English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (34 milliseconds)
English Persian
economizing صرفه جویی در دارایی حداکثر استفاده را از دارایی موجود کردن
Other Matches
current ratio نسبت دارایی موجود به بدهی موجود
foreign attachment توقیف دارایی شخص بیگانه یاغائب ازمحل دارایی
supply economy صرفه جویی در مصرف اماد صرفه جویی تدارکاتی
he inherited a large fortune دارایی زیادی بمیراث برد دارایی زیادی به او رسید
financing رسته دارایی دارایی
finances رسته دارایی دارایی
finance رسته دارایی دارایی
financed رسته دارایی دارایی
economized صرفه جویی کردن
save صرفه جویی کردن
economised صرفه جویی کردن
saves صرفه جویی کردن
scrounges صرفه جویی کردن
economize صرفه جویی کردن
economizes صرفه جویی کردن
economising صرفه جویی کردن
cut corners <idiom> صرفه جویی کردن
economises صرفه جویی کردن
scrounging صرفه جویی کردن
scrounged صرفه جویی کردن
scrounge صرفه جویی کردن
saved صرفه جویی کردن
hotch سرجمع کردن دارایی
to save up for something برای چیزی صرفه جویی کردن
finance علم دارایی تهیه پول کردن
financing علم دارایی تهیه پول کردن
financed علم دارایی تهیه پول کردن
finances علم دارایی تهیه پول کردن
hotchpot سرجمع کردن دارایی رویهم ریختن اموال
levy a sum on a person's property به منظور تامین مدعی به دارایی کسی را توقیف کردن
wealth دارایی
estates دارایی
property دارایی
fortune دارایی
possession دارایی
estate دارایی
financing دارایی
pursing دارایی
purses دارایی
pursed دارایی
purse دارایی
asset دارایی
fortunes دارایی
portfolios دارایی
portfolio دارایی
finance دارایی
means دارایی
holding دارایی
financed دارایی
finances دارایی
thrift صرفه جویی
economy صرفه جویی
economies صرفه جویی
frugality صرفه جویی
saving صرفه جویی
thing اسباب دارایی
hereditament دارایی غیرمنقول
private property دارایی شخصی
personal chattels دارایی منقول
assets مایملک دارایی
capital goods دارایی ثابت
possession دارایی متصرفات
Chancellor of the Exchequer وزیر دارایی
cham cell or of the e. وزیر دارایی
current asset دارایی جاری
current assets دارایی جاری
personal state دارایی منقول
equities دارایی شرکاء
equity دارایی شرکاء
fortunes دارایی ثروت
Chancellors of the Exchequer وزیر دارایی
personalty دارایی شخصی
to take an inventory of صورت دارایی
weals ثروت دارایی
hab داشتن دارایی
intendant پیشکار دارایی
temporality دارایی دینوی
money bag دارایی دولت
installation property دارایی قسمت
assets and equities دارایی ودیون
inventory دفتر دارایی
financial agency اداره دارایی
the furniture of ones pocket دارایی جیب
fortune دارایی ثروت
circulating asset دارایی در گردش
weal ثروت دارایی
liabilities and assets بدهی و دارایی
property tax مالیات دارایی
circulating asset دارایی جاری
ministry of f. وزارت دارایی
finance ministry وزارت دارایی
finance office اداره دارایی
finance officer افسر دارایی
economy factor ضریب صرفه جویی
spareable قابل صرفه جویی
parsimony صرفه جویی کم خرجی
economizing method روش صرفه جویی
to come into a property دارایی را بدست اوردن
inventory صورت دارایی موجودی
church warden متصدی دارایی کلیسا
personal chattels دارایی شخصی منقول
hereditaments دارایی غیر منقول
immovable دارایی غیر منقول
personal property دارایی شخصی منقول
financed قسمت مالی یا دارایی
holding دراختیار داشتن دارایی
finance قسمت مالی یا دارایی
real property دارایی غیر منقول
disinvestment خرج دارایی بی چیزی
dedicated assets دارایی وقف شده
belonging متعلقات واموال دارایی
financing قسمت مالی یا دارایی
finances قسمت مالی یا دارایی
paraphernal وابسته به دارایی شخصی زن
capital account حساب دارایی وسرمایه
private property دارایی شخصی بلامعارض
draw up inventory تنظیم صورت دارایی
property book دفتر دارایی یکان
jointure دارایی مشترک زن و شوهر
real account حساب دارایی غیرمنقول
an economist of time متخصص در صرفه جویی وقت
time saver صرفه جویی کننده در وقت
economizer صرفه جویی کننده انرژی
gas saving صرفه جویی در مصرف بنزین
feed heater دستگاه صرفه جویی درحرارت
providence صرفه جویی اینده نگری
appreciations افزایش ارزش دارایی و موجودی
installation property book دفتر دارایی قسمت یا یکان
realty دارایی غیرمنقول و نمائات و منضمات ان
realty دارایی غیر منقول ملک
heir in tail وارث دارایی حبس شده
assets ابزار تجهیزات مایملک و دارایی
state of in her itance ملک یا دارایی قابل توارث
inventorial مربوط به دفتر دارایی فهرستی
benefical owner of an estate مالک بهره برداریک دارایی
contents of a vessel دارایی یامحتویات فرف مظروف
The ministry of economic affairs and finance وزارت امور اقتصاد و دارایی
inventory reconciliation تطابق موجودی با دارایی یکان
to sell up a debtor دارایی بدهکاری راگروکشیدن وفروختن
appreciation افزایش ارزش دارایی و موجودی
chattel مال منقول دارایی شخصی
impropriator تفریط کننده دارایی کلیسا
austerity package بسته صرفه جویی [اقتصاد] [سیاست]
heirlooms دارایی منقولی که بارث رسیده باشد
jus mariti حق مرد نسبت به دارایی منقول زنش
adventitious property دارایی که بطورغیر مستقیم به ارث برسد
sell up a debtor دارایی بدهکاری را گرو کشیدن و فروختن
heirloom دارایی منقولی که بارث رسیده باشد
capitalization unit هزینهای که صرف دارایی ثابت میشود
all that property تمام ان دارایی یامال داازدست دادم
i parted from تمام ان دارایی یا مال را ازدست دادم
I'm saving up for a new bike. من برای یک دوچرخه جدید صرفه جویی می کنم.
an economist of time کسی که میتواند در وقت صرفه جویی کند
escheat حق تصرف دارایی متوفی ازطرف دولت یا پادشاه درموردی که متوفی بی وارث یابی وصیت مرده باشد مصادره کردن
insured کسی که زندگی و دارایی اش بیمه شده باشد
impropriation دادنی دارایی کلیسا و مانند ان بغیر روحانیون
capitalized expense در ضمن اصل دارایی نیز منظور میشود
to make a f. دارایی یاثروت بهم زدن متمول شدن
capital assets دارایی طویل المده اعم ازمالی واعتباری
chancery مقام وزارت دارایی دفتر مهردار سلطنتی
onerous property دارایی یا ملکی که مستلزم انجام تعهد یا التزامی است
an insolvent estate دارایی یا ملکی که برای پرداخت بدهی بسنده نباشد
dowager بیوه زنی که دارایی ازشوهرش به او ارث رسیده باشد
dowagers بیوه زنی که دارایی ازشوهرش به او ارث رسیده باشد
parapherna بخشی از دارایی زن که جزوجهیزیه نبود بلکه در اختیارخود زن بود
asset جمع دارایی شخص که بایستی بابت دیون او پرداخت گردد
current liability اقلامی از بدهی که پرداخت انها از محل دارایی جاری باشد
laborsaving تقلیل دهنده زحمت کارگر صرفه جویی کننده در میزان کار
assessed value ارزشی که به منظور خاص برای یکی از اقلام دارایی معین میشود
paraphernalia دارایی شخصی زن که بعد ازمرگ شوهر علاوه بر جهیزیه و منضمات ان به وی می رسد
cut corners <idiom> [زمانی که چیزی برای صرفه جویی در هزینه به طور بد انجام شده است]
dower درCL این مقدار معادل ثلث کل دارایی مرد اعم از اعیان وعرصه است که به طریق عمری به زوجه اش واگذار میشود
gained صرفه استفاده
gain صرفه استفاده
gains صرفه استفاده
accelerated depreciation استهلاک زودرس [روش استهلاک دارایی در مدتی کمتر از زمان مقرر]
current maturity قیمت دفتری دارایی در موقع فروش یا تبدیل مظنه روز نرخ روز
library و در زمان و هزینه صرفه جویی شود. 2-مجموعه توابعی که کامپیوتر نیاز دارد تا به آنها مراجعه کند ولی در حافظه اصلی ذخیره نشده اند
libraries و در زمان و هزینه صرفه جویی شود. 2-مجموعه توابعی که کامپیوتر نیاز دارد تا به آنها مراجعه کند ولی در حافظه اصلی ذخیره نشده اند
inventory control کنترل ذخایرموجودی انبار کنترل دارایی
capital gain منافع حاصل از فروش یاتعویض اقلام دارایی به قیمتی بیش از ارزش دفتری اضافه ارزش سرمایه سرمایه باز یافته
bituminous paint رنگی ضخیم و سنگین که جزء اصلی ان قیر بوده و بعنوان رنگ ضد اسید برای کم کردن خوردگی حاصل از بخارات والکترولیت موجود در باطری استفاده میشود
he was proud of his wealth بدارایی خود مغرور بود مست دارایی خود بود
hit داده بازیابی شده از حافظه پنهان و نه رسانه ذخیره سازی . برای بیان اینکه در زمان صرفه جویی شده و پنهان سازی مفید بوده است
hits داده بازیابی شده از حافظه پنهان و نه رسانه ذخیره سازی . برای بیان اینکه در زمان صرفه جویی شده و پنهان سازی مفید بوده است
hitting داده بازیابی شده از حافظه پنهان و نه رسانه ذخیره سازی . برای بیان اینکه در زمان صرفه جویی شده و پنهان سازی مفید بوده است
design take off weight حداکثر وزن پیش بینی شده هنگام برخاستن هواپیمابرای استفاده در محاسبات طراحی
design gross weight حداکثر وزن پیش بینی شده هنگام برخاستن هواپیمابرای استفاده در محاسبات طراحی
fullest که از همه صفحه موجود استفاده میکند. درون یک پنجره نشان داده نمیشود
full که از همه صفحه موجود استفاده میکند. درون یک پنجره نشان داده نمیشود
design landing weight حداکثر وزن پیش بینی شده هنگام فرود هواپیما برای استفاده در محاسبات طراحی
Intel شرکتی که اولین ریزپردازنده موجود را ساخت . و نیز پردازنده هایی ساختند که در IBMPC و کامپیوترهای سازگار استفاده میشود
economic نزدیک به صرفه مقرون به صرفه
cats استفاده از کامپیوتر برای بررسی یک ابزار یا برنامه برای یافتن خطاهای موجود
cat استفاده از کامپیوتر برای بررسی یک ابزار یا برنامه برای یافتن خطاهای موجود
polymorph عضو یا موجود چند شکلی موجود زنده ایکه چندین مرحله تغییر ودگردیسی داشته باشد
economizing صرفه جوئی کردن
To save . To economize. صرفه جوئی کردن
virtual که موجود نیست ولی توسط کامپیوتر شبیه سازی شده است و توسط کاربر به صورت مجازی قابل استفاده است
To pay off someone. To settle old scores with someone. با کسی تسویه حساب کردن ( انتقام جویی کردن )
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com