Dictiornary-Farsi | صریح اشتباه نشدنی | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (11 milliseconds)

English	Persian
unequivocal	صریح اشتباه نشدنی
unequivocally	صریح اشتباه نشدنی


Other Matches

unerring	اشتباه نشدنی
range error	اشتباه در تخمین دریایی اشتباه بردی اشتباه برد
incorrodible	خورده نشدنی سائیده نشدنی
inconsumable	سوخته نشدنی تمام نشدنی
incondensable	خلاصه نشدنی تغلیظ نشدنی
unappeasable	اقناع نشدنی راضی نشدنی
insupressive	پامال نشدنی موقوف نشدنی
glitch	یک اشتباه کوچک که باعث ایجاد اشتباه در انتقال اطلاعات میشود
glitches	یک اشتباه کوچک که باعث ایجاد اشتباه در انتقال اطلاعات میشود
out of place <idiom>	درجایی اشتباه ،درزمان اشتباه بودن
I consider that a mistake. [I regard that as a mistake.]	این به نظر من اشتباه است. [این را من اشتباه بحساب می آورم.]
categorical	صریح
expresses	صریح
expressed	صریح
express	صریح
abstracts	صریح
abstracting	صریح
abstract	صریح
expressing	صریح
clean-cut	صریح
cleaners	صریح
straighter	رک صریح
straightest	رک صریح
open	صریح
opened	صریح
opens	صریح
straight	رک صریح
specifics	صریح
specific	صریح
explicit	صریح
clear cut	صریح
clear-cut	صریح
perspicuous	صریح
four-square	صریح
definitive	صریح
clean cut	صریح
sharp cut	صریح
clear	صریح
clears	صریح
clearer	صریح
clearest	صریح
uninhibited	صریح
stricter	نص صریح محکم
frank	صریح نیرومند
immediate access	دستیابی صریح
clearer	صاف صریح
franked	صریح نیرومند
franker	صریح نیرومند
noncommittal	غیر صریح
franking	صریح نیرومند
clearest	صاف صریح
hypallage	قلب صریح
franks	صریح نیرومند
immediate address	آدرس صریح
immediate mode commands	فرامین مد صریح
strictest	نص صریح محکم
imprecise	غیر صریح
frankest	صریح نیرومند
strict	نص صریح محکم
four-square	به طور صریح
express acceptance	قبول صریح
express term	شرط صریح
express warranty	ضمانت صریح
punctual	نیشدار صریح
clear	صاف صریح
explicit address	آدرس صریح
expressed	سریع صریح
indefinite	غیر صریح
express	سریع صریح
inexplicit	غیر صریح
expresses	سریع صریح
precise	صریح دقیق
expressing	سریع صریح
explicit address	نشانی صریح
avowal	افهار صریح
clears	صاف صریح
denotation	معنای صریح
avowals	افهار صریح
direct object	مفعول صریح
definite	تصریح شده صریح
cold turkey	به طور صریح و بیپرده
d. judgment	حکم صریح یا روشن
unintelligible	پیچیده غیر صریح
expressed	دلالت کردن بر فهماندن صریح
express	دلالت کردن بر فهماندن صریح
expressing	دلالت کردن بر فهماندن صریح
expresses	دلالت کردن بر فهماندن صریح
datum error	اشتباه سطح مبنای ارتفاع اشتباه سطح مبنای اب دریا
overt collusion	تبانی چند شرکت برای کنترل بازار با موافقت صریح یکدیگر
delivery error	اشتباه پرتاب اشتباه در سیستم پرتاب
impractical	نشدنی
inexecutable <adj.>	نشدنی
inextricable	حل نشدنی
irresoluble	اب نشدنی
irresolvable	حل نشدنی
unfeasible <adj.>	نشدنی
insoluble	حل نشدنی
impracticable <adj.>	نشدنی
indissoluble	حل نشدنی
indissoluble	اب نشدنی
infeasible	نشدنی
insolvable	حل نشدنی
indiminishable	کم نشدنی
impalpability	حس نشدنی
inductile	خم نشدنی
quenchless	خاموش نشدنی
inextinguishable	خاموش نشدنی
invictive	مغلوب نشدنی
never say die	رام نشدنی
inapplicable	اجرا نشدنی
infintesimal	جزخرد نشدنی
incalculable	شمرده نشدنی
infrangible	خرد نشدنی
infusible	گداخته نشدنی
insatiability	اقناع نشدنی
indelible	پاک نشدنی
inexhaustibility	تهی نشدنی
irradicable	ریشه کن نشدنی
never to be forgotten	فراموش نشدنی
next to impossible	تقریبا نشدنی
inviolate	غصب نشدنی
an inflexible rod of iron	میل خم نشدنی
an impossible act	کار نشدنی
impenetrable	داخل نشدنی
impenetrable	سوراخ نشدنی
impracticable	اجراء نشدنی
inexecutable	اجرا نشدنی
nonrecurring	تجدید نشدنی
of proof	سوراخ نشدنی
insolubility	حل نشدنی ناگذاری
insolubly	بطور حل نشدنی
imperishable	فاسد نشدنی
ineradicable	قلع نشدنی
unforgettable	فراموش نشدنی
ineradicable	ریشه کن نشدنی
unrelenting	تسلیم نشدنی
insatiable	سیر نشدنی
insatiably	سیر نشدنی
insatiate	سیر نشدنی
inexorable	تسلیم نشدنی
tameless	رام نشدنی
unmanageable	رام نشدنی
intractable	رام نشدنی
indefatigable	خسته نشدنی
indefinable	توصیف نشدنی
haunting	فراموش نشدنی
insurmountable	بر طرف نشدنی
incorruptible	فاسد نشدنی
insuppresible	موقوف نشدنی
unflappable	مایوس نشدنی
non-starters	کار نشدنی
non-starter	کار نشدنی
unfailing	تمام نشدنی
indefinably	توصیف نشدنی
invincible	مغلوب نشدنی
unprintable	چاپ نشدنی
intractile	کشیده نشدنی
inexorable	نرم نشدنی
indomitable	رام نشدنی
insoluble	ماده حل نشدنی
imperforable	سوراخ نشدنی
impierceable	سوراخ نشدنی
implacability	نرم نشدنی
implacability	ارام نشدنی
impregnability	تسخیر نشدنی
incodensable	منقبض نشدنی
incognizable	شناخته نشدنی
incommutable	سبک نشدنی
incompressible	فشرده نشدنی
irrepressible	مطیع نشدنی
irrepressible	خوابانده نشدنی
impalpable	لمس نشدنی
ineligible	شامل نشدنی
unfeasible <adj.>	انجام نشدنی
irrefragable	تسلیم نشدنی
irrelievable	رها نشدنی
irremovable	معزول نشدنی
irresoluble	رها نشدنی ول
illegibility	خوانده نشدنی
immiscible	مخلوط نشدنی
immiscible	امیخته نشدنی
indiscernible	دیده نشدنی
inseparable	جدا نشدنی
invisible	دیده نشدنی
impracticable <adj.>	انجام نشدنی
inexecutable <adj.>	انجام نشدنی
imperceptible	دیده نشدنی
inapproachable	نزدیک نشدنی
indigestive	هضم نشدنی
indistributable	تقسیم نشدنی
indecomposable	فاسد نشدنی
indefeasibility	الغاء نشدنی
indefeasible	الغاء نشدنی
indefectible	خراب نشدنی
irretractile	جمع نشدنی
irresuscitable	زنده نشدنی
indocile	رام نشدنی
indeclinable	صرف نشدنی
inconvincible	متقاعد نشدنی
inburnt	پاک نشدنی