English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 208 (12 milliseconds)
English Persian
flop صدای چلپ باصدای تلپ افتادن
flopped صدای چلپ باصدای تلپ افتادن
flopping صدای چلپ باصدای تلپ افتادن
flops صدای چلپ باصدای تلپ افتادن
Search result with all words
stump بیخ وبن صدای افتادن چیزسنگین سقوط باصدای سنگین
stumped بیخ وبن صدای افتادن چیزسنگین سقوط باصدای سنگین
stumping بیخ وبن صدای افتادن چیزسنگین سقوط باصدای سنگین
stumps بیخ وبن صدای افتادن چیزسنگین سقوط باصدای سنگین
Other Matches
slammed صدای بستن دروامثال ان باصدای بلند دررا با شدت بهم زدن بهم کوفتن
slams صدای بستن دروامثال ان باصدای بلند دررا با شدت بهم زدن بهم کوفتن
slam صدای بستن دروامثال ان باصدای بلند دررا با شدت بهم زدن بهم کوفتن
slamming صدای بستن دروامثال ان باصدای بلند دررا با شدت بهم زدن بهم کوفتن
plump صدای تلپ تلپ محکم افتادن یا افکندن
plumpest صدای تلپ تلپ محکم افتادن یا افکندن
to fall on ones knees بیرون افتادن بلابه افتادن
honking صدای خوک یاگراز صدای غاز وحشی یا بوق ماشین وامثال ان
honk صدای خوک یاگراز صدای غاز وحشی یا بوق ماشین وامثال ان
honks صدای خوک یاگراز صدای غاز وحشی یا بوق ماشین وامثال ان
honked صدای خوک یاگراز صدای غاز وحشی یا بوق ماشین وامثال ان
acrophony صدای حرف اول کلماتی که معرف خود ان کلمه باشدمانند صدای a درالف
ping صدای تیزی شبیه صدای اصابت گلوله به دیوار
voice وسیلهای که صدای مشابه صدای انسان تولید میکند
pinging صدای تیزی شبیه صدای اصابت گلوله به دیوار
pinged صدای تیزی شبیه صدای اصابت گلوله به دیوار
voices وسیلهای که صدای مشابه صدای انسان تولید میکند
synthesizer وسیلهای که صدای مشابه صدای انسان تولید میکند
pings صدای تیزی شبیه صدای اصابت گلوله به دیوار
synthesizers وسیلهای که صدای مشابه صدای انسان تولید میکند
voicing وسیلهای که صدای مشابه صدای انسان تولید میکند
synthesisers وسیلهای که صدای مشابه صدای انسان تولید میکند
contralto زیرترین صدای مردانه بم ترین صدای زنانه
contraltos زیرترین صدای مردانه بم ترین صدای زنانه
loudest باصدای بلند
swishing باصدای فش فش زدن
highs باصدای بلند
highest باصدای بلند
louder باصدای بلند
plop باصدای تلپ
loud باصدای بلند
high باصدای بلند
boisterously باصدای زیاد
aloud باصدای بلند
swishes باصدای فش فش زدن
plopped باصدای تلپ
audibly باصدای رسا
plopping باصدای تلپ
swished باصدای فش فش زدن
swish باصدای فش فش زدن
plunk باصدای تلپ
plops باصدای تلپ
chortle صدای خرخرکردن صدای خرناس کردن
chortled صدای خرخرکردن صدای خرناس کردن
chortles صدای خرخرکردن صدای خرناس کردن
chortling صدای خرخرکردن صدای خرناس کردن
phut تق صدای ترکیدن بادکنک صدای گلوله
monophthong صدای ساده وتنها صدای بسیط
dirdum توبیخ باصدای بلند
flip flop باصدای چلپ چلوپ
to laugh boisterously باصدای بلند خندیدن
rasped باصدای سوهان گوش راازردن
harangues باصدای بلند نطق کردن
gaff باصدای بلندخندیدن قلابدار کردن
highest تند زیاد باصدای زیر
haranguing باصدای بلند نطق کردن
rasping باصدای سوهان گوش راازردن
rasp باصدای سوهان گوش راازردن
high تند زیاد باصدای زیر
whish باصدای هیس حرکت کردن
whiff باصدای پف حرکت دادن وزیدن
sound off باصدای بلند صحبت کردن
rasps باصدای سوهان گوش راازردن
harangue باصدای بلند نطق کردن
harangued باصدای بلند نطق کردن
highs تند زیاد باصدای زیر
ululate باصدای بلند ناله وزاری کردن
declamatory مربوط به قرائت مطلبی باصدای بلند وغرا
to ring the curtain up or down پرده نمایش را باصدای زنگ بالاوپائین بردن
skirl صدای زیر صدای نی انبان
tolling طنین موزون باصدای ناقوس یا زنگ اعلام کردن
tolls طنین موزون باصدای ناقوس یا زنگ اعلام کردن
toll طنین موزون باصدای ناقوس یا زنگ اعلام کردن
twang صدای تودماغی صدای دنگ دنگ ایجاد کردن
twanged صدای تودماغی صدای دنگ دنگ ایجاد کردن
twanging صدای تودماغی صدای دنگ دنگ ایجاد کردن
twangs صدای تودماغی صدای دنگ دنگ ایجاد کردن
Susurrus صدای آرام و ملایم، مثل خش خش یا صدای آرام باد
tu-whit tu-whoo صدایی شبیه صدای جغد صدای جغد
tu whit tu whoo صدایی شبیه صدای جغد صدای جغد
thundered اسمان غرش کردن باصدای رعد اسا ادا کردن
thunder اسمان غرش کردن باصدای رعد اسا ادا کردن
thunders اسمان غرش کردن باصدای رعد اسا ادا کردن
tout بلند جار زدن باصدای بلند انتشار دادن
touting بلند جار زدن باصدای بلند انتشار دادن
touted بلند جار زدن باصدای بلند انتشار دادن
touts بلند جار زدن باصدای بلند انتشار دادن
tinkling صدای جرنگ صدای جرنگ جرنگ کردن طنین داشتن
tinkles صدای جرنگ صدای جرنگ جرنگ کردن طنین داشتن
tinkle صدای جرنگ صدای جرنگ جرنگ کردن طنین داشتن
thump صدای تلپ با صدای تلپ تلپ زدن یاراه رفتن
thumped صدای تلپ با صدای تلپ تلپ زدن یاراه رفتن
thumping صدای تلپ با صدای تلپ تلپ زدن یاراه رفتن
thumps صدای تلپ با صدای تلپ تلپ زدن یاراه رفتن
tinkled صدای جرنگ صدای جرنگ جرنگ کردن طنین داشتن
snuffle باصدای بلند نفس کشیدن بازحمت از بینی نفس کشیدن تودماغی حرف زدن بوکشیدن
snuffling باصدای بلند نفس کشیدن بازحمت از بینی نفس کشیدن تودماغی حرف زدن بوکشیدن
snuffled باصدای بلند نفس کشیدن بازحمت از بینی نفس کشیدن تودماغی حرف زدن بوکشیدن
snuffles باصدای بلند نفس کشیدن بازحمت از بینی نفس کشیدن تودماغی حرف زدن بوکشیدن
thready رشته رشته باصدای باریک
retards پس افتادن
out of breath <idiom> به هن هن افتادن
To go out o fashion . از مد افتادن
To do something in a pique . سر لج افتادن
tumble افتادن
fall افتادن
retard پس افتادن
lapse vi افتادن
clear itself لا افتادن
plonk افتادن
plonked افتادن
plonking افتادن
plonks افتادن
retarding پس افتادن
founders از پا افتادن
foundering از پا افتادن
foundered از پا افتادن
founder از پا افتادن
tumbled افتادن
score خط افتادن
to be off ones feed افتادن
toppled از سر افتادن
opposes در افتادن
tumbles افتادن
to shank off افتادن
to come a mucker افتادن
to be thrown افتادن
topple از سر افتادن
lags پس افتادن
scores خط افتادن
lagged پس افتادن
topples از سر افتادن
lag پس افتادن
toppling از سر افتادن
prostrating افتادن
scored خط افتادن
prostrated افتادن
drop back افتادن
to come a cropper افتادن
to fall off افتادن
oppose در افتادن
to be deferred پس افتادن
to fall down افتادن
prostrate افتادن
prostrates افتادن
to bite the dust افتادن
lies افتادن
lied افتادن
lie افتادن
to get out of breath ازنفس افتادن
To be the talk of the town. سرزبانها افتادن
fall out اتفاق افتادن
To have it in for someone . با کسی کج افتادن
to cast oneself down prostrate بخاک افتادن
to be reduced to poverty بگدائی افتادن
to get oneself into trouble بزحمت افتادن
To pick on someone . To have it in for someone . با کسی لج افتادن
loll بیرون افتادن
to get ahead of پیش افتادن از
dry up خشک افتادن
to come into operation بکار افتادن
to draw the c. forth پرده افتادن
to dry up خشک افتادن
to fall crash افتادن وباصداخردشدن
occurring اتفاق افتادن
to fall into error دراشتباه افتادن
occurs اتفاق افتادن
break down <idiom> ازکار افتادن
occurred اتفاق افتادن
occur اتفاق افتادن
to gain a over پیش افتادن از
lolled بیرون افتادن
to fall out بیرون افتادن
take the rap <idiom> به تله افتادن
lolling بیرون افتادن
lolls بیرون افتادن
To be lost . To disappear . ازمیان بر افتادن
take place <idiom> انفاق افتادن
coaptation بهم افتادن
surpass پیش افتادن از
to be derailed از خط بیرون افتادن
drop behind عقب افتادن از
sinks گود افتادن
sink گود افتادن
to sinister in گود افتادن
to sank in one's estimation ازنظرکسی افتادن
postponing بتعویق افتادن
surpassed پیش افتادن از
to take to افتادن یاپرداختن به
desexualize از مردی افتادن
whop پیش افتادن از
come about اتفاق افتادن
come to pass اتفاق افتادن
get ahead جلو افتادن
to be deferred عقب افتادن
surpasses پیش افتادن از
use up ازنفس افتادن
desex از مردی افتادن
postpones بتعویق افتادن
to run dry خشک افتادن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com