English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 103 (6 milliseconds)
English Persian
penny wise and pound foolish صرفه جو در پنی و ولخرج درلیره
Other Matches
economic نزدیک به صرفه مقرون به صرفه
supply economy صرفه جویی در مصرف اماد صرفه جویی تدارکاتی
profligate ولخرج
free with ones money ولخرج
spendthrift ولخرج
spendthrifts ولخرج
prodigal ولخرج
wasteful ولخرج
dissipated ولخرج
extravagant ولخرج
plentiful exenses ولخرج
lavish of money ولخرج
thriftless ولخرج
profuse of expenditure ولخرج
wastrel ادم ولخرج
scattergood ولخرج مسرف
pound foolish ولخرج در مبالغ بزرگ
frugal صرفه جو
providential صرفه جو
economical صرفه جو
housewifely صرفه جو
behoof صرفه
beta leonis صرفه
denebola صرفه
economizer صرفه جو
penny wise صرفه جو
inadvisable بی صرفه
advantage صرفه
parsimonious صرفه جو
thrifty صرفه جو
economies صرفه جویی
chariness صرفه جوئی
costings مقرون به صرفه
frugal با صرفه اندک
cost-effective مقرون به صرفه
gains صرفه استفاده
economization صرفه جوئی
frugally با صرفه جوئی
he is a bad husband صرفه جو نیست
economy صرفه جویی
inexpensive معقول صرفه جو
thrift صرفه جویی
gain صرفه استفاده
gained صرفه استفاده
economical مقرون به صرفه
saving صرفه جویی
thrift صرفه جوئی
frugality صرفه جویی
backstop technology تکنولوژی با صرفه
spillover benefits صرفه جوئیهای خارجی
provident صرفه جو اینده نگر
It is not economical. مقرون به صرفه نیست.
spareable قابل صرفه جویی
saved صرفه جویی کردن
saves صرفه جویی کردن
thriftily از روی صرفه جوئی
cut corners <idiom> صرفه جویی کردن
To save . To economize. صرفه جوئی کردن
save صرفه جویی کردن
economy factor ضریب صرفه جویی
internal economies صرفه جوئیهای داخلی
economize صرفه جویی کردن
sparing مضایقه کننده صرفه جو
consumption economies صرفه جوئیهای مصرفی
economizing صرفه جوئی کردن
economizes صرفه جویی کردن
economies of scale صرفه جوئیهای مقیاس
parsimony صرفه جویی کم خرجی
economizing method روش صرفه جویی
external economies صرفه جوئیهای خارجی
economized صرفه جویی کردن
economising صرفه جویی کردن
scrounge صرفه جویی کردن
scrounged صرفه جویی کردن
scrounges صرفه جویی کردن
scrounging صرفه جویی کردن
economises صرفه جویی کردن
economised صرفه جویی کردن
an economist of time متخصص در صرفه جویی وقت
advantageously با داشتن صرفه یا سود سودمندانه
providence صرفه جویی اینده نگری
economizer صرفه جویی کننده انرژی
internal diseconomies عدم صرفه جوئیهای داخلی
diseconomies of scale عدم صرفه جوئی به مقیاس
economies of scale صرفه جوئیهای تولید انبوه
time saver صرفه جویی کننده در وقت
feed heater دستگاه صرفه جویی درحرارت
gas saving صرفه جویی در مصرف بنزین
austerity package بسته صرفه جویی [اقتصاد] [سیاست]
to save up for something برای چیزی صرفه جویی کردن
housewifely از روی خانه داری یا صرفه جوئی
I'm saving up for a new bike. من برای یک دوچرخه جدید صرفه جویی می کنم.
an economist of time کسی که میتواند در وقت صرفه جویی کند
laborsaving تقلیل دهنده زحمت کارگر صرفه جویی کننده در میزان کار
cut corners <idiom> [زمانی که چیزی برای صرفه جویی در هزینه به طور بد انجام شده است]
economizing صرفه جویی در دارایی حداکثر استفاده را از دارایی موجود کردن
libraries و در زمان و هزینه صرفه جویی شود. 2-مجموعه توابعی که کامپیوتر نیاز دارد تا به آنها مراجعه کند ولی در حافظه اصلی ذخیره نشده اند
library و در زمان و هزینه صرفه جویی شود. 2-مجموعه توابعی که کامپیوتر نیاز دارد تا به آنها مراجعه کند ولی در حافظه اصلی ذخیره نشده اند
hits داده بازیابی شده از حافظه پنهان و نه رسانه ذخیره سازی . برای بیان اینکه در زمان صرفه جویی شده و پنهان سازی مفید بوده است
hitting داده بازیابی شده از حافظه پنهان و نه رسانه ذخیره سازی . برای بیان اینکه در زمان صرفه جویی شده و پنهان سازی مفید بوده است
hit داده بازیابی شده از حافظه پنهان و نه رسانه ذخیره سازی . برای بیان اینکه در زمان صرفه جویی شده و پنهان سازی مفید بوده است
positive externalities صرفه جوئیهای خارجی عوارض خارجی مثبت پی امدهای خارجی مثبت
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com