Dictiornary-Farsi | صرفنظر کردنی | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (9 milliseconds)

English	Persian
dispensable	صرفنظر کردنی


Other Matches

wadeable	کپه کردنی توده کردنی قابل ریه گذاری
regardless	صرفنظر از
irregardless	صرفنظر از
no matter <idiom>	صرفنظر
irrespective	صرفنظر از
waives	صرفنظر کردن از
surrenders	واگذاری صرفنظر
surrendered	واگذاری صرفنظر
surrender	واگذاری صرفنظر
waiver	فسخ صرفنظر
waived	صرفنظر کردن از
call off	صرفنظر کردن
waiver	صرفنظر اغماض
waive	صرفنظر کردن از
forgets	فراموشی صرفنظر کردن
withdraw	صرفنظر کردن بازگیری
cession of a right	از حقی صرفنظر کردن
withdraws	صرفنظر کردن بازگیری
withdrawals	صرفنظر کردن بازگیری
withdrawal	صرفنظر کردن بازگیری
back down	از ادعایی صرفنظر کردن
waiver	بار قابل صرفنظر
To give up (overlook)something.	از چیزی صرفنظر کردن
forget	فراموشی صرفنظر کردن
waive one's claim	از ادعای خود صرفنظر کردن
adside from	صرفنظر از اینکه گذشته از این
settlement by abandonment	تسویه در نتیجه صرفنظر شدن از مطالبات
nose gear	قسمت جلوی ارابه فرود ازنوع تری سیکل صرفنظر ازفاصله ان تا دماغه
dead freight	کرایه قسمتی از کشتی که به صرفنظر از استفاده یا عدم استفاده باید پرداخت شود
cession	صرفنظر کردن از چیزی وواگذار کردن ان واگذاری
rejectable	رد کردنی
rebuttable	رد کردنی
forfoitable	گم کردنی
rebuttable	رو کردنی
confutable	رد کردنی
solvency	حل کردنی
doable	کردنی
refutable	رد کردنی
challengeable	رد کردنی
discountable	کم کردنی
coning angle	زاویه بین محور طولی تیغه ها و سطح مار بر نوک تیغه ها صرفنظر از خمش تیغه ها
inducible	وادار کردنی
predicable	اطلاق کردنی
punishability	مجازات کردنی
quotable	نقل کردنی
receivable	دریافت کردنی
referable	مراجعه کردنی
refillable	دوباره پر کردنی
relatable	نقل کردنی
repealable	لغو کردنی
resectable	قطع کردنی
satisfiable	راضی کردنی
preachable	وعظ کردنی
pracitcable	گذار کردنی
persuasible	وادار کردنی
inflictable	تحمیل کردنی
inscribable	محاط کردنی
insurable	بیمه کردنی
interpretable	تفسیر کردنی
issuable	صادر کردنی
iterable	تکرار کردنی
leasable	اجاره کردنی
leviable	وضع کردنی
operable	عمل کردنی
opposable	مخالفت کردنی
partible	جدا کردنی
participable	شرکت کردنی
persuadable	وادار کردنی
seizable	ضبط کردنی
surmountable	برطرف کردنی
tameable	رام کردنی
tarnishable	کدر کردنی
thinkable	فکر کردنی
triable	ازمایش کردنی
violable	غصب کردنی
vindicable	حمایت کردنی
fair game	مسخره کردنی
vindicatory	ثابت کردنی
wadable	کپه کردنی
wadable	توده کردنی
wettable	خیس کردنی
weighable	وزن کردنی
applicable <adj.>	مصرف کردنی
suitable <adj.>	مصرف کردنی
usable <adj.>	مصرف کردنی
sinkable	نشست کردنی
utilizable <adj.>	مصرف کردنی
smokable	دود کردنی
smokeable	دود کردنی
spendable	خرج کردنی
spottable	پیدا کردنی
utilisable [British] <adj.>	مصرف کردنی
tamable	رام کردنی
useful <adj.>	مصرف کردنی
steerable	هدایت کردنی
storable	انبار کردنی
subduable	مطیع کردنی
subjugable	مطیع کردنی
submergible	غوطه ور کردنی
supposable	فرض کردنی
suppressible	متوقف کردنی
collectable	جمع کردنی
denotable	دلالت کردنی
deprivable	محروم کردنی
adoptable	اتخاذ کردنی
abolishable	منسوخ کردنی
devisable	تعبیه کردنی
eliminable	بیرون کردنی
dispensable	معاف کردنی
enunciable	اعلام کردنی
notifiable	اخطار کردنی
erasable	پاک کردنی
erectile	راست کردنی
reprehensible	سرزنش کردنی
escapable	فرار کردنی
excludable	محروم کردنی
suggestible	پیشنهاد کردنی
applicative	اعمال کردنی
demurrable	اشکال کردنی
calculable	حساب کردنی
collectible	جمع کردنی
communicable	ابلاغ کردنی
compassable	احاطه کردنی
compellable	مجبور کردنی
concealable	پنهان کردنی
condemnable	محکوم کردنی
assurable	بیمه کردنی
constrainable	مجبور کردنی
contrivable	تدبیر کردنی
assumable	فرض کردنی
covetable	طمع کردنی
appraisable	قیمت کردنی
declinable	صرف کردنی
defeasible	فسخ کردنی
suggestible	اشاره کردنی
includible	شامل کردنی
filtrable	صافی کردنی
fixable	محکم کردنی
fleeceable	لخت کردنی
defensible	دفاع کردنی
conquerable	فتح کردنی
conceivable	تصور کردنی
credible	باور کردنی
tractable	رام کردنی
framable	درست کردنی
palpable	پرماسیدنی حس کردنی
tangible	لمس کردنی
believable	باور کردنی
filterable	صافی کردنی
includable	شامل کردنی
impotable	وارد کردنی
extinguishable	خاموش کردنی
tactile	لمس کردنی
extraditable	تسلیم کردنی
farmable	زراعت کردنی
importable	وارد کردنی
separable	جدا کردنی
interchangeable	با هم عوض کردنی
fellable	قطع کردنی
tangibly	لمس کردنی
fixture	لوازم نصب کردنی
bills receivable	براتهای دریافت کردنی
traceable	جستجو کردنی یافتنی
injection	داروی تزریق کردنی
missile	اسلحه پرتاب کردنی
missiles	اسلحه پرتاب کردنی
tax-deductible	کسر کردنی از مالیات
likelier	باور کردنی احتمالی
likeliest	باور کردنی احتمالی
likely	باور کردنی احتمالی
contrivable	اختراع کردنی اندیشیدنی
pracitcable	عبور کردنی گذشتنی
eradicable	قلع و قمع کردنی
perceivable	مشاهده کردنی دیدنی
perceivable	درک کردنی محسوس
reprouducible	دوباره درست کردنی
manipular	با دست درست کردنی
saveable	پس انداز کردنی اندوختنی
manageably	بطور اداره کردنی
sinkable	غرق کردنی یاشدنی
likly	باور کردنی احتمالی
supposable	تصور کردنی مفروض
exigible	خواستنی مطالبه کردنی
impugnable	رد کردنی قابل تکذیب
manipulatory	با دست درست کردنی
get at able	یافتنی پیدا کردنی
comparable	قابل مقایسه مانند کردنی
usable	قابل استفاده مصرف کردنی
framable	تنظیم کردنی ترتیب دادنی
probable	باور کردنی امر احتمالی
expressible	قابل افهار بیان کردنی
pervertible	گمراه شدنی کج راه کردنی
presentative	قابل تقدیم درک کردنی
supportable	حمایت کردنی تاب اوردنی
bills payable	برات های پرداخت کردنی
calculable	براورد کردنی قابل اعتماد
useable	قابل استفاده مصرف کردنی
vanquishable	پیروز شدنی غلبه کردنی
violable	تجاوز کردنی تخطی پذیر
vindicable	قابل دفاع ثابت کردنی