English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 169 (8 milliseconds)
English Persian
pectoral صدری درونی
pectorals صدری درونی
Other Matches
internal furnace کوره درونی بوته درونی اشتعال درونی
dynamically نیروی فعاله درونی فعالیت درونی
dynamic نیروی فعاله درونی فعالیت درونی
thoracic صدری
rib-cages قفسه صدری
pectoriloquy تکلم صدری
rib-cage قفسه صدری
rib cage قفسه صدری
thoracic cage قفسه صدری
thoracic duct مجرای صدری
pectoral fins بالهی صدری
interior درونی
intestine درونی
infelt درونی
endogenous درونی
civil درونی
interiors درونی
inmost درونی
tumble home خم درونی
intrinsic درونی
subjective درونی
indoor درونی
intestines درونی
inward درونی
inside درونی
internal درونی
in- :درونی
in درونی
in :درونی
innermost درونی
insides درونی
in- درونی
inner درونی
intrinsic motivation انگیزش درونی
entophyte انگل درونی
inner loop حلقه درونی
interoceptor گیرنده درونی
internal reflection انعکاس درونی
enteroceptor گیرنده درونی
loggia ایوان درونی
intrados springing line پاطاق درونی
inmost thoughts اندیشههای درونی
intrinsic approach رهیافت درونی
indravgnt جریان درونی
inflow ریزش درونی
spring of intrados پاطاق درونی
inherent viscosity گرانروی درونی
logarithmic viscosity number گرانروی درونی
springing of soffit پاطاق درونی
ingrowth رویش درونی
internal secretion ترشح درونی
internal pressure فشار درونی
inner shell electron الکترون درونی
internal work کار درونی
internal friction سایش درونی
internal friction اصطکاک درونی
internal force نیروی درونی
internal inhibition بازداری درونی
internal command فرمان درونی
internal font فونت درونی
internal consistency هماهنگی درونی
internal conversion تبدیل درونی
internality درونی بودن
interior affairs کارهای درونی
inner speech گفتار درونی
interiority درونی بودن
intrados قوس درونی
internal phase فاز درونی
intercorrelation وابستگی درونی
internal temperature دمای درونی
interflow جریان اب درونی
internal vibrator لرزاننده درونی
internal energy انرژی درونی
endocardium پرده درونی دل
indoor درونی داخلی
dynamically نیروی درونی
dynamic نیروی درونی
interiors درونی درون
interior درونی درون
innate درونی چسبنده
interpolations براورد درونی
interpolation براورد درونی
esoteric رمزی درونی
internalizes درونی کردن
internalized درونی کردن
internalize درونی کردن
internalising درونی کردن
internalises درونی کردن
internalised درونی کردن
in-fighting کشمکش درونی
bal badak تیغ درونی پا
cooptation انتخاب درونی
endophasia تکلم درونی
pore pressure فشار درونی
internalizing درونی کردن
endogenous event رویداد درونی
endoderm پرده درونی
internalization درونی ساختن
aula حیاط درونی
archivolt قوس درونی
ductless gland غده درونی
the inner layer چینه درونی
the inner layer لایه درونی
subjectivity درونی بودن
internal torque گشتاور نیروی درونی
internal sort مرتب کردن درونی
Internal energy انرژی درونی [فیزیک]
inherent [in] <adj.> درونی [ماندگار] [ذاتی]
internist متخصص داروهای درونی
psychogenesis پیدایش نیروی درونی
thermionic arc قوس گرمیونایی درونی
mesophyll بافت درونی برگ
scarp دیوار درونی خندق
sacrp دیوار درونی خندق
midland بین الارضین درونی
inwarness بطون درونی بودن
internal evidence مدارک یاگواه درونی
enostosis اماس درونی استخوان
endosporium غشاء درونی تخم
endospore غشاء درونی تخم
endometrium پرده درونی زهدان
internalization درونی یا باطنی کردن
endocrane سطح درونی جمجمه
endocarp حلقه درونی میوه
endocarditis اماس غشاء درونی دل
endo arterities اماس درونی شریان
dynamic pressure فشار محرکه درونی
autotelic دارای قصد درونی
internal consistency coefficient ضریب همسانی درونی
internal hard disk دیسک سخت درونی
inside berm سکوی شیببر درونی
inner work function انرژی خروج درونی
endometritis اماس درونی زهدان
internal resisting moment لنگر مقاوم درونی
endocardial وابسته به پرده درونی دلhypoblast
internal friction مالش درونی سایش داخلی
insides نزدیک به مرکز بخش درونی
internal modem تلفیق و تفکیک کننده درونی
interoceptive وابسته به انگیزش وتحریک درونی
endosarc قسمت درونی سفیده سلول
endoskeleton استخوان بندی درونی حیوان
inside نزدیک به مرکز بخش درونی
extruded corner [پیش آمدگی گوشه درونی]
internal ophthalmia اماس درونی تخم چشم
escarp سرازیری درونی خندق یاخاکریز
auscultator گوش کننده صداهای درونی بدن
field glass عدسی درونی دوربین یاذره بین
integrated مودمی که بخش درونی سیستم باشد
to protect home industry صنایع درونی را حفظ وتشویق کردن
entoptics شناسایی وفایف اجزای درونی چشم
intramural واقع در این سوی دیوارها درونی
locks همسان کردن ساعت درونی با سیگنال دریافتی
lock همسان کردن ساعت درونی با سیگنال دریافتی
gutter فضای خالی یا حاشیه درونی بین در صفحه مقابل
intima درونی ترین غشاء پوششی رگها و سایررباطهای بدن
smoke consumer اسباب استفاده از دود برای مصرف درونی ماشین
gutters فضای خالی یا حاشیه درونی بین در صفحه مقابل
proprioceptive تحریک شده در اثر تحریکات درونی عضو موجود زنده
The way the robbery was committed speaks of inside knowledge. روشی که سرقت مرتکب شده بود منجر از آگاهی درونی می شود .
epicanthus لایه کوچکی از پوست که گاهی گوشه درونی چشم رامی پوشاند
psychogenesis ایجاددر اثر فعل وانفعالات درونی منشافعالیت ذهنی روان زایش
Marxists طرفدار مکتب مارکس براساس اعتقاد انهاسرمایه داری به علت تناقض درونی موجود در ان سقوط خواهد کرد
Marxist طرفدار مکتب مارکس براساس اعتقاد انهاسرمایه داری به علت تناقض درونی موجود در ان سقوط خواهد کرد
metallography شرح فلزات بررسی در ساختمان درونی فلزات
cpu ساعت درونی پردازنده که سیگنال با قاعده را ایجاد میکند که برای کنترل عملیات و ارسال داده در پردازنده است
incretion ترشح درونی یا داخلی تراوش داخلی
internal shield زره درونی زره داخلی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com