English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (10 milliseconds)
English Persian
lowlier صغیر افتاده
lowliest صغیر افتاده
lowly صغیر افتاده
Other Matches
behind the times <idiom> از مد افتاده عقب افتاده فرهنگی
minor صغیر
underage صغیر
Jun صغیر
infants صغیر
lesser صغیر
infant صغیر
under age صغیر
minor صغیر کم
little صغیر
microcosm عالم صغیر
microcosms عالم صغیر
cranberries اس بری صغیر
cranberry اس بری صغیر
venial گناه صغیر
asia minor اسیای صغیر
lunette ستاره صغیر
nonage صغیر خردی
discerning minor صغیر ممیز
sheep sorrel ترشک صغیر
the little entente ائتلاف صغیر
grandbaby نوه صغیر
epencephalon دماغ صغیر
sedum ابرون صغیر
under a خردسال نابالغ صغیر
indiscerning minor صغیر غیر ممیز
fool's parsley جعفری زهری شوکران صغیر
galatian اهل غلاط در اسیای صغیر
troy شهر تروا در شمال غربی اسیای صغیر
ionian وابسته به مستعمره یونانی در کرانه باختر اسیای صغیر
phygian فریژی وابسته به یکی ازکشورهای باستانی اسیای صغیر
ripe جا افتاده
downfallen افتاده
riper جا افتاده
ripest جا افتاده
footworn از پا افتاده
old fashioned از مد افتاده
out of date از مد افتاده
crest fallen افتاده
the meshes of a sieve mesh در هم افتاده
elliptic افتاده
unassuming افتاده
modest افتاده
flagging افتاده
low افتاده
old hat از مد افتاده
whacked <adj.> از پا افتاده
archaic <adj.> از مد افتاده
fallen افتاده
whacked از پا افتاده
meek افتاده
mellowed جا افتاده
mellow جا افتاده
mellows جا افتاده
mellowing جا افتاده
copybook پیشپا افتاده
demimonde عقب افتاده
arrear بدهی پس افتاده
hors de combat از کار افتاده
dowm از کار افتاده
back rent اجاره پس افتاده
backrent اجارهء پس افتاده
occurred <past-p.> اتفاق افتاده
cyma recta موجی افتاده
installed از کار افتاده
deferred credits درامد پس افتاده
happened <past-p.> اتفاق افتاده
decurrent پایین افتاده
out-of-date <idiom> از مد افتاده (دمد)
unassertive افتاده حال
noneffective از کار افتاده
short of breath از نفس افتاده
not operationally ready از کار افتاده
nutant پایین افتاده
obvolute رویهم افتاده
out of order از کار افتاده
outland دور افتاده
proleptic پیش افتاده
protrudent بیرون افتاده
mity کزم افتاده
unregarded ازقلم افتاده
winded از نفس افتاده
tatty پیش پا افتاده
old hat پیش پا افتاده
hanging gale اجاره پس افتاده
he fell prone دمر افتاده
impassionate بهوس افتاده
in register روی هم افتاده
jugate روی هم افتاده
long face لب و لوچه افتاده
with fingers interlocked با انگشتان در هم افتاده
short winded از نفس افتاده
compromised در خطراکتشاف افتاده
overlapping روی هم افتاده گی
meshed درهم جا افتاده
delayed عقب افتاده
obsolete ازکار افتاده
backwards عقب افتاده
prostrating بخاک افتاده
outlying دور افتاده
prostrates بخاک افتاده
banal پیش پا افتاده
commonplace پیش پا افتاده
recluse دور افتاده
slack جای افتاده یا شل
slackest جای افتاده یا شل
overlapping رویهم افتاده
retarded عقب افتاده
outstandingly عقب افتاده
outstanding عقب افتاده
ordinary پیش پا افتاده
recluses دور افتاده
prostrated بخاک افتاده
delayed به تاخیر افتاده
trite پیش پا افتاده
deferred عقب افتاده
deadline از کار افتاده
remotely دور افتاده
compromised به خطر افتاده
lame ducks از کار افتاده
backs بدهی پس افتاده
deadlines از کار افتاده
prostrate بخاک افتاده
lame duck از کار افتاده
slacks جای افتاده یا شل
seedy از کار افتاده
backward عقب افتاده
back بدهی پس افتاده
Ghiordes [Gordes] شهر گردیز [جوردیز در آسیای صغیر که ریشه اصلی طرح های محرابی را به این شهر نسبت می دهند و تاریخ آن به دویست سال پیش باز می گردد.]
The coin is at the bottom of the pond . سکه افتاده کف حوض
quotidian روزمره پیش پا افتاده
leading current شدت پیش افتاده
sears خشکیده از کار افتاده
seared خشکیده از کار افتاده
stalled tank تانک از کار افتاده
serotine عقب افتاده دیر رس
self-effacing باحیا افتاده فروتن
outfield مزرعه دور افتاده
out of gear ازدنده بیرون افتاده
remote site محل دور افتاده
Arrears of work . Back log of work . کارهای عقب افتاده
sear خشکیده از کار افتاده
Underdeveloped ( backward) countries . کشورهای عقب افتاده
slothful دیرپای عقب افتاده
interjacent میانی در میان افتاده
allopatric جداگانه اتفاق افتاده
arrears بدهیهای عقب افتاده
to be out of luck <idiom> از اسب افتاده بودن
back pay حقوق عقب افتاده
seedy بتخم افتاده مندرس
back rent کرایه عقب افتاده
arrear دین عقب افتاده
pulled شکسته شده افتاده
outback جای دور افتاده
to have bad luck <idiom> از اسب افتاده بودن
defeature از شکل افتاده گی بیقوارگی
well-worn پیش پا افتاده معمولی
well worn پیش پا افتاده معمولی
outpost پاسگاه دور افتاده
outposts پاسگاه دور افتاده
evader دور افتاده از یکان
logjam کارهای عقب افتاده
inferior calyx کاسه پایین افتاده
inferior ovary تخمدان پایین افتاده
dead tired <idiom> خیلی خسته واز پا افتاده
toddlers کودک تازه براه افتاده
My name has been left out . اسم من از قلم افتاده است
orphan جدا افتاده در صفحه اخر
orphaned جدا افتاده در صفحه اخر
down میله افتاده واخراج توپزن
orphans جدا افتاده در صفحه اخر
a quiet backwater محل آرام و عقب افتاده
My rent has been postponed. اجاره ام عقب افتاده است
a rural backwater محل روستایی عقب افتاده
The first line is left out. سطر اول جا افتاده است
pile-ups انباشتگی کارهای عقب افتاده
pile-up انباشتگی کارهای عقب افتاده
bay چه قبل اتفاق افتاده است
advanced ترقی کرده پیش افتاده
The show has been postponed. نمایش عقب افتاده است
unfrequented دور افتاده تکرار نشدنی
dead mines مینهای بی اثر و از کار افتاده
deadlined equipment لوازم و تجهیزات از کار افتاده
impassioned تهییج شده بهوس افتاده
islet جای پرت ودور افتاده
demode ازمد افتاده کهنه شده
toddler کودک تازه براه افتاده
islets جای پرت ودور افتاده
podunk شهر کوچک ودور افتاده
toddling کودک تازه براه افتاده
toddles کودک تازه براه افتاده
platitudinous تکراری و پیش پا افتاده کردن
retards بتعویق انداختن عقب افتاده
toddled کودک تازه براه افتاده
toddle کودک تازه براه افتاده
retarding بتعویق انداختن عقب افتاده
retard بتعویق انداختن عقب افتاده
low browed پایین افتاده دارای سردر کوتاه
lap joint لبه رویهم افتاده ومتصل بهم
dead wood میلههای افتاده بولینگ که درجا می ماند
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com