای که صدای مشابه صدای انسان تولید میکند
ping صدای تیزی شبیه صدای اصابت گلوله به دیوار
voicing وسیلهای که صدای مشابه صدای انسان تولید میکند
synthesizers وسیلهای که صدای مشابه صدای انسان تولید میکند
synthesizer وسیلهای که صدای مشابه صدای انسان تولید میکند
synthesisers وسیلهای که صدای مشابه صدای انسان تولید میکند
contralto زیرترین صدای مردانه بم ترین صدای زنانه
contraltos زیرترین صدای مردانه بم ترین صدای زنانه
monophthong صدای ساده وتنها صدای بسیط
chortling صدای خرخرکردن صدای خرناس کردن
chortled صدای خرخرکردن صدای خرناس کردن
chortles صدای خرخرکردن صدای خرناس کردن
chortle صدای خرخرکردن صدای خرناس کردن
phut تق صدای ترکیدن بادکنک صدای گلوله
skirl صدای زیر صدای نی انبان
feed خورد
prize fighting زد و خورد
feedback پس خورد
punch-ups زد و خورد
punch-up زد و خورد
passage of arms زد و خورد
engagement زد و خورد
engagements زد و خورد
ate خورد
feeds خورد
encounter زد و خورد
encountered زد و خورد
encountering زد و خورد
encounters زد و خورد
drank خورد سرکشید
drank عرق خورد
passage at arms زدو خورد
eating خورد و خوراک
misfeed سوء خورد
melec زدو خورد
in-fighting زد و خورد از فاصلهی کم
to rub a thing in چیزیرا خورد
drank نوشابه خورد
parallel feed خورد موازی
the timber warped تیرپیچ خورد
face up feed خورد رو به بالا
he drank himself to death خورد که مرد
face down feed خورد رو به پایین
self absorbed در خورد فرورفته
card feed خورد کارت
he partook of fare ازخوراک ما خورد
cross feed خورد متقابل
feedback circuit مدار پس خورد
it ran into ten editions ده چاپ خورد
squish خورد کردن
regulating slack خورد دادن
feedback باز خورد
pulverizer خورد کننده
to sinister in خورد رفتن
waterline خط بر خورد اب باکشتی
pin feed خورد سنجاقی
THere is not even a ripple in the water . <proverb> آب از آب تکان نمى خورد .
the ship was snagged کشتی بچیزی خورد
the ship struck a arock کشتی بسنگ خورد
eating disorder اختلال خورد و خوراک
warfare نزاع زدو خورد
he sprained his ankle قوزکش پیچ خورد
The stone struch me on the face. سنگ خورد به صورتم
It wI'll pass off without one single incident آب از آب تکان نخواهد خورد
overwhelming خورد کننده پرقدرت
It melts in the mouth. مثل آب مشروب می خورد
it is quite another story now ان دفتر را گاو خورد
He sprained (twisted) his ankle. پایش پیچ خورد
I am in a good mood today. حالش بهم خورد
My head hit the wall. سرم خورد به دیوار
he wrenched his ankle قوزکش پیچ خورد
He is good for nothing. به هیچ دردنمی خورد
It is of no use to me. I have no use for it. بدرد من نمی خورد
At the beginning of the month (year). سرش ؟ بسنگ خورد
He fell on his face. با صورت خورد زمین
She had three bowls of soup. سه کاسه سوپ خورد
overwhelmingly خورد کننده پرقدرت
diner کسی که شام می خورد
diners کسی که شام می خورد
a dog in the manger <idiom> نه خود خورد نه کس دهد
I don't believe that ... چشمم آب نمی خورد که ...
I don't expect that ... چشمم آب نمی خورد که ...
twanging صدای تودماغی صدای دنگ دنگ ایجاد کردن
twang صدای تودماغی صدای دنگ دنگ ایجاد کردن
Susurrus صدای آرام و ملایم، مثل خش خش یا صدای آرام باد
twanged صدای تودماغی صدای دنگ دنگ ایجاد کردن
twangs صدای تودماغی صدای دنگ دنگ ایجاد کردن
pain in the neck آدم [چیز] اعصاب خورد کن
They became estranged . They fell out . میانه آنها بهم خورد
The ball hit the wall and bounced back. توپ خورد به دیوار وبرگشت
force-feed به زور به خورد کسی دادن
Appearances are deceptive. فریب ظاهر رانباید خورد
The bell goes at 9 . ساعت 9 زنگ می خورد ( می زنند )
they came to a rupture میانه انها بهم خورد
I heard a sound . صدائی به گوشم خورد( رسید )
You're a pain in the neck! اعصاب آدم را خورد می کنی!
Where does this street lead on to ? این خیابان یکجا می خورد ؟
to blow out one's brains اعصاب کسی را خورد کردن
She eats extraordinary quantities. او [زن] مقدار فوق العاده ای را می خورد.
force-fed به زور به خورد کسی دادن
abstemious ممسک در خورد ونوش و لذات
He is as cool as a cucumber. <idiom> آب تو دلش تکان نمی خورد.
force-feeding به زور به خورد کسی دادن
window panes باران با صدا به پنجره می خورد
force-feeds به زور به خورد کسی دادن
it puckered up in sewing درضمن دوختن چین خورد
he was given 0 lashes بیست ضربه شلاق خورد
He eats bread at the ruling market price. <proverb> نان را به نرخ روز مى خورد .
He drank himself to death. آنقدر مشروب خورد تامرد
I wont budge an inch. من که از جایم تکان نخواهم خورد
we missed our mark تیر ما بسنگ خورد خطا کردیم
A few spelling errors caught my eye. چند غلط املایی به چشمم خورد
After all that money is of no use. تازه آن پول هم بدردت نمی خورد.
pabulum [هر چیزی که بشود به عنوان غذا خورد]
cousins حریفی که مرتبا" یا به اسانی شکست می خورد
cousin حریفی که مرتبا" یا به اسانی شکست می خورد
I am sceptical. I have my doubts. I am not all optimistic. من که چشمم آب نمی خورد ( خوشبین نیستم )
The blow made my head swin. در اثر ضربه سرم گیج خورد
numbly بی انکه حس داشته باشد یا تکان خورد
the door banged درباصدای محکم و بلندی بهم خورد
He tripped and fell . پایش گیر کرد وزمین خورد
engrain درجسم چیزی فروکردن خورد دادن
she doesnt even cough without her husband s permission(consent) بدون اجازه شوهرش آب نمی خورد
He is most suitable for brain work . خیلی بدرد کارهای فکری می خورد
He swore off smoking cigarettes . قسم خورد سیگه ررا کنا ربگذارد
This car wI'll do beautifully . این اتوموبیل قشنگ بدرد مان می خورد
I'm sick of that jike, cut it out, can't you? حالم از این جوک به هم می خورد، ساکت شو. نمیتونی؟
He swore to having paid for the goods . قسم می خورد که پول کالاها را پرداخته است
The way he eats his food disgusts [revolts] [repulses] me. به نحوه ای که او [مرد] غذا می خورد حال من را بهم می زند.
bounce shot گویی که به زمین می خورد وبه طرف دروازه می رود
If you criticize him, it's like a red rag to a bull. اگر از او [مرد] انتقاد بکنی زود بهش بر می خورد.
tu whit tu whoo صدایی شبیه صدای جغد صدای جغد
tu-whit tu-whoo صدایی شبیه صدای جغد صدای جغد
He lost control of the car and swerved towards a tree. او [مرد] کنترل خودرو را از دست داد و از پهلو به درخت خورد.
alley shot ضربه شدید کم ارتفاع به دیوار مقابل که بعد به دیوارکناری می خورد
half volley پرتاب نزدیک به توپزن که بیدرنگ پس از بلند شدن ضربه می خورد
tinkled صدای جرنگ صدای جرنگ جرنگ کردن طنین داشتن
tinkling صدای جرنگ صدای جرنگ جرنگ کردن طنین داشتن
thumps صدای تلپ با صدای تلپ تلپ زدن یاراه رفتن
tinkles صدای جرنگ صدای جرنگ جرنگ کردن طنین داشتن
thump صدای تلپ با صدای تلپ تلپ زدن یاراه رفتن
thumping صدای تلپ با صدای تلپ تلپ زدن یاراه رفتن
tinkle صدای جرنگ صدای جرنگ جرنگ کردن طنین داشتن
thumped صدای تلپ با صدای تلپ تلپ زدن یاراه رفتن
fish cake نان شیرینی که از ماهی خورد کرده وپوره سیب زمینی درست کنند
to interlock levers اهرم هارابهم پیوستن بدانسان که هرکدام راتکان دهندهمه باهم تکان می خورد
slap shot ضربه محکم که تیغه چوب هاکی پشت گوی به زمین می خورد و ان را بلند میکند
mouse توپی درون آن می چرخد و به احساس کننده هایی می خورد که حرکات افقی و عمودی را در کامپیوتر انجام می دهند
mouses توپی درون آن می چرخد و به احساس کننده هایی می خورد که حرکات افقی و عمودی را در کامپیوتر انجام می دهند
This stone wont lift. این سنگ از جایش بلند نمی شود ( تکان نمی خورد )
What the eye doesnt see the heart doesnt grieve ov. <proverb> چیزى را که چشم نمى بیند قلب نیز غصه اش نمى خورد .
my words hurt his feelings سخنان من باو بر خورد سخنان من قلب او را جریحه دار کرد
perjurer کسی که سوگند دروغ می خورد یا شهادت دروغ میدهد
that will not serve ourp این به کارمانخواهد خورد این مقصودمارا انجام نخواهدداد
berber knot گره مراکشی که بدور دو تار دو مرتبه گره می خورد
you shall rue it از اینکار پشیمان خواهید شد افسوس انرا خواهید خورد
oppressive خورد کننده ناراحت کننده
Memling motif طرح گل مملینگ [این طرح الهام گرفته شده از آثار هنرمند بلژیکی قرن پانزدهم میلادی، هانس مملینگ است که در فرش های آن ناحیه به چشم می خورد.]
knock صدای تغ تغ
pings صدای غژ
rale صدای خس خس
whiz صدای غژ
knocks صدای تغ تغ
step صدای پا
ping صدای غژ
pinged صدای غژ
knocked صدای تغ تغ
crepitation صدای خش خش
stepping صدای پا
pinging صدای غژ
burbles صدای قل قل
grave accent صدای بم
burble صدای قل قل
there is a knock at the door صدای در
hissing صدای خش خش
tramped صدای پا
fizzed صدای فش فش
hissed صدای خش خش
fizz صدای فش فش
hisses صدای خش خش
tramps صدای پا
burbled صدای قل قل
burbling صدای قل قل
fizzing صدای فش فش
pad صدای پا
pads صدای پا
tramp صدای پا
hiss صدای خش خش
fizzes صدای فش فش
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com