English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (4 milliseconds)
English Persian
clunk صدای عمیق و تو خالی
clunks صدای عمیق و تو خالی
Other Matches
blank 1-رشته خالی . 2-رشتهای که دارای فضاهای خالی است
blankest 1-رشته خالی . 2-رشتهای که دارای فضاهای خالی است
vacancies محل خالی جای خالی
vacancy محل خالی جای خالی
honk صدای خوک یاگراز صدای غاز وحشی یا بوق ماشین وامثال ان
honking صدای خوک یاگراز صدای غاز وحشی یا بوق ماشین وامثال ان
honks صدای خوک یاگراز صدای غاز وحشی یا بوق ماشین وامثال ان
honked صدای خوک یاگراز صدای غاز وحشی یا بوق ماشین وامثال ان
acrophony صدای حرف اول کلماتی که معرف خود ان کلمه باشدمانند صدای a درالف
manspace جای خالی در خودرو یا کشتی یا هواپیما جای نفری خالی
pings صدای تیزی شبیه صدای اصابت گلوله به دیوار
voice وسیلهای که صدای مشابه صدای انسان تولید میکند
pinging صدای تیزی شبیه صدای اصابت گلوله به دیوار
synthesizers وسیلهای که صدای مشابه صدای انسان تولید میکند
pinged صدای تیزی شبیه صدای اصابت گلوله به دیوار
synthesizer وسیلهای که صدای مشابه صدای انسان تولید میکند
ping صدای تیزی شبیه صدای اصابت گلوله به دیوار
voices وسیلهای که صدای مشابه صدای انسان تولید میکند
synthesisers وسیلهای که صدای مشابه صدای انسان تولید میکند
voicing وسیلهای که صدای مشابه صدای انسان تولید میکند
contraltos زیرترین صدای مردانه بم ترین صدای زنانه
contralto زیرترین صدای مردانه بم ترین صدای زنانه
chortles صدای خرخرکردن صدای خرناس کردن
chortled صدای خرخرکردن صدای خرناس کردن
chortling صدای خرخرکردن صدای خرناس کردن
chortle صدای خرخرکردن صدای خرناس کردن
monophthong صدای ساده وتنها صدای بسیط
phut تق صدای ترکیدن بادکنک صدای گلوله
deep rooted عمیق
deepest عمیق
deeper عمیق
deep عمیق
profound عمیق
fathomless عمیق
skirl صدای زیر صدای نی انبان
abysses بسیار عمیق
pit type furnace کوره عمیق
deep drawing کشش عمیق
channelled قسمت عمیق اب
abyss بسیار عمیق
suspiration نفس عمیق
heartstrings احساسات عمیق
abysm بسیار عمیق
in-depth دقیق و عمیق
channeling قسمت عمیق اب
advance cracking ترکهای عمیق
depth charges خرج عمیق
depth charge خرج عمیق
grand opera اپرای عمیق
channels قسمت عمیق اب
profoundly بطور عمیق
channeled قسمت عمیق اب
channel قسمت عمیق اب
inhalation نفس عمیق
depth adjustment تنظیم عمیق
deep well چاه عمیق
deep hole drilling سوراخ عمیق
midnight دل شب تاریکی عمیق
deep targets هدفهای عمیق
soaking pit کوره عمیق
deep percolation نفوذ عمیق
crevasses شکاف عمیق
canyon دره عمیق
canyons دره عمیق
crevasse شکاف عمیق
sopor خواب عمیق
deep fording عبور از اب عمیق
recondite عمیق پیچیده
deep hole boring سوراخ عمیق
willie waught جرعه عمیق
heartstring عمیق ترین احساسات دل
To take a deep breath . نفس عمیق کشیدن
deep fording عبوراز پایاب عمیق
deep charge خرج عمیق دریایی
slow-wave sleep [SWS] خواب عمیق [روانشناسی]
in a world of one's own <idiom> مشکل عمیق داشتن
deep supporting fire اتش پشتیبانی عمیق
to be dead asleep در خواب عمیق بودن
diving well قسمت عمیق استخر
ebb tide جریان جذر عمیق
deep sleep خواب عمیق [روانشناسی]
bathyal مربوط به دریای عمیق
ravine دره تنگ و عمیق
pit type furnace کوره نوع عمیق
ravines دره تنگ و عمیق
canon دره عمیق وباریک
canons دره عمیق وباریک
pit furnace crane جراثقال کوره عمیق
psychognosis مطالعه عمیق روانی
steep دارای شیب عمیق
psychognosy مطالعه عمیق روانی
subsoil شخم عمیق زدن
subsoil ploughing شخم گود یا عمیق
suspire نفس عمیق کشیدن
reconditely بطور پوشیده یا عمیق
steepest دارای شیب عمیق
total discharge تخلیه الکتریکی عمیق [در باتری]
plunge گودال عمیق سرازیری تند
bore hole pump تلمبه توربینی چاه عمیق
tarn دریاچه عمیق وکوچک کوهستانی
deep minefield میدان مین عمیق زیرابی
deep hole drilling machine دستگاه مته سوراخ عمیق
depth-adjustment mechanism طرز کار تنظیم عمیق
deep hole boring machine دستگاه مته سوراخ عمیق
plunged گودال عمیق سرازیری تند
plunges گودال عمیق سرازیری تند
heart strings عمیق ترین احساسات دل رشته هایاریسمانهای دل
subcutis عمیق ترین قسمت زیر پوست
ruts جای چرخ عمیق روی شوسه
rut جای چرخ عمیق روی شوسه
hungry [تورفتگی طاقچه مانند در دیوار عمیق]
deep discharge تخلیه الکتریکی عمیق [مهندسی برق یا الکترونیک]
twanged صدای تودماغی صدای دنگ دنگ ایجاد کردن
twanging صدای تودماغی صدای دنگ دنگ ایجاد کردن
twangs صدای تودماغی صدای دنگ دنگ ایجاد کردن
Susurrus صدای آرام و ملایم، مثل خش خش یا صدای آرام باد
twang صدای تودماغی صدای دنگ دنگ ایجاد کردن
I have thought long and hard about it. خیلی عمیق و دراز مدت درباره اش فکر کردم.
tu whit tu whoo صدایی شبیه صدای جغد صدای جغد
tu-whit tu-whoo صدایی شبیه صدای جغد صدای جغد
tinkled صدای جرنگ صدای جرنگ جرنگ کردن طنین داشتن
tinkle صدای جرنگ صدای جرنگ جرنگ کردن طنین داشتن
tinkles صدای جرنگ صدای جرنگ جرنگ کردن طنین داشتن
tinkling صدای جرنگ صدای جرنگ جرنگ کردن طنین داشتن
thumps صدای تلپ با صدای تلپ تلپ زدن یاراه رفتن
thumped صدای تلپ با صدای تلپ تلپ زدن یاراه رفتن
thump صدای تلپ با صدای تلپ تلپ زدن یاراه رفتن
thumping صدای تلپ با صدای تلپ تلپ زدن یاراه رفتن
straddle trench خندق یا نوعی سنگر عمیق خطی کوتاه که معمولا برای تهیه مستراح اردوگاهی مورد استفاده قرار می گیرد
Sophrosyne وضعیت سالم ذهن توصیف شده با خویشتنداری اعتدال و آگاهی عمیق از نفس حقیقی که به شادی واقعی منجر میشود
inane خالی
emptier خالی
emptied خالی
tenantless خالی
blank خالی
unoccupied خالی
toom : خالی
underweight سر خالی
forspent خالی
destitute خالی
empty خالی
empties خالی
emptiest خالی
vacant خالی
hollow dam سد تو خالی
indigent خالی
barren خالی
vacuous خالی
phantom <adj.> تو خالی
void خالی
vacuous خالی
devoid خالی از
light-weight سر خالی
frothy <adj.> تو خالی
blank cell سل خالی
stilted <adj.> تو خالی
sunken خالی
bare خالی
arid خالی
devoid خالی
windy خالی
vented خالی کردن
deserted <adj.> خالی از سکنه
fair minded خالی از اغراض
leering خالی تهی
leers خالی تهی
bare board برد خالی
free from slip خالی از لغزش
barebone استخوان خالی
free from backlash خالی از لقی
free form defects خالی از خطا
unmistakable خالی از اشتباه
drains خالی کردن اب
draining خالی کردن اب
discharger for battery باتری خالی کن
battery discharger باتری خالی کن
space فضای خالی
emptiness خالی بودن
voids فضاهای خالی
leer خالی تهی
depleting خالی کردن
depletes خالی کردن
leered خالی تهی
depleted خالی کردن
deplete خالی کردن
isthmuses تنگه خالی
isthmus تنگه خالی
drain خالی کردن اب
drained خالی کردن اب
void volume حجم خالی
bad break فضای خالی
prosaic خالی از لطف
unloaded خالی کردن
evacuating خالی کردن
void فضای خالی
evacuates خالی کردن
purge خالی کردن
vacate خالی کردن
dappled خال خالی
unloads خالی کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com